کلمه جو
صفحه اصلی

ascent


معنی : فراز، سر بالایی، ترقی، عروج، صعود، فرازروی
معانی دیگر : معراج، فرازش، فرازندگی، بالارفتن، ارتقا، دستیابی (به مقام و قدرت و شهرت)، شیب فرازسوی

انگلیسی به فارسی

سربالایی، فراز، صعود، فرازروی، عروج


ترقی، ارتقا، دستیابی (به مقام، قدرت و شهرت)


صعود، عروج، ترقی، فراز، فرازروی، سر بالایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of going up; rise.
مترادف: ascension, climb
متضاد: descent, fall
مشابه: climbing, mounting, rise, rising, soar, soaring

- They made their ascent of the mountain on the east side.
[ترجمه ترگمان] از کوه بالا رفتند
[ترجمه گوگل] آنها صعود خود را از کوه در سمت شرق انجام دادند
- The pilot made a steep ascent over the clouds.
[ترجمه ترگمان] خلبان با شیب تندی بالای ابرها بالا رفت
[ترجمه گوگل] خلبان یک صعود شیب دار بر ابرها ایجاد کرد

(2) تعریف: an upward path or incline.
مترادف: acclivity, upgrade, uprise
متضاد: descent
مشابه: climb, elevation, grade, gradient, hill, incline, rise, slope

- The explorers found a new ascent to the top of the ridge.
[ترجمه ترگمان] این سیاحان یک صعود جدید را به قله تپه پیدا کردند
[ترجمه گوگل] مهاجمان یک صعود جدید به بالای رشته پیدا کردند

(3) تعریف: a rise in power or status.
مترادف: rise
متضاد: descent
مشابه: advancement, elevation, progress, promotion

(4) تعریف: a movement back towards one's origins or up from one's origins.
مشابه: ancestry, descent, lineage

- This chart shows the line of ascent from me to my ancestors.
[ترجمه ترگمان] این نمودار، خط صعود از من به اجداد من را نشان می دهد
[ترجمه گوگل] این نمودار خط صعود من را به اجداد من نشان می دهد

• climbing; rising up; upward slope
an ascent is a steep upward slope, or a journey up a steep slope.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] صعود، فراز، عروج
[] صعود
[نفت] صعود

مترادف و متضاد

فراز (اسم)
ascent, rise, ascendancy, height, altitude, ascendency, loftiness

سربالایی (اسم)
acclivity, uphill, accolade, haughtiness, arrogance, ascent, rise, upgrade

ترقی (اسم)
increase, progress, development, increment, growth, ascent, success, boost, advancement, rise, promotion, lift, pickup, jump, procession

عروج (اسم)
ascent, ascending, climbing

صعود (اسم)
ascent, rise, mount, ascension, bulge, escalade

فرازروی (اسم)
ascent

upward movement


Synonyms: ascendance, ascending, ascension, clambering, climb, climbing, lift, mounting, rise, rising, scaling, spring, take off, gradient, incline, ramp, acclivity


Antonyms: decline, descent, fall, dip, dive, drop


a rising higher rank or position


Synonyms: advancement, elevation, promotion, preferment, grade, rise


Antonyms: deposition, discharge, dethronement, expulsion


جملات نمونه

1. an ascent of three degrees
سربالایی به میزان سه درجه

2. napoleon's ascent to power was quick
دستیابی ناپلئون به قدرت،سریع بود.

3. the final ascent to the top of everest took two hours
فرازش (صعود) نهایی به قله ی اورست دو ساعت طول کشید.

4. the steepness of the slope forbade ascent
شیب زیاد سربالایی،بالا رفتن را میسر نمی کرد.

5. In 1955 he led the first ascent of Kangchenjunga, the world's third highest mountain.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۵۵ او اولین صعود of را به سمت سومین کوه مرتفع جهان هدایت کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1955 او اولین صعود Kangchenjunga، سومین کوه جهان را رهبری کرد

6. Who was the first man to make an ascent in a balloon?
[ترجمه ترگمان]اولین کسی بود که سوار بالون می شد؟
[ترجمه گوگل]اولین مردی که در بالن صعود کرد چه کسی بود؟

7. His rapid ascent in the social scale was surprising.
[ترجمه ترگمان]صعود سریع او در مقیاس اجتماعی شگفت انگیز بود
[ترجمه گوگل]صعود سریع او در مقیاس اجتماعی شگفت انگیز بود

8. The final ascent took only half an hour.
[ترجمه ترگمان]آخرین صعود او تنها نیم ساعت طول کشید
[ترجمه گوگل]صعود نهایی تنها نیم ساعت طول کشید

9. It was a tough course over a gradual ascent before the big climb of Bluebell Hill.
[ترجمه ترگمان]پیش از صعود بزرگ بلوبل Hill یک راه دشوار بود
[ترجمه گوگل]پیش از صعود بزرگ بلبل هیل، یک دوره دشوار بود

10. The cart began its gradual ascent up the hill.
[ترجمه ترگمان]گاری شروع به بالا رفتن کرد
[ترجمه گوگل]سبد خرید به تدریج صعود تا تپه آغاز شد

11. The climbers made their ascent of the mountain without oxygen.
[ترجمه ترگمان]کوهنوردان صعود خود را به کوه بدون اکسیژن انجام دادند
[ترجمه گوگل]کوهنوردان صعود کوه را بدون اکسیژن انجام دادند

12. The advance party for a winter ascent of Mount Everest has arrived in Nepal.
[ترجمه ترگمان]گروه صعود برای صعود زمستانی کوه اورست به نپال رسیده است
[ترجمه گوگل]حزب پیشین برای صعود زمستانی کوه اورست به نپال وارد شده است

13. The ascent from here to the summit looks fairly fearsome but it is not as bad as it seems.
[ترجمه ترگمان]صعود از اینجا به قله نسبتا ترسناک به نظر می رسد، اما به آن بدی که به نظر می رسد نیست
[ترجمه گوگل]صعود از اینجا به قله به نظر می رسد نسبتا ترسناک اما به نظر می رسد آنقدر بد نیست

14. They watched with grave concern the formidable ascent of U
[ترجمه ترگمان]آن ها با نگرانی به بالا و پایین رفتن زیر آفتاب نگاه کردند
[ترجمه گوگل]آنها با نگرانی شدید از صعود قریب الوقوع U تماشا کردند

The final ascent to the top of Everest took two hours.

فرازش (صعود) نهایی به قله‌ی اورست دو ساعت طول کشید.


Napoleon's ascent to power was quick.

دستیابی ناپلئون به قدرت، سریع بود.


an ascent of three degrees

سربالایی به میزان سه درجه


He wrote a best-selling book about the first ascent of Everest.

او کتابی پرفروش درباره‌ی اولین صعود به اورست نوشت.


پیشنهاد کاربران


1 ) عمل صعود یا حرکت به سمت بالا
She made her first successful ascent of Everest last year. او نخستین صعود موفقش از "اورست" را در سال گذشته انجام داد.
As the plane made its ascent, we saw thick smoke coming from one engine. درحالیکه هواپیما صعود میکرد، دود غلیظی را از یکی از موتور ها دیدیم.
2 ) یک شیب، مسیر یا جاده رو به بالا
We struggled up the slippery ascent. ما باشیبی دشوار ( لغزنده ) مبارزه کردیم.
3 ) کار یا عملی با شروع موفقیت آمیز
His ascent to power was rapid and unexpected. صعود ( ترقی ) او در رسیدن به قدرت سریع و غیر منتظره بود.

ascent ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: فرازش
تعریف: فرایند بالاسو


کلمات دیگر: