کلمه جو
صفحه اصلی

droop


معنی : سستی، خمیدگی، افکندن، افسرده و مایوس شدن، پژمرده شدن، اب از دهان تراوش شدن
معانی دیگر : (گیاه) خم شدن، خمیده شدن، سرآویختن، سر به زیر افکندن، پلاسیدن، پژمردن، فرو رفتن، سرافکندن، پایین رفتن، کم نیرو شدن، سست شدن، تحلیل رفتن، روحیه ی خود را از دست دادن، مغموم شدن، دلسرد شدن، روحیه ی خود را باختن، سرآویختگی، پژمردگی

انگلیسی به فارسی

افکندن، سستی، افسرده و مأیوس شدن، پژمرده شدن


از بین بردن، سستی، خمیدگی، افسرده و مایوس شدن، افکندن، پژمرده شدن، اب از دهان تراوش شدن


انگلیسی به انگلیسی

• hanging down, sagging, sinking
sag, sink; wilt, drop, fall; let sink or drop
if something droops, it hangs or leans downwards with no strength or firmness.

مترادف و متضاد

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

خمیدگی (اسم)
incline, bend, slouch, bent, curve, flexure, batter, curvature, hogging, flexion, stoop, crankle, tortuosity, droop, circumflexion, inflection, crookedness, inflexion, flection, nutation

افکندن (فعل)
give, shed, cast, throw, droop, fling, quoit, up-end

افسرده و مایوس شدن (فعل)
droop

پژمرده شدن (فعل)
fade, wither, droop, quail, languish, miff

اب از دهان تراوش شدن (فعل)
droop

hang down; languish


Synonyms: bend, dangle, decline, depress, diminish, drop, fade, fail, faint, fall down, flag, lean, let down, loll, lop, sag, settle, sink, sling, slouch, slump, subside, suspend, weaken, wilt, wither


Antonyms: inflate, rise


جملات نمونه

1. the droop of her head
سر خمیدگی او

2. gradually, the soldiers' spirits began to droop
کم کم سربازان روحیه ی خود را از دست دادند.

3. His eyelids began to droop .
[ترجمه ترگمان]پلک هایش به پایین سرازیر شد
[ترجمه گوگل]پلک او شروع به حرکت کردن کرد

4. Don't let your spirits droop.
[ترجمه ترگمان]امیدت را از دست نده
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که روح شما از بین برود

5. Tiredness crept over her, making her eyelids droop.
[ترجمه ترگمان]Tiredness از روی او گذشت و پلک هایش را به هم زد
[ترجمه گوگل]خستگی بر او سرازیر شد، پلکهایش را از بین برد

6. Haig and Kendall seemed almost to droop as the adrenalin drained out of them.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که Haig و کندال به نظر می رسید که adrenalin در حال افول است
[ترجمه گوگل]Haig و کندال به نظر می رسید تقریبا از بین بردن به عنوان آدرنالین از آنها تخلیه می شود

7. Her eyelids began to droop and before long she was fast asleep.
[ترجمه ترگمان]چشمانش بسته شد و طولی نکشید که به خواب عمیقی فرو رفت
[ترجمه گوگل]پلک او شروع به حرکت کردن کرد و قبل از اینکه او به سرعت در خواب باشد

8. I let myself droop against the steering wheel.
[ترجمه ترگمان]سرم را روی فرمان گذاشتم
[ترجمه گوگل]من خودم را به سمت فرمان برگرداندم

9. She lets her head droop against my arm.
[ترجمه ترگمان]سرش را روی بازوی من می گذارد
[ترجمه گوگل]او اجازه می دهد که سرش را به سمت بازوی من بکشد

10. Can you water the plants? They're starting to droop.
[ترجمه ترگمان]میتونی گیاهان رو آب کنی؟ دارند پژمرده می شوند
[ترجمه گوگل]می توانید گیاهان را آب کنید؟ آنها شروع به از بین بردن

11. These flowers are beginning to droop. You'd better water them.
[ترجمه ترگمان]این گل ها شروع به بسته شدن می کنند بهتره بهشون آب بدی
[ترجمه گوگل]این گل ها شروع به ریزش می کنند شما بهتر است آب آنها را

12. That animal spirits droop in a bust is anomalous than that they soar in a boom.
[ترجمه ترگمان]اون روحیه حیوانی که در حال سقوط است غیر عادی از اینه که توی یه انفجار پرواز میکنن
[ترجمه گوگل]این روح حیوانات در یک سینه فرو می ریزد، غیرمعمول است که در رونق افزایش می یابد

13. His chest heaved and his body seemed to droop.
[ترجمه ترگمان]سینه اش بالا آمد و بدن او پایین افتاد
[ترجمه گوگل]قفسه سینه او شدید و بدن او به نظر می رسید پایین

14. I hope I haven't too much the droop of the misunderstood.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که در droop اشتباه نکرده باشم
[ترجمه گوگل]امیدوارم من بیش از حد از اشتباه گرفته شده است

15. See how they hang their heads and droop, and wither.
[ترجمه ترگمان]ببین چطور سرشون رو آویزون میکنن و پژمرده میشن و پژمرده میشن
[ترجمه گوگل]ببینید چطور سر خود را آویزان می کنند و خشک می شوند

The apple tree was drooping under the weight of its fruit.

درخت سیب در زیر بار میوه خم شده بود.


Plants drooping for lack of rain.

گیاهانی که در اثر کمبود باران پژمرده می‌شدند.


As night drew near the crimson sun drooped slowly in the west.

با نزدیک شدن شب خورشید سرخ‌گون به‌آرامی در باختر غروب کرد.


Her thoughts drooped with fatigue.

افکارش در اثر خستگی تحلیل رفت.


Gradually, the soldiers' spirits began to droop.

کم‌کم سربازان روحیه‌ی خود را از دست دادند.


the droop of her head

سر خمیدگی او


پیشنهاد کاربران

[برق و الکترونیک] زمای که پالس از حالت یک منطقی بسمت صفر منطقی میرود

برای گیاه به معنی پژمرده شدن هست.
یا کسی که انقدر خسته ست چشماش داره از خستگی بسته میشه به حالت چشماش گفته میشه.
یا مثلا برای سیبیلی که مدلش رو به پایین هست میگن . a droopy moustache
کلا" به جیزی که حالت افتاده و رو به پایین داشته باشه اتلاق میشه.
غمگین و ضعیف شدن هم معنی میده.

droop ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: غری
تعریف: برآمدگی غیرتیز درز مضاعف در پایین محل درز


کلمات دیگر: