کلمه جو
صفحه اصلی

site


معنی : مقر، جا، موقعیت، مکان، محل، زمین زیر ساختمان
معانی دیگر : بودگاه، - گاه، زمین، قواره، قطعه زمین، (در جا یا موقعیت معینی) قرار دادن، قرار گرفتن

انگلیسی به فارسی

جا، محل، مکان، زمین زیر ساختمان


محل، مقر، ایستگاه، پایگاه


سایت، محل، مکان، مقر، زمین زیر ساختمان، موقعیت، جا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the location or proposed location of a town, city, building, or the like.
مترادف: location, situation
مشابه: locality

- Here is the site of the proposed hotel.
[ترجمه ترگمان] اینجا محل هتل پیشنهادی است
[ترجمه گوگل] در اینجا سایت هتل پیشنهاد شده است

(2) تعریف: the location or proposed location of an event or activity.
مترادف: locale, situation
مشابه: location, scene

- This field was the site of the disaster.
[ترجمه ترگمان] این میدان محل وقوع حادثه بود
[ترجمه گوگل] این فیلد محل فاجعه بود
- Several examples of pottery have been unearthed at the archaeological site.
[ترجمه ترگمان] چندین نمونه از سفال در این مکان باستانی کشف شده است
[ترجمه گوگل] چند نمونه از سفال در سایت باستان شناسی کشف شده است
- There are some great sites for camping in this state park.
[ترجمه ترگمان] سایت های زیادی برای اردو زدن در این پارک ایالتی وجود دارد
[ترجمه گوگل] برخی از مکان های عالی برای کمپینگ در این پارک دولتی وجود دارد

(3) تعریف: shortened form of "website," a location on the World Wide Web that includes a home page and related, linked web pages.

- The company made changes to its site to make it more easily navigable for its users.
[ترجمه ترگمان] این شرکت تغییراتی را در سایت خود ایجاد کرد تا به راحتی قابل کشتیرانی برای کاربران خود باشد
[ترجمه گوگل] این شرکت تغییرات در سایت خود ایجاد کرد تا کاربر را به راحتی قابل حمل کند
- I go to this site often for weather updates.
[ترجمه ترگمان] من اغلب برای به روز رسانی آب و هوا به این مکان می روم
[ترجمه گوگل] من اغلب برای به روز رسانی آب و هوا به این سایت میروم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sites, siting, sited
• : تعریف: to position, place, or locate in or on.
مترادف: locate, place, position, put, set, situate

- The army sited its guns on the hill.
[ترجمه ترگمان] ارتش روی تپه مستقر بود
[ترجمه گوگل] ارتش اسلحه خود را بر روی تپه قرار داد

• place, location, area; web site, location on the world wide web which is composed of a group of related html files centered around a home page (computers)
locate, place in a particular site
a site is a piece of ground that is or was used for a particular purpose.
a site is also the place where a particular event took place.
if something is sited in a particular place or position, it is placed there.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] جا، محل، موقعیت، مکان
[عمران و معماری] محل - کارگاه ساختمانی - زمین ساختمانی - کارگاه - خانه ساختمانی
[زمین شناسی] ساختگاه
[نساجی] محل - جا
[خاک شناسی] زیستگاه
[آب و خاک] ساختگاه

مترادف و متضاد

مقر (اسم)
abode, residence, seat, site, domicile, stead, chair

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

موقعیت (اسم)
post, site, place, spot, situation, status, position, plight, setting, ball game, location, circumstances, station, locality, state of affairs, status quo

مکان (اسم)
dwelling, habitation, site, stead, place, spot, position, location, locality, locus

محل (اسم)
site, place, room, spot, position, location, vacancy, locale, locality, situs, whereabout

زمین زیر ساختمان (اسم)
site

place of activity


Synonyms: fix, ground, habitat, hangout, haunt, home, lay, layout, locale, locality, location, locus, mise en scène, plot, point, position, post, range, scene, section, situation, slot, spot, station, wherever, X marks the spot


جملات نمونه

1. The agent insisted that the house had one of the best sites in town.
مشاور املاک تاکید کرد که این خانه یکی از بهترین جاهای شهر است

2. We were informed by our guide that a monument would be built on the site of the historic battle.
راهنما به ما اطلاع داد که بنای یادبودی در محل نبرد تاریخی ساخته خواهد شد

3. For the site of the new school, the committee preferred an urban location.
کمیته برای محل مدرسه جدید، یک مکان شهری را ترجیح می دهد

4. the site of a battle
رزمگاه،محل وقوع جنگ

5. a good site for a deep well
جای خوبی برای چاه عمیق

6. a prime site for building
محل عالی برای ساختمان

7. the exact site where the murder took place
درست همان جایی که قتل اتفاق افتاد

8. decontamination experts visited the site of the accident
کارشناسان آلایش بری از محل حادثه دیدن کردند.

9. the building occupies an attractive site along the coast
ساختمان در جای زیبایی در امتداد ساحل قرار دارد.

10. the house stood on an elevated site
خانه در جای بلندی قرار داشت.

11. It's a logical site for a new supermarket, with the housing development nearby.
[ترجمه ترگمان]این یک مکان منطقی برای یک سوپرمارکت جدید با توسعه مسکن در همان نزدیکی است
[ترجمه گوگل]این یک سایت منطقی برای یک سوپرمارکت جدید است، با توسعه مسکن نزدیک

12. The house is built on the site of a medieval prison.
[ترجمه ترگمان]این خانه در محل یک زندان قرون وسطایی بنا شده است
[ترجمه گوگل]این خانه در محل زندان قرون وسطی ساخته شده است

13. A site has been chosen for the new school.
[ترجمه ترگمان]یک سایت برای این مدرسه جدید انتخاب شده است
[ترجمه گوگل]یک سایت برای مدرسه جدید انتخاب شده است

14. Building at the site was halted after human remains were unearthed earlier this month.
[ترجمه ترگمان]ساختمان این مکان پس از کشف بقایای انسانی در اوایل این ماه متوقف شد
[ترجمه گوگل]ساختمان در این محل پس از آنکه بقای انسانها در اوایل ماه جاری کشف شد، متوقف شد

15. The site for the new factory has not been decided yet.
[ترجمه ترگمان]این سایت برای کارخانه جدید هنوز تعیین نشده است
[ترجمه گوگل]سایت کارخانه جدید هنوز تصمیمی گرفته نشده است

16. Clearance of the site required the removal of a number of trees.
[ترجمه ترگمان]پاک سازی منطقه مستلزم حذف تعدادی از درختان بود
[ترجمه گوگل]پاکسازی سایت نیاز به حذف تعدادی از درختان

17. This mountain used to be the site for a quarry.
[ترجمه ترگمان]این کوه محل یک معدن سنگ بود
[ترجمه گوگل]این کوه به عنوان یک مکان برای معدن استفاده می شود

18. The site must be completely cleared and made safe for children.
[ترجمه ترگمان]این سایت باید کاملا پاک سازی شده و برای کودکان ایمن باشد
[ترجمه گوگل]این سایت باید کاملا پاک شود و برای کودکان امن باشد

19. A new Danish expedition is again excavating the site in annual summer digs.
[ترجمه ترگمان]یک سفر جدید دانمارکی دوباره به حفاری در محل حفاری های سالانه تابستانی می پردازد
[ترجمه گوگل]یک سفر جدید دانمارکی دوباره حفاری سایت را در کاشان سالانه سالانه حفاری می کند

20. The workers bulldozed the building site.
[ترجمه ترگمان]کارگران محل ساختمان را با بولدوزر تخریب کردند
[ترجمه گوگل]کارگران بولدوزر محل ساخت و ساز

21. I picked a sheltered site for the tent.
[ترجمه ترگمان]من یه محل امن برای چادر انتخاب کردم
[ترجمه گوگل]من برای چادر یک مکان پناهگاه گرفتم

22. They used to extract iron ore from this site.
[ترجمه ترگمان]آن ها سابقا سنگ معدن را از این محل استخراج می کردند
[ترجمه گوگل]آنها از استخراج سنگ آهن از این سایت استفاده می کردند

the site of a battle

رزمگاه، محل وقوع جنگ


a good site for a deep well

جای خوبی برای چاه عمیق


the exact site where the murder took place

درست همان جایی که قتل اتفاق افتاد


riverfront sites for summer cottages

زمین‌های مناسب برای کلبه‌های تابستانی در کنار رودخانه


a house magnificently sited on the hill

خانه‌ای که در جای عالی برفراز تپه قرار دارد


پیشنهاد کاربران

مکان_جا

پایگاه

Isfahan has many historical sites
اصفهان مکان های تاریخی زیادی دارد👩🏻‍🍳

مجموعه

( فعل ) پایه ریزی، پایه گذاری

برای Website و یا همان site، � پایگاه اینترنتی� نیز در دیگر پایگاه ها آورده شده است. می توانید این عبارت را نیز به دیگر واژه های فارسی برای این عبارت بیافزائید.

جایگاه ، پایگاه

جایگاه

مکان

در محل

مربوطه

به نظر من محل رویداد

army
Army and Basij army location
محل ارتش و بسیج

زیربنا

ساختگاه
کارگاه
محوطه کارگاهی

در باستان شناسی: محوطه

( حوزه ) آبخیر

زمینی که روی آن ساختمان ساخته می شود

مکانی که برای هدفی خاص مورد استفاده قرار میگیرد یا اتفاق مهمی در اون مکان اتفاق می افتد مثل سایت موشکی

Abadis site is the best site for searching for excellent words, score 20
سایت آبادیس بهترین سایت جستجوی کلماته عالیه نمرش ۲۰

محوطه، محل، جای ساختمان، محوطه ی کارگاه و محل انجام کارهای ساختمانی

site ( علوم نظامی )
واژه مصوب: ایستگاه 1
تعریف: محل استقرار مجموعه‏ای از سلاح و جنگ‏افزار و رادار که توان عملیاتی مستقل دارد


کلمات دیگر: