کلمه جو
صفحه اصلی

anomaly


معنی : خلاف قاعده، سقم
معانی دیگر : چیز غیرعادی یا خلاف قاعده، چیز ناهنجار، ناهمسانی، نابهنجاری، خلاف قاعده بودن، سامان گریزی، ناهنجاری، انحراف از صفات اصلی (گیاه یا جانور)، غیر متعارف، بی ترتیب

انگلیسی به فارسی

خلاف قاعده، غیرمتعارف، بی‌ترتیب


ناهنجاری، خلاف قاعده، سقم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: anomalies
(1) تعریف: an act or instance of differing from the usual pattern, form, or type; peculiarity; abnormality.
مترادف: aberration, abnormality, deviation, freak, oddity, peculiarity
مشابه: incongruity, inconsistency, irregular, irregularity, nonconformity, quirk, variance

- The fact that our family did not own a car was an anomaly in the context of the neighborhood we lived in.
[ترجمه احسان] در محله ای که در آن زندگی می کردیم ما تنها خانواده ای بودیم که ماشین نداشت و این موضوع چندان متعارف نبود.
[ترجمه ترگمان] این حقیقت که خانواده ما به تنهایی صاحب یک ماشین نبودند، بی قاعدگی در بافت محله ای بود که ما در آن زندگی می کردیم
[ترجمه گوگل] این واقعیت که خانواده ما خودروی خود را نداشت، انحرافی در زمینه محله ای بود که در آن زندگی می کردیم

(2) تعریف: something that differs in this way.
مترادف: abnormality, freak, irregularity, oddity, peculiarity
مشابه: curiosity, discrepancy, exception, incongruity, inconsistency, irregular, oddball

• exception; deviation; strangeness; something which is out of the ordinary
if something is an anomaly, it is different from what is normal or expected.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] به هر نوع انحراف از حالت طبیعی اطلاق می شود.(ناهنجازی)
[زمین شناسی] غیرعادی ،خلاف قاعده ،غیر متعارف ،بی ترتیب، نابهنجاری، ناسانی، بی هنجاری به هر نوع انحراف از حالت طبیعی اطلاق می شود
[ریاضیات] بی هنجاری
[معدن] آنومالی (ژئوشیمی) - آنومالی (عمومی)
[نفت] نابه هنجاری

مترادف و متضاد

Antonyms: conformity, normality, regularity, standard, usual, usualness


خلاف قاعده (اسم)
anomaly

سقم (اسم)
deviance, irregularity, anomaly, indisposition, illness, sickness

deviation from normal, usual


Synonyms: aberration, abnormality, departure, deviation, eccentricity, exception, incongruity, inconsistency, irregularity, oddity, peculiarity, rarity, unconformity, unorthodoxy


جملات نمونه

1. It is often unpleasant to see an anomaly animal.
[ترجمه ترگمان]دیدن یک حیوان غیر عادی اغلب ناخوشایند است
[ترجمه گوگل]اغلب ناخوشایند است که یک حیوان نابجا را ببیند

2. The anomaly of the social security system is that you sometimes have more money without a job.
[ترجمه ترگمان]بی قاعدگی سیستم امنیت اجتماعی این است که شما گاهی اوقات پول بیشتری بدون یک شغل دارید
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی سیستم تأمین اجتماعی این است که گاهی اوقات بدون شغل بیشتر پول می گیرید

3. The British public's wariness of opera is an anomaly in Europe.
[ترجمه ترگمان]نگرانی عمومی بریتانیا در مورد اپرا یک ناهنجاری در اروپا است
[ترجمه گوگل]تهدید اپرا از سوی مردم بریتانیا یک انحراف در اروپا است

4. Punitive damages in libel cases are a legal anomaly.
[ترجمه ترگمان]خسارات تنبیهی در موارد افترا یک ناهنجاری قانونی هستند
[ترجمه گوگل]آسیب های قهرمانانه در موارد عذاب یک ناهنجاری قانونی است

5. This is an unfair anomaly in our tax structure.
[ترجمه ترگمان]این یک ناهنجاری ناعادلانه در ساختار مالیاتی ما است
[ترجمه گوگل]این ناهنجاری ناعادلانه در ساختار مالیاتی ماست

6. The glorious anomaly of a fake tropical city with a mild desert climate brought people from everywhere.
[ترجمه ترگمان]بی قاعدگی شکوهمند یک شهر استوایی مصنوعی با آب و هوای بیابانی گرم، مردم را از همه جا می آورد
[ترجمه گوگل]ناهنجاری شگفت انگیز از یک شهر گرمسیری جعلی با آب و هوای بیابانی ملایم، مردم را از همه جا به ارمغان آورد

7. Gel mobility anomaly is detected only in cases where the distance of the two elements is in an appropriate helical phase.
[ترجمه ترگمان]در مواردی که فاصله میان دو عنصر در یک فاز مارپیچی مناسب باشد، پدیده تحرک با ژل تنها در مواردی تشخیص داده می شود که فاصله میان دو عنصر در یک فاز مارپیچی مناسب قرار دارد
[ترجمه گوگل]Anomaly تحرک ژل تنها در مواردی که فاصله دو عنصر در یک فاز سیلیکونی مناسب است شناسایی می شود

8. But the most striking anomaly of Labour's plans is the way it treats millionaires living off unearned income.
[ترجمه ترگمان]اما مهم ترین ناهنجاری طرح های کار، روشی است که با میلیونرها زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]اما مهمترین ناهماهنگی طرح های کارگری این است که رفتار میلیونرهای که درآمد ناخالص را دارند، رفتار می کند

9. Colman McCarthy has always been an anomaly in the newspaper business.
[ترجمه ترگمان]مک کارتی همیشه یک ناهنجاری در کسب وکار روزنامه بوده است
[ترجمه گوگل]کلمن مک کارتی همواره یک انحراف در تجارت روزنامه بوده است

10. Pohnpei is an anomaly - it's a Pacific island without a beach.
[ترجمه ترگمان]Pohnpei یک بی قاعدگی است - آن یک جزیره آرام بدون ساحل است
[ترجمه گوگل]Pohnpei یک ناهنجاری است - جزیره اقیانوس آرام بدون ساحل است

11. Classical myth gives its own justification for this anomaly.
[ترجمه ترگمان]افسانه کلاسیک توجیه خود را برای این ناهنجاری ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]اسطوره کلاسیک خود را برای این ناهنجاری توجیه می کند

12. This fact alone explains the Sun/climate anomaly.
[ترجمه ترگمان]این حقیقت به تنهایی، بی قاعدگی \/ آب و هوا را توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]این واقعیت به تنهایی یک ناهنجاری خورشید / آب و هوا را توضیح می دهد

13. This is a peculiar anomaly in that the Transfer Regulations currently exclude undertakings in the nature of commercial ventures.
[ترجمه ترگمان]این یک پدیده غیرعادی خاص در آن است که مقررات انتقال در حال حاضر تعهدات را در ماهیت سرمایه گذاری های تجاری حذف می کنند
[ترجمه گوگل]این ناهنجاری عجیب و غریب است که قوانین نقل و انتقالات در حال حاضر از شرکت در طبیعت سرمایه گذاری های تجاری حذف می کند

14. Can any Western leader explain this embarrassing anomaly?
[ترجمه ترگمان]آیا یک رهبر غربی می تواند این ناهنجاری شرم آور را توضیح دهد؟
[ترجمه گوگل]آیا یک رهبر غربی می تواند این انحراف شرم آور را توضیح دهد؟

15. This may represent an anomaly in what is otherwise an efficient market.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است یک ناهنجاری را در آنچه که در غیر این صورت یک بازار کارآمد است، نشان دهد
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک ناهنجاری در آنچه در غیر این صورت یک بازار کارآمد باشد، نمایان شود

We must correct those injustices and anomalies.

باید آن بی‌عدالتی‌ها و ناهنجاری‌ها را اصلاح کنیم.


پیشنهاد کاربران

ناهنجاری

نادر
کمیاب
استثنا

انحراف از میانگین دراز مدت

( Adv ) بر خلاف دفعات گذشته/پیش

فرضیه خلاف ( در فیزیک )

سنت شکن و خلاف قائده

anomaly ( فیزیک )
واژه مصوب: بی هنجاری 1
تعریف: انحراف از وضعیت عادی


کلمات دیگر: