کلمه جو
صفحه اصلی

note


معنی : یادداشت، نت، یادداشت ها، نوت موسیقی، کلید پیانو، اهنگ صدا، تبصره، بخاطر سپردن، توجه کردن، تذکاریه یادداشت کردن، نوت موسیقی نوشتن، ذکر کردن، یادداشت کردن، ملاحظه کردن، ثبت کردن
معانی دیگر : نشان، علامت، نشانه، انگ، لحن، تن صدا، حالت، خلاصه، پیش نویس، نت نویسی، (معمولا با: of) برجسته، چشمگیر، مورد توجه، درخور توجه، توجه، مشاهده، پسدید، (بر متن) توضیح، حواشی نویسی، زیرنویس (رجوع شود به: footnote)، اسکناس، پول کاغذی (bank note هم می گویند)، مورد دقت قرار دادن، نمیدن، مشاهده کردن، متذکر شدن، یادآور شدن، نت نوشتن، خلاصه نویسی کردن، (بازرگانی) سفته، سند بهادار، ورقه ی قرضه ی کوتاه مدت (صادره از سوی دولت یا شرکت ها)، (پرنده) آواز، صدا، (موسیقی) نت، رگه، عنصر، (قدیمی) آهنگ، نوا، ترانه، (موسیقی) کلید پیانو، نت موسیقی نوشتن، به صورت نت موسیقی درآوردن، خاطرات، یادداشت ها درجمع

انگلیسی به فارسی

یاداشت، تبصره، توجه کردن، ذکر کردن


(موسیقی) کلید پیانو، اهنگ صدا، نوت موسیقی، خاطرات،یادداشت ها(درجمع)، تذکاریه یادداشت کردن، ثبت کردن،بخاطر سپردن، ملاحظه کردن، نوت موسیقی نوشتن


توجه داشته باشید، یادداشت، تبصره، نت، یادداشت ها، نوت موسیقی، کلید پیانو، اهنگ صدا، یادداشت کردن، توجه کردن، ذکر کردن، تذکاریه یادداشت کردن، ثبت کردن، بخاطر سپردن، ملاحظه کردن، نوت موسیقی نوشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: compare notes, take note of
(1) تعریف: a brief written record or reminder.
مترادف: memo, memorandum, notation, reminder
مشابه: chit, message, record

- She made a note of the appointment.
[ترجمه ] او یادداشتی از قرار ملاقات ایحاد کرد
[ترجمه ترگمان] یادداشت را یادداشت کرد
[ترجمه گوگل] او یادداشتی از انتصاب را به عهده داشت
- He put a note on the refrigerator to remind himself to buy milk.
[ترجمه ترگمان] او یادداشتی روی یخچال گذاشت تا به خودش یادآوری کند که شیر بخرد
[ترجمه گوگل] او یک یادداشت در یخچال گذاشت تا خود را برای خرید شیر بخواند

(2) تعریف: a short informal letter.
مترادف: line, memo
مشابه: letter, memorandum, missive, reply

- She scribbled a quick note to her friend.
[ترجمه ترگمان] یادداشت سریعی برای دوستش نوشت
[ترجمه گوگل] او یک یادداشت سریع را به دوستش نوشت

(3) تعریف: a formal or official written message.
مترادف: memorandum, message
مشابه: communication, communiqu�, dispatch, memo, missive

- a diplomatic note
[ترجمه ترگمان] یک یادداشت دیپلماتیک
[ترجمه گوگل] یک یادداشت دیپلماتیک

(4) تعریف: (pl.) a brief written summary, explanation, or commentary on a text, idea, or event.
مترادف: annotation, commentary, gloss
مشابه: account, comment, footnote, marginalia, minute, outline, report, synopsis

- She took a lot of notes during the lecture.
[ترجمه ترگمان] او در طول سخنرانی خیلی یادداشت برداشت
[ترجمه گوگل] او در طول سخنرانی بسیاری از یادداشت ها را گرفت
- I think there's something about that in the appendix notes.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم یه چیزی در مورد اون تو آپاندیس باشه
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم چیزی در مورد آن در یادداشت های تکمیلی وجود دارد

(5) تعریف: a piece of printed paper that represents money, esp. actual paper currency.
مترادف: bank note, bill, treasury note
مشابه: certificate, currency, gold certificate, green, greenback, IOU, legal tender, money, paper money, promissory note, silver certificate, tender

- five hundred dollars in new notes
[ترجمه ترگمان] پانصد دلار در یادداشت های جدید
[ترجمه گوگل] پنجصد دلار در یادداشت های جدید

(6) تعریف: a single musical tone of a particular length, or a written symbol used to represent such a tone.
مشابه: tone

- The singer had some troubling reaching the high notes.
[ترجمه ترگمان] این خواننده برای رسیدن به یادداشت های بسیار مشکل داشت
[ترجمه گوگل] خواننده تا به حال به برخی نکات جالب دست پیدا کرده است
- The note on the top line of the staff is F.
[ترجمه ترگمان] توجه به خط مقدم ستاد اف
[ترجمه گوگل] یادداشت در خط بالا کارمندان F است

(7) تعریف: a slight underlying indication or suggestion.
مترادف: hint, soup�on, suggestion, suspicion, tinge, touch, trace
مشابه: dash, inkling, speck, sprinkle

- I detected a note of amusement in her voice.
[ترجمه ترگمان] من در صدایش احساس سرگرمی پیدا کردم
[ترجمه گوگل] من یادداشتی از سرگرمی در صدای او را کشف کردم

(8) تعریف: eminence or importance; high reputation.
مترادف: consequence, distinction, eminence, importance, prestige, prominence, significance
مشابه: account, celebrity, fame, honor, regard, renown, reputation, standing, status

- Only people of note were invited to the reception.
[ترجمه ترگمان] تنها کسانی که به دعوت نامه دعوت شده بودند دعوت شده بودند
[ترجمه گوگل] فقط افراد ذکر شده به پذیرش دعوت شدند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: notes, noting, noted
(1) تعریف: to perceive or observe attentively.
مترادف: mark, notice, observe, remark
مشابه: behold, detect, perceive, see, witness

- He noted a faint smile as she turned her head away.
[ترجمه ترگمان] وقتی سرش را برگرداند، لبخند کم رنگی بر لبش نقش بست
[ترجمه گوگل] او در حالی که سرش را به دور انداخته بود لبخند ضعیفی را ذکر کرد
- Please note that next week's schedule has been changed.
[ترجمه ترگمان] لطفا توجه داشته باشید که برنامه هفته آینده تغییر کرده است
[ترجمه گوگل] لطفا توجه داشته باشید که برنامه هفته آینده تغییر کرده است
- The doctor noted that the patient's ankles were swollen.
[ترجمه ترگمان] پزشک متوجه شد که قوزک پای بیمار متورم شده است
[ترجمه گوگل] دکتر اشاره کرد که مچ پا بیمار متورم شده است

(2) تعریف: to make a written record or reminder of.
مترادف: record, register
مشابه: enter, jot, pencil, post, scribble, write

- He noted the time that he took each pill.
[ترجمه ترگمان] او متوجه زمان مصرف هر قرص شد
[ترجمه گوگل] او اشاره کرد که هر قرص را هر روز مصرف می کند

(3) تعریف: to mention; remark.
مترادف: comment, mention, observe, remark
مشابه: express, indicate, notice

- "It's a lovely day for a hike," she noted cheerfully.
[ترجمه ترگمان] او با خوشحالی گفت: \" یک روز دوست داشتنی برای پیاده روی است \"
[ترجمه گوگل] او با خوشحالی می گوید: 'این یک روز دوست داشتنی برای پیاده روی است '

• short written reminder, memo; brief informal letter; official message, notice; comment; musical sound, single key; sign of emotion, hint, trace; paper currency, bill of money
take notice of, observe; remark on, make a comment; record, indicate in writing; annotate
a note is a short letter.
a note is also something that you write down to remind you about something.
in a book or article, a note is a short piece of additional information.
in music, a note is a sound of a particular pitch, or a written symbol representing this sound.
a note is also a banknote.
you can use note to refer to a quality in someone's voice that shows how they feel.
you can also use note to refer to a particular feeling, impression, or atmosphere that is produced and that everyone is aware of.
if you note a fact, you become aware of it.
see also noted.
if something that someone says strikes or sounds a particular note, it produces a particular feeling, impression, or atmosphere.
if you take note of something, you pay attention to it because you think it is important.
if you make a mental note of something, you try to remember it, because it will be important or useful later.
if you compare notes with someone, you talk to them and find out whether they have the same opinion, information, or experiences as yourself.
if you note something down, you write it down so that you have a record of it.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] نت علامت رایجی که ارتفاع . مدت زمان یا هردوویژگی یک احساس تن را مشخص می کند . خودش نیز احساس یا ارتعاشی است که سبب تحریک حواس می شود از این کلمه هنگامی استفاده می شود که هیچ تفاوتی بین نماد . احساس و محرک فیزیکی قائل نباشند .
[حقوق] تذکر دادن، متوجه شدن، ملاحظه کردن، در نظر گرفتن، تبصره، یادداشت، اسکناس، سفته
[ریاضیات] نت موسیقی، توجه کردن، توجه

مترادف و متضاد

یادداشت (اسم)
note, reminiscence, record, memoir, annotation, notation, memo, memorandum, minute, chit

نت (اسم)
note

یادداشت ها (اسم)
note

نوت موسیقی (اسم)
note

کلید پیانو (اسم)
note

اهنگ صدا (اسم)
tune, note

تبصره (اسم)
remark, note, footnote

بخاطر سپردن (فعل)
note, memorize

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

تذکاریه یادداشت کردن (فعل)
note

نوت موسیقی نوشتن (فعل)
note

ذکر کردن (فعل)
assign, mention, mingle, note, refer, specify, cite, mind, patter

یادداشت کردن (فعل)
note, comment, set down

ملاحظه کردن (فعل)
remark, consider, note, regard, notice, perceive, observe, heed

ثبت کردن (فعل)
incorporate, score, put, note, record, enter, inscribe, scroll, register, docket

symbol, often used in reference to music


Synonyms: character, degree, figure, flat, indication, interval, key, lick, mark, natural, pitch, representation, scale, sharp, sign, step, token, tone


attention, heed


Synonyms: cognizance, mark, mind, notice, observance, observation, regard, remark


Antonyms: heedlessness, ignorance, neglect, unobservance


observe, perceive


Synonyms: catch, clock, denote, descry, designate, dig, discern, discover, distinguish, document, enter, get a load of, get an eyeful, heed, indicate, jot down, mark, mention, notice, pick up on, put down, record, register, remark, see, set down, spot, take in, transcribe, view, write, write down


Antonyms: ignore, neglect


written communication


Synonyms: agenda, annotation, calendar, comment, commentary, datum, definition, diary, dispatch, entry, epistle, gloss, inscription, jotting, journal, letter, line, marginalia, mark, memo, memorandum, message, minute, missive, obiter dictum, observation, record, remark, reminder, scratch, scrawl, scribble, summary, thank-you, word


جملات نمونه

He made a note on a piece of paper.

روی یک تکه کاغذ یادداشت نوشت.


notes on a journey to Chahbahar

یادداشت‌های سفر چابهار


She takes careful notes in all her classes.

در همه‌ی کلاس‌هایش یادداشت‌های دقیقی بر می‌دارد.


1. note down
(نکات عمده ی چیزی را) یادداشت کردن،خلاصه کردن،رئوس مطالب را نوشتن

2. a note pad
دفترچه ی یادداشت

3. crib note
ورقه ی تقلب

4. please note that this bill must be paid within ten days
لطفا توجه بفرمایید که این صورت حساب باید ده روزه پرداخت شود.

5. take note of
مورد ملاحظه ی دقیق قرار دادن،مورد توجه کامل قرار دادن

6. a diplomatic note from the italian embassy
یادداشت سیاسی سفارت ایتالیا

7. a sour note
نت عوضی،نت غلط

8. did you note the differences in their accents?
آیا متوجه تفاوت لهجه های آنها شدی ؟

9. a person of note
یک آدم متشخص

10. he injected a note of intimacy into our conversations
او به مکالمات ما یک حالت خودمانی داد.

11. he made a note on a piece of paper
روی یک تکه کاغذ یادداشت نوشت.

12. he took full note of what had happened
کاملا متوجه شد که چه روی داده بود.

13. she left a note to the effect that she wanted a divorce
او یادداشتی نوشت (یا گذاشت) به این مضمون که طلاق می خواهد.

14. there was a note of sadness in her voice
صدای او دارای لحن محزونی بود.

15. strike the right note
جان کلام را ادا کردن،درست نوشتن یا گفتن یا انجام دادن

16. he answered with a note of mockery in his voice
با لحن تمسخرآمیز جواب داد.

17. other short stories of note
دیگر داستان های کوتاه در خورتوجه

18. she was quick to note my sorrow
او زود متوجه حزن من شد.

19. he jotted down a brief note on the paper
یادداشت مختصری روی کاغذ نوشت.

20. strike (or sound) a false note
اشتباهی عمل کردن،بیجا حرف زدن،غلطی گفتن (یا کردن)

21. his popularity has long been a matter of note
محبوبیت او مدت هاست که مشهود است.

22. thank you for the wrinkle about writing that note
از راهنمایی شما درباره ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.

23. Another interesting note was the predominance of London club players.
[ترجمه ترگمان]نکته جالب دیگر برتری بازیکنان باشگاه لندن بود
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از یادداشت های جالب توجه، غلبه بر بازیکنان باشگاه لندن بود

24. I've just found a ten-pound note in my pocket.
[ترجمه ترگمان]یک اسکناس ده پوندی در جیبم پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من فقط یک یادداشت ده پوند در جیبم پیدا کردم

25. I replied with a short note.
[ترجمه ترگمان]من با صدای کوتاهی جواب دادم:
[ترجمه گوگل]من با یک یادداشت کوتاه پاسخ دادم

26. The report ended on a positive note.
[ترجمه ترگمان]این گزارش با یک یادداشت مثبت به پایان رسید
[ترجمه گوگل]این گزارش به یک یادداشت مثبت پایان یافت

27. Welland made a pretence of writing a note in his pad.
[ترجمه ترگمان]Welland به بهانه نوشتن یک یادداشت در دفترش به او نشان داد
[ترجمه گوگل]Welland تظاهر به نوشتن یادداشت در پد خود را ساخته شده است

28. Please note my change of address.
[ترجمه ترگمان]لطفا آدرس من رو بنویس
[ترجمه گوگل]لطفا توجه داشته باشید تغییر من در آدرس

29. I scrawled a quick note to Judith and put it under her door.
[ترجمه ترگمان]یادداشت سریعی به جودیت نوشت و آن را زیر در گذاشت
[ترجمه گوگل]من یک یادداشت سریع را به جودیث کشیدم و آن را در زیر آن قرار دادم

30. Someone had scribbled a note in the margin .
[ترجمه ترگمان]کسی یادداشت را در حاشیه نوشته بود
[ترجمه گوگل]کسی یادداشتی را در حاشیه نوشته بود

a diplomatic note from the Italian Embassy

یادداشت سیاسی سفارت ایتالیا


a person of note

یک آدم متشخص


There was a note of sadness in her voice.

صدای او دارای لحن محزونی بود.


He injected a note of intimacy into our conversations.

او به مکالمات ما یک حالت خودمانی داد.


other short stories of note

دیگر داستان‌های کوتاه در خور توجه


His popularity has long been a matter of note.

محبوبیت او مدتهاست که مشهود است.


He took full note of what had happened.

کامل متوجه شد که چه روی داده بود.


Since I didn't understand the text, I kept referring to the notes.

چون متن را نمی‌فهمیدم، مرتباً به زیرنویسها مراجعه می‌کردم.


the late Gharib's marginal notes

حاشیه‌نویسی‌های مرحوم قریب


He paid the amount in notes and coin.

آن مبلغ را به اسکناس و سکه پرداخت کرد.


Please note that this bill must be paid within ten days.

لطفاً توجه بفرمایید که این صورت‌حساب باید ده روزه پرداخت شود.


did you note the differences in their accents?

آیا متوجه تفاوت لهجه‌های آن‌ها شدی؟


She was quick to note my sorrow.

او زود متوجه حزن من شد.


The soldiers, he noted, were not yet ready for battle.

او متذکر شد که سربازان هنوز آمادگی رزمی ندارند.


He noted his objection on the margin of the letter.

او مخالفت خود را در حاشیه‌ی نامه نوشت.


اصطلاحات

compare notes

تبادل‌نظر کردن، مشاوره و مباحثه کردن، کنکاش کردن


make notes

یادداشت کردن، خلاصه‌نویسی کردن


note down

(نکات عمده‌ی چیزی را) یادداشت کردن، خلاصه کردن، رئوس مطالب را نوشتن


strike the right note

جان کلام را ادا کردن، درست نوشتن یا گفتن یا انجام دادن


take notes

(به‌ویژه سر کلاس یا در کنفرانس‌ها) نت برداشتن، یادداشت برداشتن، خلاصه‌ی مطالب را نوشتن


take note of

موردملاحظه‌ی دقیق قرار دادن، موردتوجه کامل قرار دادن


پیشنهاد کاربران

اشاره میکند

خاطر نشان کردن

فعل: توجه کردن

پول کاغذی notes and coins

توجه داشتن

در متون غیرتخصصی، مترادف با tone، به معنی لحن، طرز بیان.
End your negotiations on a good note
مذاکرات خود را با لحن مناسبی به پایان برسانید


خاطر نشان کردن
اشاره کردن
بیان کردن
ابراز داشتن

یادداشت کردن

بیان کردن

خلاصه وار نوشتن

بر شمردن

یادداشت ، نت ، یادداشت کردن ، توجه کردن به
he left a note to say he would be home late
اون یه یادداشت گذاشت تا بگه دیر به خونه میاد
👨‍❤️‍💋‍👨👨‍❤️‍💋‍👨

یادداشت
توجه کردن
سند
اسناد ( Notes )

بهترین واژه برای �Note�، �یادداشت� است.

نکته

یاداشت کردن

اشاره ای به
اشاره ای از
( برای عطرها و طعمها زیاد به کار میره )

اسکناس
A 10 dollar note : یک اسکناس ۱۰ دلاری

مشخص شدن

علامت

کُت
چیزی که روی لباس می پوشیم

تبصره
We use the comment
از تبصره استفاده میکنیم

فعل :از کسی یاد کردن، دانستن، برشمردن
=credit
مثال :
He is noted/credited as the best footballer of all time
از او بعنوان بهترین فوتبالیست در تمام ادوار یاد میشود.

حس کردن

attend

. . . Note that به یاد داشته باشید که ،
توجه داشته باشید که ، توجه کنید که

اسکناس

نوشته

اسم note به معنای نت
اسم note در این مفهوم اشاره دارد به یک تک آوا با ویژگی آوایی بخصوص که حاصل نواختن یک آلت موسیقی و یا صدای انسان است. مثال:
high notes ( نت های بالا )

اسم note به معنای یادداشت
اسم note در مفهوم یادداشت به نامه یا پیغامی غیر رسمی اشاره دارد. مثال:
. he left a note to say he would be home late ( او یادداشتی گذاشت تا بگوید که دیر به خانه می رسد. )
?did you get my note ( یادداشتم به دستت رسید؟ )

اسم note به معنای توضیح
اسم note در مفهوم توضیح اشاره دارد به توضیحات یا نظراتی که در حاشیه یک کتاب درباره واژه ای یا متنی داده شده است. مثال:
. see note 3, page 37 ( به توضیح 3، صفحه 37 مراجعه کنید. )

فعل note به معنای ملاحظه کردن
فعل note در این مفهوم به با دقت به چیزی توجه کردن و در نظر گرفتن آن چیز اشاره دارد. مثال:
. please note ( that ) we will be closed on saturday ( ملاحظه بفرمایید که ما روز شنبه بسته[تعطیل] خواهیم بود. )

منبع: سایت بیاموز

⁦✔️⁩ ( بازرگانی ) سند بهادار، ورقه ی قرضه ی کوتاه مدت ( صادره از سوی دولت یا شرکت ها )

CHINA DEBT CRUNCH
China Properties defaults on 💥notes💥 worth $226m
Evergrande debt crisis spills into rest of high - yield property sector
. . .
China Properties Group said on Friday it had defaulted on 💥notes💥 worth $226 million as it failed to secure funds by the maturity date, joining a list of property developers in the country that are reeling from a debt crisis
. . .
China's property sector is on the edge of a financial crisis


کلمات دیگر: