کلمه جو
صفحه اصلی

pep


معنی : چالاکی، نیرو، حال، بشاشت
معانی دیگر : پویایی، انرژی، شور، زنده دلی، تحرک، شادابی، دل و دماغ، (معمولا با: up) سرحال آوردن، پرانرژی کردن، نیرو بخشیدن به، (عامیانه)، نیرو دادن

انگلیسی به فارسی

حال، نیرو، بشاشت، چالاکی، نیرو دادن


pep، نیرو، چالاکی، بشاشت، حال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) lively energy or spirit; vigor.
مشابه: bounce, energy, go, life, zip

- He has a lot of pep for his age.
[ترجمه سحر] او نسبت به سنش خیلی قوی است.
[ترجمه 🌠MM93🌠] او نسبت به سنش خیلی شاداب و سرحال است.
[ترجمه ترگمان] اون برای سنش کلی نیرو داره
[ترجمه گوگل] او برای سن خود بسیار بزرگ است
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: peps, pepping, pepped
• : تعریف: (informal) to fill with energy, life, or vigor (fol. by up).

- The country air pepped them up.
[ترجمه ترگمان] هوای کشور آن ها را از هم جدا می کند
[ترجمه گوگل] هوا کشور آنها را به حال خود رها کرد
- They pepped up after a short nap.
[ترجمه ترگمان] بعد از یک چرت کوتاه از خواب بلند شدند
[ترجمه گوگل] آنها بعد از یک ببینی کوتاه فکری کردند

• liveliness, vigor, energy
liven up, stimulate, invigorate; encourage, cheer
pep is liveliness and energy; an informal word.
if you try to pep something up, you try to make it more lively or interesting.
if you give someone something to pep them up, you give them something that will give them more energy.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] peak envelope power-توان پوش قله توان RF متوسط تغذیه شده از فرستنده در مدت زمان یک سیکل RF در بالاترین مقادیر قله به قله پوش مدوله سازی این مقدار برابر با توان ورودی است که آمپرسنج و ولت سنج، به هنگام راه اندازی تقویت کننده، با سیگنال RF پیوسته نشان می دهند. دامنه ی قله ی این سیگنال باید در حدودی باشد که تقویت کننده بتواند بدون اعوجاج آن را تقویت کند. در فرستنده های دارای تک باند جانبی، باید در هنگام اندازه گیری مدوله سازی انجام نشود، زیرا حامل حذف می شود.

مترادف و متضاد

چالاکی (اسم)
agility, dexterity, legerity, adroitness, vivacity, pep, promptitude, vigilance

نیرو (اسم)
gut, strength, might, energy, force, power, pep, breath, vigor, blood, brawn, thrust, tuck, zip, vim, leverage, tonus, puissance, vis

حال (اسم)
circumstance, situation, status, pep, condition, self, fettle, health, state, mood

بشاشت (اسم)
pep, gaiety, hilarity

vim, vigor


Synonyms: animation, bang, birr, energy, get-up-and-go, go, gusto, hardihood, high spirits, life, liveliness, moxie, potency, punch, push, snap, spirit, starch, tuck, verve, vitality, vivacity, zip


Antonyms: apathy, inactivity, lethargy, lifelessness


جملات نمونه

1. he thought drinking coffee would give him more pep
او فکر می کرد که خوردن قهوه او را سرحال خواهد آورد.

2. A walk in the morning fresh air will pep you up.
[ترجمه ترگمان]پیاده روی در هوای صبح شما را تقویت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک صبحانه در صبح، هوای تازه شما را تشنه خواهد ساخت

3. A good night's sleep will pep you up.
[ترجمه ترگمان]خواب شبانه به تو قوت قلب می دهد
[ترجمه گوگل]خواب شب خوبی خواهد بود

4. Powell spent the day giving pep talks to the troops.
[ترجمه ترگمان]پاول این روز را با دادن مذاکرات به نیروهای نظامی گذراند
[ترجمه گوگل]پائول روزی را به مذاکرات پپ به سربازان سپرد

5. He's full of pep in the morning.
[ترجمه ترگمان]صبح ها پر از نشاط است
[ترجمه گوگل]او صبح پر از پپ است

6. A walk in the fresh air will pep me up.
[ترجمه ترگمان]پیاده روی در هوای تازه مرا تقویت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]قدم زدن در هوای تازه به من کمک خواهد کرد

7. The team needs a few new players to pep it up.
[ترجمه ترگمان]تیم به چند بازیکن جدید نیاز دارد تا این کار را انجام دهند
[ترجمه گوگل]این تیم نیاز به چند بازیکن جدید دارد تا آن را بالا ببرد

8. At this point nothing can pep him up.
[ترجمه ترگمان]در این مورد هیچ چیز نمی تواند او را تقویت کند
[ترجمه گوگل]در این نقطه هیچ چیز نمیتواند او را بکشد

9. Alam gave the Pakistani team a pep talk .
[ترجمه ترگمان]علم به تیم پاکستان یک سخنرانی تشویقی ارائه داد
[ترجمه گوگل]الام به تیم پاکستان گفتگو کرد

10. She gave us all a pep talk before the game.
[ترجمه ترگمان] قبل از بازی همه به ما دلگرمی داد
[ترجمه گوگل]او قبل از بازی، همه صحبتهای پپ را به ما داد

11. The Democrats held a pep rally on Capitol Hill yesterday.
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها روز گذشته یک راهپیمایی طولانی را در کاپیتول هیل برگزار کردند
[ترجمه گوگل]دیروز دموکراتها یک تظاهرات علیه کاپیتول هیل برگزار کردند

12. Pep up meals by adding more unusual spices.
[ترجمه ترگمان]وعده های غذایی را با افزودن spices غیر معمول بیشتر کنید
[ترجمه گوگل]پختن وعده های غذایی را با افزودن ادویه های غیر معمول بیشتر کنید

13. The boss gave the staff a pep talk this morning in an attempt to boost sales.
[ترجمه ترگمان]رئیس شرکت امروز صبح در تلاش برای بالا بردن فروش به کارکنان یک سخنرانی تشویقی ارائه کرد
[ترجمه گوگل]رئیس سابق صبح روز جمعه در گفتگو با خبرنگاران گفت: 'تلاش برای افزایش فروش است

14. The company needs to pep up its image.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید تصویر خود را تقویت کند
[ترجمه گوگل]این شرکت نیاز به تصویر خود را دارد

15. The team was given a pep talk on the morning of the big match.
[ترجمه ترگمان]در روز مسابقه بزرگ، تیم با شور و شوق صحبت می کردند
[ترجمه گوگل]این تیم در صبح روز بزرگ بازی با یک بحث تند و تیز صحبت کرد

He thought drinking coffee would give him more pep.

او فکر می‌کرد که خوردن قهوه او را سرحال خواهد آورد.


The drink pepped him up.

مشروب به او انرژی داد.



کلمات دیگر: