1. small ale
آبجو ضعیف
2. small and almost invisible dots
نقطه های ریز و تقریبا غیرقابل تشخیص
3. small blisters on the painted table
برجستگی های کوچک روی میزی که رنگ شده است
4. small countries with wobbly economies
کشورهای کوچک دارای اقتصاد متزلزل
5. small fault
عیب کوچک
6. small groups of workers banded together
گروه های کوچکی از کارگران با هم متحد شدند.
7. small houses on the perimeter of the village
خانه های کوچک در اطراف دهکده
8. small incidents that led to bloody border skirmishes
برخوردهای کوچکی که به کشمکش های خونین مرزی انجامید.
9. small organisms that live in water
موجودات زنده ی کوچک که در آب زیست می کنند.
10. small windowless rooms tend to smother me
اتاق های کوچک و بی پنجره دل مرا می گیرند.
11. small fry
1- بچه (بچه ها) 2- چیز کم اهمیت،ناچیز
12. small fry
1- بچه ماهی ها،ماهی های کوچک 2- (مجازی) اشخاص کم اهمیت،هیچ کاره(ها)
13. small scale
در مقیاس کم،کوچک،کم اندازه،قلیل
14. a small animal
حیوان کوچک
15. a small band of revolutionaries
گروه کوچکی از انقلابیون
16. a small bird flipping over the rocks
پرنده ی کوچکی که روی صخره ها به راست و چپ می رفت.
17. a small bridge which was made of long planks
پل کوچکی که از الوار بلند ساخته شده بود
18. a small bunch of assorted wild flowers
دسته ی کوچکی از گل های وحشی گوناگون
19. a small business
موسسه ی بازرگانی خرده پا
20. a small butterfly's iridescent wings
بال های رنگین کمان پروانه ی کوچک
21. a small dapper lady minced along the sidewalk
زن ریزه و خوش لباسی در امتداد پیاده رو قر می داد.
22. a small disordered room
اتاق کوچک نامرتب
23. a small distance
فاصله ی کم
24. a small girl stood champing gum
دختر بچه ای ایستاده بود و تندتند سقز می جوید.
25. a small hatch through which food is sent from the kitchen to the dining room
دریچه ی کوچکی که از آن خوراک را از آشپزخانه به اتاق نهارخوری می فرستند
26. a small house
یک خانه ی کوچک
27. a small income
درآمد کم
28. a small matter
چیز کم اهمیت
29. a small merchant
یک تاجر کم سرمایه
30. a small minority of voters
اقلیت کوچکی از رای دهندگان
31. a small number
تعداد قلیل (شمار اندک)
32. a small number of people are gathered at the door
جماعت قلیلی جلو در گردآمده اند.
33. a small pool with a beautiful fountain in the middle (of it)
حوض کوچکی با فواره ای زیبا در وسط آن.
34. a small portion of the factory's activity
بخش کوچکی از فعالیت کارخانه
35. a small tax
مالیات جزئی
36. the small people who are the backbone of this country
مردم معمولی که ستون فقرات این کشور را تشکیل می دهند
37. a small fortune
هزینه (یا قیمت) سنگین،مخارج زیاد،بهای هنگفت
38. a small fortune
پول زیاد
39. feel small
احساس حقارت کردن،احساس شرمساری کردن
40. the small (or wee) hours
صبح بسیار زود،ساعات اول پس از نیمه شب
41. the small print
1- حروف چاپی ریز 2- مطالب ریزی که پشت قراردادها و بیمه نامه ها نوشته می شود
42. a relatively small part of the earth is covered by land
بخش نسبتا کوچکی از کره ی زمین از خشکی پوشیده شده است.
43. for a small fee she expertizes on the value of antiques
در مقابل وجه کمی درباره ی ارزش اشیای آنتیک نظر می دهد.
44. there was small prospect of seeing him again
احتمال دیدن دوباره ی او کم بود.
45. a book for small children
کتابی برای کودکان خردسال
46. a man of small estate
مردی کم ثروت
47. a man of small regard
مرد کم احترام
48. a thing of small account
چیز کم اهمیت (ارزش)
49. agriculture on a small scale
کشاورزی در مقیاس کم
50. he convened a small group to discuss the issue
او گروه کوچکی را برای بحث درباره ی موضوع گرد هم آورد.
51. he found a small pebble of agate
یک قطعه عقیق کوچک پیدا کرد.
52. kish is a small island
کیش جزیره ی کوچکی است.
53. money played a small role in their divorce
پول در طلاق آنها نقش ناچیزی داشت.
54. she has a small voice
صدای ملایمی دارد.
55. that woman has small breasts
آن زن پستان های کوچکی دارد.
56. the jingle of small bells
جرینگ جرینگ زنگوله ها
57. the kitchen was small and compact
آشپزخانه کوچک و جمع و جور بود.
58. the output of small cars
تولید (فرورد) اتومبیل های کوچک
59. they inhabit a small apartment
آنان در آپارتمان کوچکی ساکن هستند.
60. this club has small membership
این باشگاه اعضا معدودی دارد.
61. we played to small houses
ما برای تماشاچیان قلیلی نمایش می دادیم.
62. workers congregated in small groups
کارگران به صورت گروه های کوچکی گرد آمدند.
63. be thankful for small mercies
قدر عافیت را دانستن،خدا را شکر کردن
64. a bacterium is very small
یک باکتری (باکتریوم) بسیار کوچک است.
65. chop the stalks into small sections!
ساقه ها را به قطعات کوچک ببر!
66. her present shop is small
مغازه ی فعلی او کوچک است.
67. his house was very small in comparison with his brother's
خانه ی او در مقایسه با خانه ی برادرش بسیار کوچک بود.
68. his literary output was small
بازده ادبی او ناچیز بود.
69. lions populate only a small part of africa
شیرها فقط بخش کوچکی از افریقا را اشغال می کنند.
70. most european countries are small in area
اکثر کشورهای اروپایی کم وسعت می باشند.