کلمه جو
صفحه اصلی

with a pinch of salt


با احتیاط، با دیرباوری

جملات نمونه

1. Mix about four cups of white flour with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]چهار فنجان آرد سفید را با کمی نمک مخلوط کنید
[ترجمه گوگل]در مورد چهار فنجان آرد سفید با یک نمک نمک مخلوط کنید

2. Most of what he says should be taken with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]بیشتر کارهایی که او می گوید باید با کمی نمک صورت بگیرد
[ترجمه گوگل]اکثر آنچه که او می گوید باید با یک جفت نمک گرفته شود

3. You have to take everything she says with a pinch of salt, she does tend to exaggerate.
[ترجمه ترگمان]شما باید هر چیزی که او می گوید را با کمی نمک مصرف کنید، اما تمایل دارد مبالغه کند
[ترجمه گوگل]شما باید همه چیز را که با یک نمک نمک می گویند را بگیرید، او تمایل دارد غلیظ شود

4. You have to take what he says with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]تو باید چیزی رو که اون با یه ذره نمک گفت رو در نظر بگیری
[ترجمه گوگل]شما باید آنچه را که با یک نمک نمک می گویند می گیرید

5. You have to take most things Dave says with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]دیو با کمی نمک می گوید: تو باید خیلی چیزها رو قبول کنی
[ترجمه گوگل]شما باید بیشترین چیزهایی را که دیو با یک خرج نمک می گوید را بپذیرید

6. It's best to take what he says with a pinch of salt - he's always exaggerating.
[ترجمه ترگمان]بهتر است آنچه را که می گوید با مقداری نمک در نظر بگیرد - او همیشه اغراق می کند
[ترجمه گوگل]بهتر است آنچه را که با یک نمک نمک می گوید را بپذیریم - او همواره اغراق آمیز است

7. I take all that fame with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان] من همه اون شهرت رو با یه عالمه نمک بر می دارم
[ترجمه گوگل]من تمام این شهرت را با خرج نمک می گیرم

8. True bread is flour and water with a pinch of salt and yeast.
[ترجمه ترگمان]نان واقعی آرد و آب با مقدار کمی نمک و مخمر است
[ترجمه گوگل]نان درست است آرد و آب با خرج نمک و مخمر

9. You should take what he says with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]باید چیزی رو که اون با یه مقدار نمک گفت رو در نظر بگیری
[ترجمه گوگل]شما باید آنچه را که با یک نمک نمک می گویند انجام دهید

10. The Arsenal manager takes such speculation with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]مدیر آرسنال چنین گمانه زنی هایی را با مقدار کمی نمک به دست می آورد
[ترجمه گوگل]مدیر آرسنال چنین حدس هایی را با یک جفت نمک می گیرد

11. However, they warned "this report should be taken with a pinch of salt" and that it is an exercise to "light-heartedly explain quantitative techniques and demystify the typical quant framework.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها هشدار دادند که این گزارش باید با کمی نمک به کار گرفته شود و این یک ورزش برای توضیح تکنیک های کمی و تنظیم چارچوب quant معمولی است
[ترجمه گوگل]با این حال، آنها هشدار دادند: 'این گزارش باید با خرج نمک' گرفته شود و این تمرین است که به راحتی روش های کمی را توضیح می دهد و چارچوب کلاسیک معمولی را شناسایی می کند

12. Season with a pinch of salt, add about half cup of wine.
[ترجمه ترگمان]فصل با کمی نمک، نصف فنجان شراب را به آن اضافه کنید
[ترجمه گوگل]فصل را با یک نمک نمک اضافه کنید، حدود نیم فنجان شراب را اضافه کنید

13. The more miraculous parts of this account should be taken with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]قسمت های more این حساب باید کمی نمک گرفته شود
[ترجمه گوگل]بخش های معجزه ای بیشتری از این حساب باید با خرج نمک گرفته شود

14. If I were you, I'd take everything he says with a pinch of salt.
[ترجمه ترگمان]اگر جای تو بودم هر چیزی را که او با مقداری نمک می گفت قبول می کردم
[ترجمه گوگل]اگر من بودم، می توانستم همه چیز را با یک نمک نمک می گویم

پیشنهاد کاربران

کاملا نپذیرفتن، با تردید نگریستن، با چشم تردید نگاه کردن، چندان باور نداشتن

با شک و تردید نگاه کردن


کلمات دیگر: