کلمه جو
صفحه اصلی

dudgeon


معنی : رنجش، غیظ، اوقات تلخی، دسته خنجر
معانی دیگر : خشمگین (امروزه بیشتر در این عبارت به کار می رود - high dudgeon : بسیار خشمگین یا آزرده)، (چوبی که از آن دسته ی خنجر می ساختند) چوب خنجری، دسته ی خنجر (از این چوب)

انگلیسی به فارسی

غیظ، رنجش، اوقات تلخی، دسته خنجر


خلبان، رنجش، اوقات تلخی، دسته خنجر، غیظ


انگلیسی به انگلیسی

• fit of anger, indignation
if you are in high dudgeon, you are very angry or resentful, usually because your feelings have been hurt by what someone has said or done.

مترادف و متضاد

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

غیظ (اسم)
resentment, anger, rage, wrath, fury, indignation, dudgeon, tantrum

اوقات تلخی (اسم)
dudgeon, tantrum

دسته خنجر (اسم)
dudgeon

جملات نمونه

1. He stormed out of the meeting in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]با غیظ و اوقات تلخی بسیار بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از جلسه در خاندان بالا سرقت کرد

2. He stalked off in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]او با اوقات تلخی بسیار بیرون رفت و بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او در خلبان بزرگ خلع سلاح کرد

3. He stomped out of the room in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]او با اوقات تلخی از اتاق بیرون رفت و بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از اتاق در خلبان بزرگ خفه شد

4. Washington businesses are in high dudgeon over the plan.
[ترجمه ترگمان]کسب و کاره ای واشنگتن نسبت به این برنامه شدیدا عصبانی و عصبانی هستند
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای واشنگتن بر روی این برنامه در معرض خطر قرار دارند

5. She stormed out in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]او با اوقات تلخی بسیار بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او در خلال خلبانان بالا گرفت

6. Utzon left Australia dudgeon in 196 never to return, before he could finish designing the interiors.
[ترجمه ترگمان]Utzon استرالیا را در سال ۱۹۶ ترک کرد تا قبل از اینکه بتواند طراحی داخلی را به پایان برساند، هیچ وقت برنگردد
[ترجمه گوگل]اوتسون در سال 1963 خلبان استرالیایی را ترک کرد و هرگز به بازگشت نرسید، قبل از اینکه بتواند طراحی داخلی را انجام دهد

7. This only heightened the dudgeon of the American Catholic right.
[ترجمه ترگمان]این تنها خشم dudgeon را نسبت به جناح کاتولیک نسبت می داد
[ترجمه گوگل]این فقط روحانی از حق کاتولیک آمریکایی را افزایش داد

8. And on and on, the dudgeon reaching operatic heights.
[ترجمه ترگمان]و روی هم رفته، the به بلندی های اپرا reaching
[ترجمه گوگل]و در و، خرس به ارتفاعات بالا می رسد

9. They left in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]آن ها بیرون رفتند و بیرون رفتند
[ترجمه گوگل]آنها در خلبان بزرگ باقی ماندند

10. After waiting over an hour for them, he drove off in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]او بعد از یک ساعت صبر کرد و بیرون رفت و بیرون رفت و بیرون رفت
[ترجمه گوگل]پس از گذشت بیش از یک ساعت برای آنها، او در خلبان بزرگ سوار شد

11. I was just so furious that I swept out in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]خیلی عصبانی بودم که با غیظ و اوقات تلخی بیرون رفتم
[ترجمه گوگل]من فقط خیلی خشمگین بودم که در خلال خلبان بالا رفتم

12. The kuei will usually give up and leave a house in high dudgeon.
[ترجمه ترگمان]The معمولا از جا بلند می شوند و یک خانه را در غیظ و غیظ روی زمین می گذارند
[ترجمه گوگل]Kuei معمولا رها کردن و ترک یک خانه در خلبان بزرگ است

13. I was hoping for hints that I was going to be excused from this high dudgeon of physical terror.
[ترجمه ترگمان]من امیدوار بودم که به این نکته اشاره کنم که من از این نوع غیظ و اوقات تلخی جسمانی معذرت می خواهم
[ترجمه گوگل]امیدوار بودم به نکات اشاره کنم که من از این ریشخند بزرگ ترور فیزیکی محروم شدم

14. I told her not to speak to me like that and she left the room dudgeon.
[ترجمه ترگمان]من به او گفتم که با من مثل این حرف نزند و بیرون رفت و بیرون رفت
[ترجمه گوگل]من به او گفتم که با من صحبت نکنم و او خلبان اتاق را ترک کرد

پیشنهاد کاربران

آزردگی خاطر، رنجش شدید
A deep/intense feeling of resentment
She swoops around in a state of constant high dudgeon.



کلمات دیگر: