کلمه جو
صفحه اصلی

progressive


معنی : مترقی، جلو رونده، ترقی خواه، تصاعدی، نشانه ترقی
معانی دیگر : متوالی، پشت سرهم، پیاپی، گام به گام، تدریجی، پیشرو، پیشرفت گرای، مترقیانه، پیشگرای، پیشتاز، (دستور زبان) استمراری، (پزشکی) وخیم شونده، گسترا، پیش رونده، وابسته به مالیات تصاعدی، (مالیات) فرایاز، (ریاضی) تصاعدی، فرایازی، متصاعد، فرایازگر، آدم پیشرفت گرای

انگلیسی به فارسی

مترقی، ترقی خواه، تصاعدی، جلو رونده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: moving steadily forward or onward; advancing.
مترادف: advancing, onward
متضاد: backward, regressive
مشابه: forward

(2) تعریف: proceeding in regular or ordered steps.
مترادف: gradual
مشابه: chronological, consecutive, even, sequential, successive

(3) تعریف: favoring social or political progress or reform; liberal.
مترادف: liberal, reformist
متضاد: conservative, reactionary
مشابه: alternative, dynamic, modern, new, radical, revisionist, revolutionary

(4) تعریف: (cap.) of or relating to a Progressive political party.
مشابه: Liberal

(5) تعریف: of an illness or disease, becoming increasingly worse.
مشابه: advancing, increasing, spreading, worsening

(6) تعریف: in grammar, denoting a verb tense or aspect that indicates that an action or state continues or is repeated, as in "They are moving" or "I have been waiting"; imperfect. (Cf. perfect.)
مترادف: imperfect
اسم ( noun )
مشتقات: progressively (adv.), progressiveness (n.)
(1) تعریف: a person who supports political or social progress or reform.
مترادف: liberal, reformist
متضاد: conservative, reactionary
مشابه: activist, left wing, leftist, radical, reformer, revisionist, revolutionary

(2) تعریف: (cap.) one who belongs to a Progressive political party.
مشابه: Liberal

• liberal, one who supports political reform; one who supports advancement, one who advocates improvement and change
liberal, advocating reform, supporting change; modern, advanced; changing gradually, changing incrementally; increasing in severity
someone who is progressive has modern ideas and opinions and is eager to change the existing way of doing things.
a progressive change happens gradually.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تدریجی، ترقی
[ریاضیات] تصاعدی، پیشرو، متصاعد
[آمار] فزاینده

مترادف و متضاد

مترقی (صفت)
advanced, progressive

جلو رونده (صفت)
progressive, oncoming

ترقی خواه (صفت)
progressive, progressivist

تصاعدی (صفت)
progressive

نشانه ترقی (صفت)
progressive

liberal; growing


Synonyms: accelerating, advanced, advancing, avant-garde, bleeding-heart, broad, broad-minded, continuing, continuous, developing, dynamic, enlightened, enterprising, escalating, forward-looking, go-ahead, gradual, graduated, increasing, intensifying, left, left of center, lenient, modern, ongoing, onward, open-minded, radical, reformist, revolutionary, tolerant, up-and-coming, up-to-date, wide


Antonyms: conservative, moderate


جملات نمونه

1. progressive changes
تغییرات پیایی

2. progressive decline
زوال تدریجی

3. progressive educational methodes
روش های آموزشی پیشرو

4. a progressive disease
بیماری پیش رونده

5. some of the progressive groups in our society
برخی از گروه های پیشرفت گرای جامعه ی ما

6. "he is working" is progressive
((او دارد کار می کند)) استمراری است.

7. Education is a progressive discovery of our ignorance.
[ترجمه Masoud] فهم تدریجی چیزایی که نمیدونیم یعنی تحصیل ( آموزش و پروش )
[ترجمه ترگمان]تحصیل یک کشف تدریجی از جهل ما است
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش کشف پیشرونده جهل ما است

8. These weaknesses negated his otherwise progressive attitude towards the staff.
[ترجمه ترگمان]این ضعف ها سبب تضعیف روحیه او نسبت به کارکنان شد
[ترجمه گوگل]این ضعف ها نگرش وی نسبت به کارکنان خود را غیرقابل قبول می داند

9. The children go to a progressive school.
[ترجمه ترگمان]بچه ها به مدرسه پیشرفته می روند
[ترجمه گوگل]بچه ها به یک مدرسه پیشرفته می روند

10. This is a progressive course in English study.
[ترجمه ترگمان]این یک دوره پیشرو در مطالعه انگلیسی است
[ترجمه گوگل]این دوره پیشرفته در مطالعه انگلیسی است

11. There's been a progressive decline in the standard of living over the past few years.
[ترجمه ترگمان]در چند سال گذشته یک کاهش تدریجی در استاندارد زندگی وجود داشته است
[ترجمه گوگل]در طی چند سال گذشته، سطح زندگی روزمره خود را کاهش داده است

12. The last few months have seen the progressive meltdown of the country's political system.
[ترجمه ترگمان]در چند ماه گذشته شاهد فروپاشی تدریجی سیستم سیاسی کشور بوده ایم
[ترجمه گوگل]چند ماه گذشته شاهد رکود پیشروی نظام سیاسی کشور بوده ایم

13. It was a progressive disease and he would suffer more and more.
[ترجمه ترگمان]این یک بیماری مترقی بود و او بیشتر و بیشتر رنج می برد
[ترجمه گوگل]این بیماری پیشرفته بود و او بیشتر و بیشتر رنج می برد

14. This is a very progressive firm that uses the most modern systems.
[ترجمه ترگمان]این یک شرکت پیشرو است که از مدرن ترین سیستم ها استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این یک شرکت بسیار پیشرفته است که از سیستم های مدرن تر استفاده می کند

15. This is a progressive firm that uses the most modern systems.
[ترجمه ترگمان]این یک شرکت پیشرو است که از مدرن ترین سیستم ها استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این یک شرکت مترقی است که از سیستم های مدرن تر استفاده می کند

16. HIV is a progressive disease which the immune response ultimately fails to control.
[ترجمه ترگمان]HIV یک بیماری پیشرونده است که واکنش ایمنی در نهایت منجر به کنترل آن نمی شود
[ترجمه گوگل]HIV یک بیماری پیشرونده است که پاسخ ایمنی در نهایت نتواند کنترل شود

17. One prominent symptom of the disease is progressive loss of memory.
[ترجمه ترگمان]یکی از نشانه های بارز این بیماری، از دست رفتن تدریجی حافظه است
[ترجمه گوگل]یکی از نشانه های برجسته این بیماری، از دست دادن حافظه است

18. The school has carefully fostered its progressive image.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه با دقت تصویر مترقی خود را پرورش داده است
[ترجمه گوگل]مدرسه به دقت تصویر پیشرفته خود را پرورش داده است

progressive changes

تغییرات پیایی


progressive decline

زوال تدریجی


some of the progressive groups in our society

برخی از گروه‌های پیشرفت‌گرای جامعه‌ی ‌ما


progressive educational methodes

روش‌های آموزشی پیشرو


"he is working" is progressive.

«او دارد کار می‌کند» استمراری است.


a progressive disease

بیماری پیش رونده


پیشنهاد کاربران

1. ترقی خواهانه، مدرن
2. تدریجی، رو به رشد
3. ترقی خواه

پیشرونده


استمراری

در دستور زبان:استمراری
Present progressive

پیش رونده، تصاعدی، استمراری، تدریجی، پیاپی، ترقی خواه

مستمر

ترقی خواه ، جلو رونده، پیشرفت گرایی

منظور از ترقی خواه چیه

معنی: مترقی، جلو رونده، ترقی خواه، تصاعدی، نشانه ترقی
معانی دیگر: متوالی، پشت سرهم، پیاپی، گام به گام، تدریجی، پیشرو، پیشرفت گرای، مترقیانه، پیشگرای، پیشتاز، ( دستور زبان ) استمراری، ( پزشکی ) وخیم شونده، گسترا، پیش رونده، وابسته به مالیات تصاعدی، ( مالیات ) فرایاز، ( ریاضی ) تصاعدی، فرایازی، متصاعد، فرایازگر، آدم پیشرفت گرای

پیشرفته، مدرن

تصاعدی
متغیر ( در سامانه مالی )
سیستم مالی متغیری که در طی زمان یا در انتها، بسته به رخدادها، نرخهای آن تعیین تکلیف میشوند.
در مقابل Regressive

( دستور زبان ) استمراری

رو به رشد

متوالی

نشانه ی بزرگی

progressive integration
ادغام تدریجی
The Europe Agreement provides for co - operation to develop the progressive integration of the energy markets in Europe
موافقت نامه اروپا همکاری را برای توسعه ادغام تدریجی بازارهای انرژی در اروپا فراهم می کند

پیشتاز

تقویت

فکر میکنم منظورش از ترقی خواه مفهوم همین روشنفکر رو تو فرهنگ خودمون برسونه

معادل آن کلمه ی liberal می باشد. کلمه ی مقابل آن conservative یا محافظه کار و محتاط است.

آدم پیشرفت گرا، ترقی خواه ( در هر زمینه ای من جمله سیاست و ایجاد ارتباط )

At a time when progressives are calling for a humbler U. S. foreign policy, they see in Mr. Malley a valuable ally
NEW YORK TIMES@

در کنار تمامی معانی ای که به درستی ذکر شده، معنای دیگری هم هست که در طب چشم پزشکی به کار می رود، به این عنوان:

Progressive glasses
یا عینک های پراگرسیو

لنز این عینک ها قابلیت تمرکز همزمان بر دور و نزدیک در فواصل مختلف را دارد.

این هم متن انگلیسی این توضیح، آورده شده از دیکشنری کمبریج:

Glasses with special lenses that let you to see
. things clearly at different distance


کلمات دیگر: