کلمه جو
صفحه اصلی

concupiscent


معنی : شهوتی، پر شهوت
معانی دیگر : شهوتی

انگلیسی به فارسی

شهوتی


متضاد، شهوتی، پر شهوت


انگلیسی به انگلیسی

• lustful

مترادف و متضاد

شهوتی (صفت)
horny, concupiscent, oversexed

پر شهوت (صفت)
concupiscent, lubricious

Synonyms: desirous, carnal, sensual


جملات نمونه

1. Or:inside every good girl beats a groupie's concupiscent heart.
[ترجمه ترگمان]یا در درون هر دختر خوب، قلب a groupie را می زند
[ترجمه گوگل]یا در داخل هر دختر خوب یک قلب تپش قلب گروهی را می شکند

2. Develop to can last, people is abstemious on production and consumption concupiscent it is a kind of goodness.
[ترجمه ترگمان]در گذشته، مردم در تولید و مصرف abstemious می کنند و این نوعی نیکی است
[ترجمه گوگل]برای اینکه بتوانیم به آخر برسیم، مردم بر تولید و مصرف انرژی متمرکزند و این نوعی خوبی است

3. Shut up and get out of China if you don't respect us, and don't forget to tell your concupiscent president, you are short, and your intelligence is even shorter.
[ترجمه ترگمان]اگر به ما احترام نگذارید، از چین خارج شوید و فراموش نکنید که به رئیس جمهور your بگویید، شما کوتاه هستید و هوش شما کوتاه تر است
[ترجمه گوگل]اگر شما به ما احترام نگذارید و از چین بیرون بیایید و فراموش نکنید که به رئیس جمهور سرسخت خود بگویید، شما کوتاه هستید و هوش شما حتی کوتاهتر است

4. Either : a star thinks he can takes anything he wants. Or: inside every good girl beats a groupie 's concupiscent heart.
[ترجمه ترگمان]یا یه ستاره فکر می کنه می تونه هر چیزی رو که می خواد به دست بیاره یا در درون هر دختر خوب، قلب a groupie را می زند
[ترجمه گوگل]هر یک ستاره فکر می کند که می تواند هر کاری را که می خواهد انجام دهد یا در داخل هر دختر خوب یک قلب متعهد گروهی را می شکند

5. Herding the freaks across the fields, a fly alighted upon my cheek and I became concupiscent again.
[ترجمه ترگمان]از آن طرف مزرعه ها، یک مگس روی گونه هایم فرود آمد و من دوباره تبدیل به concupiscent شدم
[ترجمه گوگل]گله داران در سراسر زمینه ها، پرواز بر روی چهره من و من دوباره سعی کردم


کلمات دیگر: