کلمه جو
صفحه اصلی

suspension


معنی : متارکه، وقفه، تعلیق، ایست، توقف، تاخیر، تعطیل، بی تکلیفی، اندروایی، اویزانی، سوسپانسیون، اندروا، اویزش
معانی دیگر : انتظار خدمت، اخراج موقت، انفصال از خدمت، موقوف سازی، برداشتن، برچیدن، (مکانیک) فنر بندی، چرخ آویزی، آویزش، آویختگی، آگیش، آونگانی، دروایگی، دلنگانی، واپس اندازی، واپسش، به بعد موکول سازی، (شیمی) تعلیق، شناوری، رجوع شود به: emulsion، اویزان

انگلیسی به فارسی

توقف، وقفه، تعطیل، ایست، تعلیق، بی تکلیفی، اویزان، اویزانی، اندروا، اونگان، اندروایی، اویزش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of suspending or the condition of being suspended.
مشابه: layoff

(2) تعریف: a temporary pause in an ongoing activity or condition.
مشابه: abeyance, break, halt, interval, pause

(3) تعریف: a chemical mixture in which particles are not dissolved in the fluid.

(4) تعریف: the various parts of an automobile that maintain flexibility between the wheels and the frame.

(5) تعریف: a temporary exclusion from something for disciplinary reasons.

• act of suspending; state of being suspended; postponement; temporary debarment; framework that supports a vehicle on its axles (mechanics); particles suspended in a fluid (chemistry)
the suspension of something is the act of delaying or stopping it for a while.
someone's suspension is their removal from a job for a period of time, usually as a punishment.
a vehicle's suspension consists of the springs and other devices, which give a smooth ride over bumps in the road.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] سیستم تعلیق. ضربات و شوکهای وارده از طرف مسیر به اتومبیل را جذب میکند.
[شیمی] تعلیق
[عمران و معماری] معلق - اندروا - دروایی - آویز
[برق و الکترونیک] تعلیق - آویز سیم نازک یا فنر پیچکی که قطعه تحرک سنجه را نگه می دارد.
[مهندسی گاز] توقف، تعلیق، تعطیل
[نساجی] سوسپانسیون - تعلیق
[ریاضیات] معلق
[خاک شناسی] تعلیق
[نفت] سوسپانسیون

مترادف و متضاد

متارکه (اسم)
abandonment, truce, armistice, cessation, suspension

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

تعلیق (اسم)
stop, suspension, abeyance, pendency, hang, interruption

ایست (اسم)
stop, cessation, suspension, interval, standstill, stay, stand, halt, cease, close, period, timeout, caesura, flag stop, torpidity, stoppage

توقف (اسم)
stop, cessation, suspension, pause, stay, stand, cease, close, syncope, flag stop, holdback, tarriance, stopple

تاخیر (اسم)
suspension, stick, lag, cunctation, delay, reprieve, retardation, deferment, postponement, mora, tarriance

تعطیل (اسم)
suspension, standstill, day-off, holiday, vacation, shutdown, sunday

بی تکلیفی (اسم)
suspension, indeterminacy, deadlock, unconventionality

اندروایی (اسم)
suspension, suspense

اویزانی (اسم)
suspension, suspense

سوسپانسیون (اسم)
suspension

اندروا (اسم)
suspension

اویزش (اسم)
suspension

delay


Synonyms: abeyance, abeyancy, adjournment, break, breather, breathing spell, cessation, coffee break, concluding, conclusion, cutoff, deferment, disbarment, discontinuation, discontinuing, doldrums, dormancy, downtime, end, ending, finish, five, freeze, halt, heave-ho, intermission, interruption, latency, layoff, letup, moratorium, pause, period, postponement, quiescence, quiescency, remission, respite, stay, stoppage, suspense, ten, termination, time-out


Antonyms: completion, continuation, finish, persistence


جملات نمونه

1. front-wheel suspension
فنربندی چرخ های جلو

2. the suspension of the martial law
برداشتن حکومت نظامی

3. the suspension of the police chief surprised everyone
منتظر خدمت شدن رئیس پلیس همه را شگفت زده کرد.

4. axle suspension
اتصال محوری

5. in suspension
در تعلیق،آویخته،آونگان

6. A four - day suspension was imposed on her.
[ترجمه ترگمان]یک وقفه چهار روزه بر او تحمیل شد
[ترجمه گوگل]یک تعلیق چهار روزه بر او اعمال شد

7. Both sides are now working towards a suspension of hostilities.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف در حال حاضر در حال کار در جهت تعلیق عملیات خصومت ها هستند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف در حال تلاش برای تعلیق خصومت هستند

8. The car's suspension is so good that when you hit a pothole you hardly notice it.
[ترجمه ترگمان]تعلیق ماشین آنقدر خوب است که وقتی به دست انداز می افتد، به سختی متوجه آن می شوید
[ترجمه گوگل]تعلیق خودرو خیلی خوب است، وقتی که شما ضربه ای از چنگال را می بینید، آن را به سختی متوجه می شوید

9. Another caution will result in his automatic suspension from the final.
[ترجمه ترگمان]یک احتیاط دیگر منجر به تعلیق خودکار او از مسابقه نهایی خواهد شد
[ترجمه گوگل]احتیاط دیگری باعث توقف تعلیق اتوماتیک از فینال خواهد شد

10. The suspension is designed to cushion passengers from the effects of riding over rough roads.
[ترجمه ترگمان]این تعلیق برای کاهش مسافران از اثرات دوچرخه سواری بر روی جاده های ناهموار طراحی شده است
[ترجمه گوگل]تعلیق طراحی شده است تا مسافران را از اثرات سوار شدن بر جاده های خشن مخفی نگه دارد

11. The local authorities decided to build a suspension bridge over the river.
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی تصمیم گرفتند یک پل معلق بر روی رودخانه بسازند
[ترجمه گوگل]مقامات محلی تصمیم به ساخت یک پل تعلیق بر روی رودخانه کردند

12. These events have led to the suspension of talks.
[ترجمه ترگمان]این رویدادها منجر به تعلیق مذاکرات شده است
[ترجمه گوگل]این حوادث منجر به تعلیق مذاکرات شده است

13. Our car was towed away to have its suspension overhauled.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل ما به عقب کشیده شد تا موقتا تعمیر شود
[ترجمه گوگل]ماشین خود را به عقب رانده شد تا تعلیق را لغو کند

14. The active suspension system gives the car a very smooth ride.
[ترجمه ترگمان]سیستم تعلیق فعال به خودرو سواری بسیار آرامی می دهد
[ترجمه گوگل]سیستم تعلیق فعال، ماشین را یک سواری بسیار صاف می کند

15. The athlete could face a lengthy period of suspension if found guilty.
[ترجمه ترگمان]این ورزش کار در صورت مجرم شناخته شدن می تواند با دوره طولانی تری از تعلیق مواجه شود
[ترجمه گوگل]اگر گناهکار باشد، ورزشکار می تواند با مدت طولانی از تعلیق مواجه شود

The suspension of the police chief surprised everyone.

منتظر خدمت‌شدن رئیس‌پلیس همه را شگفت‌زده کرد.


the suspension of the martial law

برداشتن حکومت نظامی


front-wheel suspension

فنربندی چرخ‌های جلو


اصطلاحات

in suspension

در تعلیق، آویخته، آونگان


پیشنهاد کاربران

عمران : معلق


[خودرو]

زیربندی

تعلیق؛ معلق ( suspended ) ؛ در اتوموبیل و موتور سیکلت ( سیستم جلوبندی و فنربندی ) را گویند.

آویزه

حالت تعلیق، رکود و در یک جاماندن

( خودرو ) سیستم تعلیق
زیربندی
فنربندی

به نقل از هزاره:
1. تعلیق
2. محرومیت؛ محروم ساختن
3. ( فنی ) فنربندی
4. ( داروسازی ) سوسپانسیون

مسدودسازی

کلوئید

غوطه وری

suspension ( شیمی )
واژه مصوب: تعلیق
تعریف: [شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] فرایند اختلاط ذرات ریز جامد یا مایع در یک مایع یا گاز به صورت معلق|||[موسیقی] 1. نغمۀ ناملایم یک آکورد که امتدادیافتۀ یک نغمۀ ملایم از آکورد قبلی است و به صورت متصل و پایین رونده حل می شود 2. امتداد نغمۀ ملایم آکوردی در آکورد بعدی که آن را ناملایم می سازد

در ادبیات به معنای تعلیق:
یعنی داستانی که خواننده مدام منتظره که ببینه بعدش چی میشه و نویسنده خواننده رو معلق در زمین و اسمان نگه میداره


کلمات دیگر: