کلمه جو
صفحه اصلی

sputtering

دیکشنری تخصصی

[شیمی] بیرون اندازی
[برق و الکترونیک] کندوپاشی
[پلیمر] بیرون اندازی

جملات نمونه

1. sputtering protests, he retired from the contest
در حالیکه با هیجان اعتراض می کرد از مسابقه کنار رفت.

2. she began to laugh, sputtering out the story
شروع کرد به خندیدن و گفتن داستان با شتاب تمام

پیشنهاد کاربران

برونپاشی ، بیرون اندازی ، بیرون پرانی ، پراکنش شبکه ی مربعی

پراش

کندوپاش

پوشش دهی



کلمات دیگر: