کلمه جو
صفحه اصلی

substitution


معنی : تعویض، کفالت، جایگزینی، جانشینی، جانشانی
معانی دیگر : جانشین سازی، عوض و بدل سازی

انگلیسی به فارسی

( substitutionary ) تعویض، جانشینی، علی البدلی،کفالت


جانشینی، جانشانی


جایگزینی، تعویض، جانشینی، جانشانی، کفالت


انگلیسی به انگلیسی

• replacement; act or instance of substituting

دیکشنری تخصصی

[شیمی] استخلاف
[برق و الکترونیک] جانشینی
[فوتبال] تعویض
[نساجی] استخلافی - جانشینی
[ریاضیات] جانشانی
[آب و خاک] جانشینی، جایگذاری

مترادف و متضاد

تعویض (اسم)
adjournment, substitute, replacement, exchange, substitution, switch, shift, turnover, quid pro quo, refill, substituend, substituent, switchover

کفالت (اسم)
substitution, bail, bailment

جایگزینی (اسم)
replacement, substitution, displacement, embedment, supersedence

جانشینی (اسم)
substitution, supersession, succession, subrogation

جانشانی (اسم)
substitution

جملات نمونه

1. We use saccharin in substitution for sugar.
[ترجمه ترگمان]ما از saccharin در جانشینی برای شکر استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از سوچارین در جایگزینی برای قند استفاده می کنیم

2. In my experience a straight substitution of carob for chocolate doesn'twork.
[ترجمه ترگمان]در تجربه من، یک جانشینی مستقیم از carob برای شکلات ایجاد نمی شود
[ترجمه گوگل]در تجربه من یک جایگزین مستقیم از شکلات برای شکلات کار نمی کند

3. Aid agencies still fear that crop substitution projects will endanger the lives of their staff.
[ترجمه ترگمان]آژانس های کمک رسانی هنوز نگران هستند که پروژه های جانشینی محصول، جان کارکنان خود را به خطر بیاندازند
[ترجمه گوگل]آژانس های کمک کننده هنوز از طرح های جایگزینی محصول جان خود را از کارکنان خود تهدید می کنند

4. Robson responded with a desperate triple substitution, but it failed to inject any life into his side.
[ترجمه ترگمان]رابسون با جانشینی سه تایی نا امید واکنش نشان داد، اما نتوانست زندگی خود را به او تزریق کند
[ترجمه گوگل]رابسون با جایگزینی سه گانه ناامید پاسخ داد، اما موفق نشد هرگونه زندگی را به سوی او تزریق کند

5. Substitution of judgment would also be avoided because the tribunal would determine which precise meaning should be adopted.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که دادگاه تعیین می کند که کدام یک از معانی دقیق باید اتخاذ شود، از قضاوت اجتناب خواهد شد
[ترجمه گوگل]جایگزینی داوری نیز اجتناب خواهد شد، زیرا دادگاه تعیین می کند که معنی دقیق باید تصویب شود

6. Domain deletion and substitution mutants of t-PA are not superior thrombolytic agents.
[ترجمه ترگمان]حذف دامنه و mutants جایگزینی PA - PA برتر از عوامل thrombolytic نیستند
[ترجمه گوگل]جهش های جایگزینی دامنه و جایگزینی t-PA از عوامل ترومبولیتیک برتر نیستند

7. We did not condemn empiricism outright, merely its substitution for reality.
[ترجمه ترگمان]ما تجربه گرایی را به طور کامل محکوم نکردیم، فقط جایگزینی آن برای واقعیت
[ترجمه گوگل]ما تجربهگرایی را به طور کامل محکوم نمیکنیم، صرفا جایگزینی آن برای واقعیت

8. Substitution drills should concentrate particularly on structural differences between the languages.
[ترجمه ترگمان]تمرینات جایگزینی باید به ویژه بر تفاوت های ساختاری بین زبان ها متمرکز باشد
[ترجمه گوگل]تمرین های تعویض باید به ویژه در تفاوت های ساختاری بین زبان تمرکز کنند

9. As we have seen in Section isotopic substitution can lead to changes in vibration frequencies.
[ترجمه ترگمان]همانطور که در بخش substitution مشاهده کردیم، جانشینی می تواند منجر به تغییراتی در فرکانس های ارتعاشی شود
[ترجمه گوگل]همانطور که در بخش ذکر شده است، جایگزینی ایزوتوپ ها می تواند منجر به تغییرات در فرکانس های ارتعاش شود

10. Thereafter, however, there has been a dominant substitution effect.
[ترجمه ترگمان]با این حال، پس از آن، یک اثر جایگزینی عمده وجود دارد
[ترجمه گوگل]با این حال، پس از آن، اثر جایگزینی غالب وجود داشته است

11. Once again substitution and income effects operate to give a change in the optimum consumption pattern.
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر، جایگزینی و اثرات درآمد برای ایجاد تغییر در الگوی مصرف بهینه فعالیت می کنند
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر جایگزینی و اثرات درآمد برای ایجاد تغییر در الگوی مصرف مطلوب کار می کنند

12. For addition or substitution of a party, see above.
[ترجمه ترگمان]برای اضافه کردن یا جانشینی یک مهمانی، به بالا نگاه کنید
[ترجمه گوگل]برای اضافه کردن یا جایگزینی یک مهمانی، به بالا مراجعه کنید

13. Even cost reduction, except through material substitution, does not seem to be a focus.
[ترجمه ترگمان]حتی کاهش هزینه، به جز از طریق جایگزینی مواد، به نظر نمی رسد که کانون توجه باشد
[ترجمه گوگل]حتی کاهش هزینه، به جز از طریق جایگزینی مواد، به نظر نمی رسد تمرکز باشد

14. One leading international charity attempted a crop substitution project just across the border in Nangrahar province.
[ترجمه ترگمان]یک موسسه خیریه بین المللی یک پروژه جایگزینی محصول را درست در آنسوی مرز استان Nangrahar انجام داد
[ترجمه گوگل]یکی از موسسات بین المللی خیریه، یک پروژه جایگزینی زراعی را فقط در سرتاسر مرز ننگرهار تلاش کرد

Three substitutions were made during the game.

طی مسابقه سه بار بازیکن عوض و بدل کردند.


پیشنهاد کاربران

در علم رمزنگاری به معنای تغییر مقادیر می باشد ( confusion )

.

The substiution of new raw materials, especially minerals


جانشین سازی ( یک مورد از اختلال تفکر صوری است )

جانشینی

حقوق: توکیل ( یعنی کسی را وکیلِ خود کردن )

مثلا شوهر، همسر خود را در امور طلاق، وکیل یا جانشین خود می کند.

پارسی /انگلیسی /پارسی
درنهشت، جایگزینی / Ersetzung /replacement ، substitution
در نهشتن، برجای گزیدن/ersetzen/ to replace، to substitute
بهتر است برای واژه ( replacement ) از واژه ( جایگزینی ) و برای واژه ( substitution ) از واژه ( درنهشت ) بهره گرفته شود. و همچنین به جای واژه ( to replace ) واژه ( جایگزین کردن یا برجای گزیدن ) و به جای واژه ( to substitute ) واژه ( دَر نهشتن ) را بکار ببریم.
برابر آلمانیِ درنهشتن و درنهشت که بسامان ersetzen و Ersetzung می باشد، توسط دیوید هیلبرت در نبیگ ( کتاب ) های بنیادهای منطق نگریک و اصول ریاضیات به گونه ی einsetzen و Einsetzung بکار رفته است.

substitution ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: جانشین سازی
تعریف: سازوکاری دفاعی که ازطریق آن فرد به جای اعمال و احساس های ممنوع یا دست نیافتنی به اعمال یا احساس های موجه یا دست یافتنی متوسل میشود


کلمات دیگر: