کلمه جو
صفحه اصلی

smoothing


معنی : تسویه، هموارسازی، صاف سازی
معانی دیگر : هموارسازی، صاف سازی

انگلیسی به فارسی

هموارسازی، صاف سازی


صاف کردن، هموارسازی، صاف سازی، تسویه


دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] صاف کردن - لیسه زدن - صیقلی کردن - پرداخت
[برق و الکترونیک] نرمی، صافی، همواری
[زمین شناسی] هموارسازى - کاهش درجه تغییر ناپذیری محل دادهها که زمانی که برای یک متغیر در فضا به کار می رود به کاهش واریانس محلی منجر می شود
[صنعت] هموار سازی، صاف کردن
[ریاضیات] هموار، هموار کردن
[آمار] هموارسازی

مترادف و متضاد

تسویه (اسم)
adjustment, settlement, clearing, liquidation, settling, smoothing, solution

هموارسازی (اسم)
smoothing

صاف سازی (اسم)
smoothing

جملات نمونه

1. a steel file for smoothing metals
سوهان فولادی برای صاف کردن فلزات

2. Baker was smoothing out differences with European allies.
[ترجمه ترگمان]بی کر با متحدین اروپایی تفاوت داشت
[ترجمه گوگل]بیکر اختلافات خود را با متحدان اروپایی هموار کرد

3. Spoon the batter into the prepared pan, smoothing over the top with a spatula.
[ترجمه ترگمان]قاشق را در ماهی تابه آماده کرد و با ابزار فروشی آن را صاف کرد
[ترجمه گوگل]قاشق چای خوری را به ظرف پخته آماده کنید و با یک گوجه فرنگی صاف کنید

4. She sat down, smoothing the skirt of her dress.
[ترجمه ترگمان]نشست و دامن پیراهنش را مرتب کرد
[ترجمه گوگل]او نشست، صاف کردن دامن لباس او

5. She was smoothing out the creases in her skirt.
[ترجمه ترگمان]چین های دامنش را مرتب می کرد
[ترجمه گوگل]او صاف کردن ناحیه دامن خود را صاف کرد

6. A technique such as smoothing will not do because it does not ordinarily produce a linear outcome.
[ترجمه ترگمان]تکنیکی مانند هموارسازی این کار را انجام نمی دهد زیرا معمولا نتیجه خطی ایجاد نمی کند
[ترجمه گوگل]تکنیک هایی مانند صاف کردن انجام نمی شود، زیرا معمولا یک نتیجه خطی ایجاد نمی کند

7. The creme gel formulation is ideal for smoothing and protecting and costs £ 50 - call for your nearest salon.
[ترجمه ترگمان]فرموله کردن ژل کرم رنگ برای صاف کردن و حفاظت و هزینه ۵۰ پوند برای نزدیک ترین سالن شما ایده آل است
[ترجمه گوگل]فرمول ژل کرم ایده آل برای صاف کردن و محافظت و هزینه های � 50 - برای نزدیکترین سالن خود تماس بگیرید

8. Use to cover the whales, smoothing into the curves gently and tucking around the bodies.
[ترجمه ترگمان]از آن برای پوشش دادن وال ها استفاده کنید، به آرامی در شکل منحنی قرار بگیرید و در اطراف بدن قرار دهید
[ترجمه گوگل]برای پوشش دادن نهنگها، به آرامی به صورت منحنی و به اطراف بدنها استفاده کنید

9. Shiseido's Wrinkle Smoothing Concentrate works on the principle of an optical illusion.
[ترجمه ترگمان]هموارسازی Wrinkle Shiseido s روی اصل یک خطای نوری عمل می کند
[ترجمه گوگل]کنسانتره چین و چروک Shiseido در اصل توهم نوری کار می کند

10. The large main smoothing electrolytic C1 must be rated at about 5A ripple current.
[ترجمه ترگمان]هموارسازی اصلی و بزرگ C [ C ] باید در حدود ۵ یک جریان ریپل (ریپل)تخمین زده شود
[ترجمه گوگل]الکترولیتیک صاف کننده اصلی C1 باید در حدود 5A جریان موج دار رتبه بندی شود

11. Well, you could break all the moulds by smoothing the way for Mary O'Rourke to come through as your successor.
[ترجمه ترگمان]خب، شما می تونین همه the رو با صاف کردن راه مری ارورک \"و به عنوان جانشین خودت حل کنی\"
[ترجمه گوگل]خوب، شما می توانید تمام قالب ها را با صاف کردن راه برای مری O'Rourke به عنوان جانشین خود را شکستن

12. If we are interested only in smoothing for pictorial representation, this does not matter.
[ترجمه ترگمان]اگر ما به صاف کردن نمایش تصویری علاقه مند باشیم، این مهم نیست
[ترجمه گوگل]اگر ما فقط در صاف کردن نمایندگی تصویری علاقه مند هستیم، مهم نیست

13. Use to cover the cake, smoothing around the sides and over the cake drum.
[ترجمه ترگمان]برای پوشش دادن کیک، صاف کردن اطراف کناره ها و روی the کیک استفاده کنید
[ترجمه گوگل]برای پوشش دادن کیک، صاف کردن در اطراف دو طرف و بالای درام کیک استفاده کنید

14. Double the smoothing effects of a body scrub by rubbing it on dry skin before taking a shower.
[ترجمه ترگمان]با مالش دادن آن بر روی پوست خشک قبل از گرفتن دوش، اثرات هموارسازی بر روی پوست خشک را دو برابر کنید
[ترجمه گوگل]قبل از مصرف دوش، اثرات صاف کردن اسکراب بدن را دوبرابر کنید

پیشنهاد کاربران

هموارسازی , صاف کردن, تسویه , کاستن یا حذف کردن افت و خیزها

صافکاری

روان و آسان کردن جریان امور


کلمات دیگر: