کلمه جو
صفحه اصلی

swish


معنی : صدای ضربت تازیانه، پیرومد، با هوش، صدای فش فش کردن، با صدای فش فش زدن
معانی دیگر : (مثل هنگام حرکت دادن سریع ترکه یا شلاق در هوا) سوت کشیدن، چرنگیدن، وژکردن، غژ کردن، غیژغیژ صدا کردن، صدای مالش ایجاد کردن، (در اثر مالیده شدن یا کشیده شدن) صدا کردن، (توپ بسکتبال - بدون خوردن به تخته یا حلقه) به درون حلقه رفتن، از حلقه رد شدن، (خودمانی - تحقیر آمیز) کونی، زن صفت، فش فش

انگلیسی به فارسی

صدای فش فش کردن، با صدای فش فش زدن، فش فش، صدای ضربت تازیانه، باهوش، پیرومد


زدن، صدای ضربت تازیانه، پیرومد، صدای فش فش کردن، با صدای فش فش زدن، با هوش


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: swishes, swishing, swished
• : تعریف: to move rapidly, making a whistling or rustling sound.

- Her silk dress swished as she walked.
[ترجمه علی خلیل فر] همچنان که داشت راه می رفت لباس ابریشمی اش صدا می داد. صدای مخصوص لباس غیژ غیژ
[ترجمه ترگمان] همچنان که راه می رفت، لباس ابریشمی اش از تن بیرون می کرد
[ترجمه گوگل] لباس ابریشمی او را به عنوان راه می رفت
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to move with a swishing sound.

- He swished the broom across the walk.
[ترجمه ترگمان] جارو را به سرعت پیاده روی کرد
[ترجمه گوگل] جارو بر جاده رفت
اسم ( noun )
مشتقات: swishy (adj.), swishingly (adv.)
(1) تعریف: a rapid motion that makes a whistling or rustling sound, or the sound itself.

(2) تعریف: (derogatory slang) an effeminate homosexual.
مشابه: queen

• rustling sound, light brushing sound; swift motion that makes a rustling sound; rod, stick used for flogging; effeminate homosexual (derogatory slang)
produce a rustling or hissing sound; move swiftly with a rustling sound; cause to make a rustling sound; beat or whip with a rod
swishy, effeminate (slang); elegant, fashionable (british)
if something swishes or if you swish it, it moves quickly through the air, making a soft sound. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...the swish of a torpedo.

مترادف و متضاد

صدای ضربت تازیانه (اسم)
swish

پیرومد (اسم)
swish

با هوش (صفت)
apprehensive, bright, clever, understanding, smart, keen, shrewd, spry, intelligent, ingenious, spiffy, knowing, sagacious, knowledgeable, precocious, swish

صدای فش فش کردن (فعل)
swish

با صدای فش فش زدن (فعل)
swish

fashionable, elegant


Synonyms: classy, deluxe, exclusive, grand, in, plush, posh,ritzy, smart, stylish, sumptuous, swank, swell, tony, trendy, with-it


Antonyms: inelegant, unfashionable, unstylish


جملات نمونه

1. We could hear the swish and gurgle of water against the hull.
[ترجمه ترگمان]صدای خش خش و قل قل آب را در برابر بدنه کشتی به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]ما می توانستیم صدای زنگ زدگی و خرد شدن آب در برابر بدنه را بشنویم

2. I heard the rope swish through the air.
[ترجمه ترگمان]صدای چرخیدن طناب را در هوا شنیدم
[ترجمه گوگل]من شنیدم طناب از طریق هوا پخش می شود

3. We heard the swish of a cane.
[ترجمه ترگمان]صدای غژغژ عصا را شنیدیم
[ترجمه گوگل]شنیده ایم که یک نیشکر

4. Their new apartment is very swish.
[ترجمه ترگمان] آپارتمان جدیدشون خیلی swish
[ترجمه گوگل]آپارتمان جدید آنها بسیار شلوغ است

5. With a swish of the curtains, the stage was revealed.
[ترجمه ترگمان]با صدای غژغژ پرده ها، صحنه آشکار شد
[ترجمه گوگل]مرحله ای از پرده کشف شد

6. She turned away with a swish of her skirt.
[ترجمه ترگمان]زن در حالی که دامنش را تکان می داد، رویش را برگرداند
[ترجمه گوگل]او با یک دامن داماد خود را دور کرد

7. She turned with a swish of her skirt.
[ترجمه ترگمان]زن در حالی که دامنش را تکان می داد، برگشت
[ترجمه گوگل]او با دامن دامنش زد

8. We have 10 Swish Powerglydes to give away to subscribers.
[ترجمه ترگمان]ما ۱۰ Swish Powerglydes داریم که به مشترکین خود دسترسی داریم
[ترجمه گوگل]ما 10 Powerful را داریم که به مشترکین داده می شود

9. We watched the train swish past the empty platforms.
[ترجمه ترگمان]به قطار که از پشت سکوی خالی حرکت می کرد، نگاه کردیم
[ترجمه گوگل]ما تماشا کردیم که قطار از پلتفرم های خالی عبور کند

10. Whistling nostrils, the gentle swish of the robe and a crunching like snow beneath my boots.
[ترجمه ترگمان]صدای سوت، صدای آهسته ردا و صدای خرد شدن برف زیر پایم
[ترجمه گوگل]سوراخ های بینی، سحر و جادو ملایم از لباس و کرم مانند برف زیر چکمه های من

11. Then a flaring swish as its propellant ignited, accelerating it helter-skelter accumulating redoubtable kinetic energy.
[ترجمه ترگمان]سپس یک دم شعله ور که سوخت شعله ور شد، آن را به سرعت در نوردید و انرژی جنبشی سهمگین را جمع و جور کرد
[ترجمه گوگل]سپس یک آتش سوزی به آتش کشیده شد، آن را تسریع کرد و آن را شتاب بخشید

12. Her skirts gave a swish.
[ترجمه ترگمان]دامنش را تکان داد
[ترجمه گوگل]دامن او را به زانو زد

13. His glinting nails swish and clink as he chases me down a long hallway hung with pictures of CEOs.
[ترجمه ترگمان]در حالی که داشت دنبال من می دوید، ناخن های او در طول راهروی طولانی با تصاویری از شرکت ها اویزان بود
[ترجمه گوگل]ناخن های زرق و برق دار او را تشویق می کنند و به دنبال او مرا می کشند و یک راهرو طولانی را با تصاویری از مدیران اجرایی آویزان می کند

14. Swish, swish, the noise came quietly through to me.
[ترجمه ترگمان]سرو صدا به سرعت به طرف من آمد
[ترجمه گوگل]صدای جیغ کشیدن، سر و صدا، بی سر و صدا از طریق به من آمد

The whip swished and hit the water with a splash.

تازیانه در هوا وژ کرد و با صدای شپلق خورد به آب.


As she walked, her tight skirt swished.

راه که می‌رفت دامن تنگ او صدا می‌داد.


پیشنهاد کاربران

قرقره کردن

مد و گرون ( صفت )

to move quickly through the air in a way that makes a soft sound; to make something do this

1 ) move with a whistling or hissing sound
. A motor bike swished past us

2 ) elegant, stylish, posh, fashionabl, classy

غرغره کردن

Swish معنی گردوندن آب تو دهن رو می ده با قرقره کردن فرق می کنه. برای قرقره کردن از واژه gagle استفاده می شه.


کلمات دیگر: