جمع نجعه است یا تاثیر کردن دارو
نجع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نجع. [ ن َ ] ( ع اِ ) نفع.( بحرالجواهر ). سود که دارو یا طعام بخشد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نجوع شود. || خانه موئین. ( از المنجد ). ج ، نجوع. || ( مص ) به طلب گیاه رفتن. نجوع. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نجوع شود.
نجع. [ ن ُ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ نجعة. رجوع به نجعة شود. || ( مص ) گوارا بودن طعام و سود دادن خورنده را. ( ازاقرب الموارد ). || تأثیر کردن دارو، یا علف ، یا وعظ، یا خطابه در کسی. ( از اقرب الموارد ).
نجع. [ ن ُ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ نجعة. رجوع به نجعة شود. || ( مص ) گوارا بودن طعام و سود دادن خورنده را. ( ازاقرب الموارد ). || تأثیر کردن دارو، یا علف ، یا وعظ، یا خطابه در کسی. ( از اقرب الموارد ).
نجع. [ ن َ ] (ع اِ) نفع.(بحرالجواهر). سود که دارو یا طعام بخشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نجوع شود. || خانه ٔ موئین . (از المنجد). ج ، نجوع . || (مص ) به طلب گیاه رفتن . نجوع . (ناظم الاطباء). رجوع به نجوع شود.
نجع. [ ن ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ نجعة. رجوع به نجعة شود. || (مص ) گوارا بودن طعام و سود دادن خورنده را. (ازاقرب الموارد). || تأثیر کردن دارو، یا علف ، یا وعظ، یا خطابه در کسی . (از اقرب الموارد).
پیشنهاد کاربران
سودمند، با فایده
کلمات دیگر: