کلمه جو
صفحه اصلی

sublimate


معنی : پاک کردن، تصفیه کردن، بالا بردن، متعال کردن، تصعید کردن، متصاعدکردن
معانی دیگر : (ازطریق تصعید) پالایش کردن، پالودن، فرایاز کردن، تزکیه کردن یا شدن، فرازاندن، فرازش دادن، والاکردن، برین کردن یا شدن، تصعید شده، پالایش شده، منزه

انگلیسی به فارسی

( sublime )تصفیه کردن، پاک کردن، تصعیدکردن، متعال کردن، بالابردن، متصاعدکردن، منزه، متعال


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sublimates, sublimating, sublimated
(1) تعریف: to divert the expression of (a crude impulse or desire, often sexual) into a socially acceptable or more ideal form.
مشابه: sublime

(2) تعریف: to convert (a solid or a gas) into a gas or a solid without liquefying; sublime.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to convert a solid into a gas, or vice versa, without liquefying; sublime.
مشابه: sublime
اسم ( noun )
مشتقات: sublimable (adj.), sublimation (n.)
• : تعریف: the material extracted by chemical sublimation.
مشابه: precipitate

• product created by means of chemical sublimation
transform a solid directly into a gas or a gas directly into a solid (chemistry); redirect instinctual energy into socially constructive channels (psychoanalysis)
if you sublimate a strong desire or feeling, you express it in a way that is socially acceptable; a technical term in psychology.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] ماده تصعید شده

مترادف و متضاد

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

تصفیه کردن (فعل)
settle, clean, purify, cleanse, accord, refine, clean up, filter, purge, establish, administer, administrate, rarefy, sublimate, filtrate

بالا بردن (فعل)
raise, enhance, boost, upgrade, lift, amplify, elevate, uplift, bump up, horse, heighten, elate, enthrone, sublimate, hoist, upraise

متعال کردن (فعل)
exalt, sublimate

تصعید کردن (فعل)
sublimate

متصاعد کردن (فعل)
sublimate

جملات نمونه

1. to sublimate sexual curiosity into artistic productions
کنکاوی جنسی را به آثار هنری فرازش دادن (تبدیل کردن)

2. to sublimate sulphur
تصعید کردن گوگرد

3. He could try to sublimate the problem by writing, in detail, about it.
[ترجمه ترگمان]او می توانست با نوشتن، با جزئیات، در مورد آن، مشکل را حل کند
[ترجمه گوگل]او می تواند سعی کند مشکل را با جزئیات کامل در مورد آن توضیح دهد

4. Nurses are no longer expected to sublimate their feelings behind starchy officiousness as has been the case in the not so distant past.
[ترجمه ترگمان]دیگر انتظار نمی رود که پرستاران احساسات خود را در پشت officiousness starchy حفظ کنند، چرا که در گذشته چندان دور نبوده است
[ترجمه گوگل]دیگر انتظار نمی رود که پرستاران احساسات خود را درمورد افسردگی سرخپوشان ابراز کنند، همانطور که در گذشته خیلی دور نبود

5. I must learn to sublimate my desire for my own perch by feeling happy for Aunt Louise sitting there.
[ترجمه ترگمان]باید یاد بگیرم که دلم برای نشستن عمه لوئیز در آن جا خوش و راضی باشد
[ترجمه گوگل]من باید یاد بگیرم که میل خود را برای سرخوشی خودم احساس کنم، احساس خوشحالی را برای عمه لویزی که در آنجا نشسته است

6. Players have to sublimate their egos for the good of the team.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان باید عزت نفس خود را برای تیم حفظ کنند
[ترجمه گوگل]بازیکنان باید خود را به خوبی از تیم تسویه کنند

7. Formed as a sublimate (mixed with ammonium hydrogen carbonate) when calcium carbonate and ammonium sulfate (or chloride) are heated together.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که کربنات کلسیم و سولفات آمونیوم (یا کلرید)با هم گرم می شوند، شکل یک sublimate (مخلوط با کربنات هیدروژن آمونیوم)شکل گرفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که کربنات کلسیم و سولفات آمونیوم (یا کلرید) با هم گرم می شوند، به عنوان یک sublimate (مخلوط با کربنات هیدروژن آمونیم) تشکیل می شوند

8. We need suBlimate water for our experiment.
[ترجمه ترگمان]ما به آب sublimate برای آزمایش خود نیاز داریم
[ترجمه گوگل]برای آزمایش ما آب نیاز به آب دارد

9. A special method was used to sublimate the material.
[ترجمه ترگمان]یک روش خاص برای تجزیه و تحلیل مواد مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]روش خاصی برای جفت کردن مواد استفاده شده است

10. Her sublimate future husband will be tall, dark, and handsome.
[ترجمه ترگمان]شوهر آینده اش بلند و تیره و زیبا و زیبا خواهد بود
[ترجمه گوگل]او آینده شوهر بلند خواهد شد بلند، تاریک و خوش تیپ

11. Xihu new land refected hanzhou fully, it is sublimate and showily.
[ترجمه ترگمان]زمین جدید refected به طور کامل پوشیده شده است، sublimate و showily است
[ترجمه گوگل]Xihu جدید زمین به طور کامل hangzhou، آن را sublimate و به شدت

12. It is very powerful to sublimate the malefic effects of Saturn .
[ترجمه ترگمان]این بسیار قدرتمند است که اثرات منفی زحل را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این امر بسیار قدرتمند است که اثرات مخرب زحل را تحمل کند

13. Subdue Tamasic action, sublimate Rajas into Sattva by selfless service, transcend Sattva by Self - Knowledge.
[ترجمه ترگمان]subdue Tamasic، sublimate Rajas، با استفاده از خدمت فداکارانه از طریق خدمت فداکارانه از Sattva فراتر می رود و از Sattva به وسیله خود - دانش پیشی می گیرد
[ترجمه گوگل]تحت عمل تاماسیک قرار می گیرند، راجاس را به سوادو هدایت می کنند، توسط خودتحکامی، فراتر از ساتوا توسط خود دانایی

14. We have to somehow sublimate those male hormones, or at least get them under control. "
[ترجمه ترگمان]ما باید به طریقی آن هورمون های مردانه را به گونه ای اصلاح کنیم، یا دست کم آن ها را تحت کنترل بگیریم \"
[ترجمه گوگل]ما باید برخی از هورمونهای مردانه را احیا کنیم یا حداقل آنها را کنترل کنیم '

to sublimate sulphur

تصعید کردن گوگرد


to sublimate sexual curiosity into artistic productions

کنکاوی جنسی را به آثار هنری فرازش دادن (تبدیل کردن)


پیشنهاد کاربران

سوق دادن، هدایت کردن. . .


کلمات دیگر: