1. Einstein's theory is really too difficult for the average person to understand.
فهم نظریه انیشتین برای افراد عادی واقعاً دشوار است
2. My uncle has a theory about the effect of weather on baseball batters.
عموی من نظریه ای راجع به تاثیر آب و هوا بر توپ زن های بازی بیس بال دارد
3. No one has advanced a theory explaining the beginnings of writing.
هیچ کس نطریه متقاعد کننده ای را که بیان گر شروع نوشتن باشد، ارائه نداده است
4. theory of probability
دیدمان احتمالات
5. a theory susceptible of proof
یک تئوری قابل اثبات
6. cognitive theory
فرضیه ی شناختی
7. facet theory
(روانشناسی) نظریه ی رویه ها
8. her theory that our neighbor was a spy
حدس او مبنی بر اینکه همسایه ی ما جاسوس بود
9. in theory it is possible to turn iron into gold but in practice it can not be done
از نظر دیدمان تبدیل آهن به طلا ممکن است ولی عملا نمی توان آن را انجام داد.
10. metabolic theory
نگره ی دگرگوهرشی،نظریه ی سوخت و ساز
11. preformation theory
نظریه پیش ریختاری
12. proof theory
نظریه ی برهان
13. ring theory
نظریه ی حلقه،نگره ی چنبر
14. set theory
دیدمان افزانه ها،نظریه ی مجموعه ها
15. the theory of evolution
نظریه ی تکامل (دیدمان فرگشت)
16. the theory of relativity
نظریه ی نسبیت (دیدمان همچندی)
17. acceleration theory
نظریه ی شتاب
18. in theory
از نظر دیدمان،به طور تئوریک
19. a coherent theory
فرضیه ی بی تناقض
20. a forcible theory
نظریه ای مستدل
21. an interesting theory that won't wash
یک تئوری جالب که قابل قبول نیست.
22. an obsolete theory
نظریه ی منسوخ
23. the dynamic theory of heat
نظریه ی پویایی حرارت
24. darwin and the theory of evolution
داروین و نظریه ی تکامل
25. the confirmation of a theory
اثبات یک نظریه
26. the practice of a theory
به عمل درآوردن یک تئوری
27. the proof of a theory
اثبات یک نظریه
28. to explode a scientific theory
یک نظریه ی علمی را کاملا رد کردن
29. a proven hypothesis becomes a theory and an established theory becomes a law
فرضیه ی اثبات شده تبدیل می شود به نگره و نگره ی بسیار محقق تبدیل می شود به قانون.
30. he expounded on his latest theory for his students
او آخرین تئوری خود را برای شاگردانش شرح داد.
31. he tried to falsify ptolemy's theory
او کوشید خطای نظریه ی بطلمیوس را نشان بدهد.
32. laboratory tests also corroborated einstein's theory
آزمون های آزمایشگاهی نیز نظریه ی انشتین را تایید کردند.
33. eclectics who derive most of their theory from freud but add a little of young or adler
التقاط گرایانی که بیشتر نظریات خود را از فروید گرفته اند و کمی هم از یونگ یا ادلر به آن می افزایند
34. his method is based on the theory that people learn better from actual experience than from books
روش او بر این بینش استوار است که مردم از تجربه ی عملی بهتر می آموزند تا از کتاب.
35. darwin adduced the fossil record as proof for his theory
داروین از تاریخ فسیل ها برای اثبات نظریه ی خود استفاده کرد.
36. the testimony of that great geologist confirmed the new theory
گواهی آن زمین شناس بزرگ فرضیه ی جدید را تایید کرد.