کلمه جو
صفحه اصلی

affiliation


معنی : پیوستگی، وابستگی
معانی دیگر : نسبت، رابطه، خویشی

انگلیسی به فارسی

وابستگی، نسبت، رابطه، پیوستگی


(در بریتانیا، حقوق) تعیین پدر، تعیین نَسَب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or fact of being affiliated, esp. with an organization.
مترادف: association, connection
مشابه: alliance, bond, coalition, link, relationship, tie, union

- He was suspected of having an affiliation with a terrorist group.
[ترجمه ترگمان] او مظنون به داشتن ارتباط با یک گروه تروریستی بود
[ترجمه گوگل] او به داشتن یک وابستگی با گروه تروریستی مشکوک بود
- The affiliation between the college and the church has existed since its founding.
[ترجمه ترگمان] وابستگی بین کالج و کلیسا از زمان تاسیس آن وجود داشته است
[ترجمه گوگل] وابستگی بین کالج و کلیسا از زمان تأسیس آن وجود داشته است

• connection, attachment
if one group has affiliation with another group, it has a close official link with it.
your religious or political affiliation is your support for a particular set of beliefs.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] وابستگی، پیوستگی

مترادف و متضاد

association with an organization


پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

Synonyms: alliance, amalgamation, banding together, bunch, cahoots, clan, coalition, combination, confederation, conjunction, connection, crew, crowd, gang, hookup, incorporation, joining, league, merging, mob, outfit, partnership, relationship, ring, syndicate, tie-in, union


جملات نمونه

1. he had no political affiliation
او وابستگی سیاسی نداشت.

2. The group has no affiliation to any political party.
[ترجمه ترگمان]این گروه هیچ وابستگی به هیچ حزب سیاسی ندارد
[ترجمه گوگل]این گروه هیچ وابستگی به یک حزب سیاسی ندارد

3. Their lack of affiliation to any particular bank allows them to give objective financial advice.
[ترجمه ترگمان]عدم وابستگی آن ها به هیچ بانک خاصی به آن ها این امکان را می دهد که به آن ها مشاوره مالی بدهند
[ترجمه گوگل]فقدان وابستگی آنها به یک بانک خاص به آنها اجازه می دهد تا مشاوره مالی عینی بدهند

4. There is no affiliation between our organization and theirs, even though our names are similar.
[ترجمه ترگمان]هیچ وابستگی بین سازمان ما و آن ها وجود ندارد، حتی اگر نام ما مشابه هم باشد
[ترجمه گوگل]هیچ ارتباطی بین سازمان ما و دیگران وجود ندارد، حتی اگر اسامی ما مشابه باشند

5. Trade unions have a long history of affiliation to the Labour Party.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه های کارگری سابقه طولانی وابستگی به حزب کارگر دارند
[ترجمه گوگل]اتحادیه های کارگری سابقه ای طولانی از وابستگی به حزب کارگر دارند

6. The suggestion of Communist affiliation to the Labour Party was regarded as an unwarrantable departure from principle.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد وابستگی حزب کمونیست به حزب کارگر به عنوان انحراف از اصل در نظر گرفته شد
[ترجمه گوگل]پیشنهاد از وابستگی کمونیست به حزب کارگر به عنوان یک فرجام غیر قابل انکار از اصل در نظر گرفته شد

7. Affiliation may not imply successful recovery. Individual characteristics that have been investigated are as varied as the researchers performing the studies.
[ترجمه ترگمان]وابستگی ممکن است حاکی از بهبود موفقیت آمیز نباشد ویژگی های فردی که مورد بررسی قرار گرفته اند، به همان اندازه که محققان مطالعات را انجام می دهند، متفاوت هستند
[ترجمه گوگل]وابستگی ممکن است به معنای بهبودی موفق نباشد خصوصیات فردی که مورد تحقیق قرار گرفته اند همانند محققانی که مطالعات را انجام می دهند متفاوت است

8. The departmental affiliation of such a course doesn't much matter provided that it is taught by people with relevant research experience.
[ترجمه ترگمان]وابستگی دپارتمانی این دوره اهمیتی ندارد که توسط افراد با تجربه تحقیقاتی مربوطه آموزش داده شود
[ترجمه گوگل]وابستگی اداری از چنین دوره ای بسیار مهم نیست، به این معنی است که افراد با تجربه تحقیقاتی مرتبط با آن آموزش داده می شوند

9. Does he have religious affiliation and whatnot?
[ترجمه ترگمان]آیا او وابستگی مذهبی دارد و غیره؟
[ترجمه گوگل]آیا او دارای وابستگی مذهبی و چه چیزی است؟

10. But hypersensitivity about colour or religious affiliation can be counterproductive.
[ترجمه ترگمان]اما وابستگی به وابستگی به رنگ و یا وابستگی مذهبی می تواند سازنده باشد
[ترجمه گوگل]اما حساسیت نسبت به رنگ یا وابستگی مذهبی می تواند منفی باشد

11. Affiliation to the National Confederation will provide your group with access to a network of services and expertise.
[ترجمه ترگمان]وابستگی به کنفدراسیون ملی به گروه شما امکان دسترسی به شبکه ای از خدمات و تخصص را می دهد
[ترجمه گوگل]وابستگی به کنفدراسیون ملی گروه شما را به دسترسی به شبکه ای از خدمات و تخصص ارائه می دهد

12. The council race is non-partisan but party affiliation often helps in recruiting volunteers and raising money.
[ترجمه ترگمان]رقابت شورا غیر حزبی است اما وابستگی حزبی اغلب به استخدام داوطلبان و جمع آوری پول کمک می کند
[ترجمه گوگل]مسابقه شورا غیر حزبی است، اما وابستگی حزب اغلب به استخدام داوطلبان و جمع آوری پول کمک می کند

13. Slowly the network fanned out, a loose, far-flung affiliation of daredevils and mavericks.
[ترجمه ترگمان]شبکه به آرامی آن را باز کرد، وابستگی به daredevils و ماوریک را به پرواز در آورد
[ترجمه گوگل]به آرامی شبکه را فریاد زد، وابستگی جسورانه و مبهم جادوگران و مأمورین

14. Throughout his long life, he retained his affiliation to the Labour Party.
[ترجمه ترگمان]او در طول زندگی طولانیش، وابستگی خود را به حزب کارگر حفظ کرد
[ترجمه گوگل]در طول عمر طولانی او، وابستگی خود را به حزب کارگر حفظ کرد

15. A slightly different format for group affiliation exists in single industry organizations that dominate many of the sectors producing consumer goods.
[ترجمه ترگمان]فرمت کمی متفاوت برای وابستگی گروه در سازمان های صنعتی وجود دارد که بسیاری از بخش های تولید کننده کالاهای مصرفی را تحت سلطه خود دارند
[ترجمه گوگل]فرمت اندکی برای وابستگی گروهی در سازمان های صنعت تک وجود دارد که در بسیاری از بخش های تولید کالاهای مصرفی غالب هستند

an affiliation order

حکم تعیین پدر


He had no political affiliation.

او وابستگی سیاسی نداشت.


They asked about his religious beliefs and political affiliation.

آنها درمورد اعتقادات مذهبی و وابستگی سیاسی او پرسیدند.


پیشنهاد کاربران

ارتباط غیرنسبی

ارتباط

تعلق

محل خدمت / دانشگاه

در علم به معنای وابستگی نویسنده به دانشگاه یا سازمان خاص است که نوشتن درست آن در تمامی مقالات علمی لازم و ضروری می باشد.

به زبان ساده یعنی وابستگی سازمانی؛ یعنی شما از سمت کدام مرکز علمی و دانشگاهی مقاله خود را به مجله ارسال کرده اید.

آدرس دانشگاه محل تحصیل یا تدریس و یا مرکز تحقیقات نویسندگان مقاله می باشد که به مقاله هویت و اعتبار می بخشد و هیچ مجله ای بدون آن، مقاله شما را پذیرش نخواهد شد.

نشانی محل خدمت، نشانی محل دانشگاه یا تحصیلات عالی

نام دانشگاه و یا موسسه ای است که نویسنده در هنگام نوشتن و ساب میت مقاله، در آن دانشگاه مشغول به تحصیل بوده و یا کارمند آن موسسه محسوب می شود. در بیشتر مجلات، افیلیشن نویسنده در صفحه اول و بعد از عنوان مقاله نوشته می شود.

افیلیشن به زبان ساده یعنی وابستگی سازمانی؛یعنی شما از سمت کدام مرکز علمی و دانشگاهی مقاله می فرستید.

پیوند جویی ( در روانشناسی )

وابستگی سازمانی/ پیوند سازمانی / عضویت
در سازمانی پذیرفته شده

author affiliation
نام سازمانی که پدیدآور، رسماً به آن وابسته است

پیوند جویی ( روانشناسی )

وابستگی
پیوند جویی

تعلق
وابستگی

Religious affiliation : تعلق یا وابستگی مذهبی


کلمات دیگر: