کلمه جو
صفحه اصلی

affirmative


معنی : عبارت مثبت، مثبت، تصدیق آمیز، اظهار مثبت
معانی دیگر : خوش بین، امیدوار، (منطق) تصدیق، آری، بلی (بیشتر در مخابرات)، واژه ای که توافق را می رساند (مثل: آری)، واژه ی مثبت، تصدیق امیز

انگلیسی به فارسی

مثبت، خوش‌بین، امیدوار


(منطق) تصدیق، مثبت


واژه‌ای که توافق را می‌رساند (مثل: آری)، واژه‌ی مثبت، اظهار مثبت


مثبت، عبارت مثبت، تصدیق آمیز، اظهار مثبت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: affirming.
مترادف: affirming, assertive, declarative, positive
متضاد: negative
مشابه: categorical, emphatic

- Although I was expecting her to say no, she gave an affirmative reply to my question.
[ترجمه ترگمان] با وجود اینکه من انتظار داشتم او بگوید نه، او به سوال من جواب مثبت داد
[ترجمه گوگل] اگر چه من انتظار داشتم که او بگوید نه، او به سوال من پاسخ مثبت داد

(2) تعریف: agreeing with.
مترادف: assenting, concurring, confirmatory, positive
اسم ( noun )
مشتقات: affirmatively (adv.)
(1) تعریف: a statement indicating agreement.
مترادف: aye, yes
متضاد: negative
مشابه: affirmation, agreement, approval, assent, consent

- With fifteen affirmatives, the council unanimously agreed to the proposed plan.
[ترجمه ترگمان] این شورا با پانزده affirmatives به اتفاق آرا با طرح پیشنهادی موافقت کرد
[ترجمه گوگل] با پانزده موافق، شورا با یک نظر به طرح پیشنهادی موافقت کرد

(2) تعریف: the condition or state of agreement.
متضاد: disagreement
مشابه: agreement

- He answered in the affirmative.
[ترجمه ترگمان] او جواب مثبت داد
[ترجمه گوگل] او پاسخ مثبت داد

• positive statement
favorable; positive
an affirmative word or action indicates agreement, approval, or a positive attitude; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مثبت
[ریاضیات] مثبت، موجب، کلمه ی اثبات

مترادف و متضاد

Synonyms: acknowledging, acquiescent, affirmatory, affirming, approving, complying, concurring, confirmative, confirmatory, confirming, consenting, corroborative, endorsing, favorable, positive, ratifying, supporting


عبارت مثبت (اسم)
affirmative

مثبت (صفت)
affirmative, positive, established

تصدیق آمیز (صفت)
affirmative

اظهار مثبت (صفت)
affirmative

being agreeable or assenting


Antonyms: dissenting, negative


جملات نمونه

affirmative people

اشخاص مثبت


1. affirmative people
اشخاص مثبت

2. an affirmative reply
پاسخ مثبت

3. in the affirmative
1- موافق،همراه 2- با جواب مثبت،با آری گفتن

4. Two negatives make an affirmative.
[ترجمه Mohammad Malekshahi] دو منفی باعث ایجاد یک مثبت می شوند
[ترجمه ترگمان] دوتا negatives مثبت - ه
[ترجمه گوگل]دو نکته مثبت است

5. Haig was desperately eager for an affirmative answer.
[ترجمه ترگمان]Haig به شدت مشتاق جواب مثبت بود
[ترجمه گوگل]Haig به شدت مشتاق پاسخ مثبت بود

6. We are expecting an affirmative answer.
[ترجمه ترگمان]منتظر جواب مثبت هستیم
[ترجمه گوگل]ما منتظر پاسخ مثبت هستیم

7. An affirmative resolution of both Houses of Parliament is needed.
[ترجمه ترگمان]یک راه حل مثبت برای هر دو گروه پارلمان مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]قطعنامه مورد نظر هر دو مجلس پارلمان مورد نیاز است

8. She asked the question expecting an affirmative.
[ترجمه ترگمان]از این سوال پرسید که آیا پاسخ مثبت خواهد داد
[ترجمه گوگل]او از این سوال خواسته تا مثبت باشد

9. He replied in the affirmative to my question.
[ترجمه ترگمان]به سوال من جواب مثبت داد
[ترجمه گوگل]او به سوال من پاسخ مثبت داد

10. They are, like Steven, vehemently opposed to affirmative action.
[ترجمه ترگمان] اونا، مثل \"استیون\" شدیدا مخالف عمل مثبت هستن
[ترجمه گوگل]آنها مانند استیون، به شدت با اقدام مثبت مخالف هستند

11. Allowing the appeal automatically indicates an affirmative answer to the third certified question.
[ترجمه ترگمان]امکان درخواست به طور خودکار نشان دهنده پاسخ مثبت به سوال تایید شده سوم است
[ترجمه گوگل]اجازه دادن به درخواست تجدید نظر به طور خودکار نشان دهنده پاسخ مثبت به سوال سوم گواهی شده است

12. It thus fulfils the affirmative function of transmission and the negative function of prevention, both of which are designated semantically.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه عملکرد مثبت انتقال و عملکرد منفی جلوگیری را انجام می دهد که هر دو به لحاظ معنایی در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]بنابراین عملکرد تابع انتقال و عملکرد منفی پیشگیری را برآورده می کند، که هر دو به صورت مفهومی تعریف می شوند

13. Therefore the function of an affirmative sociology would be to sensitize people to the social order.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تابع یک جامعه شناسی مثبت، افراد را به نظم اجتماعی سوق می دهد
[ترجمه گوگل]بنابراین عملکرد یک جامعه شناسی مثبت می تواند مردم را به نظم اجتماعی حساس سازد

14. To its critics, "affirmative action" is seen as patronizing to women and minorities.
[ترجمه ترگمان]برای منتقدان آن، \"اقدام ایجابی\" به عنوان patronizing به زنان و اقلیت ها به شمار می رود
[ترجمه گوگل]منتقدان خود، 'اقدام مثبت' به عنوان محافظان برای زنان و اقلیت ها دیده می شود

15. Dole also switched his position on affirmative action, saying he wanted to dismantle a program he previously supported.
[ترجمه ترگمان]دول همچنین موضع خود در رابطه با اقدام ایجابی را تغییر داد و گفت که می خواهد برنامه ای را که قبلا از آن پشتیبانی کرده بود از بین ببرد
[ترجمه گوگل]دال نیز موضع خود را در مورد اقدام مثبت تغییر داد و گفت که او می خواهد برنامهای را که او قبلا پشتیبانی کرده است برچید

an affirmative reply

پاسخ مثبت


اصطلاحات

in the affirmative

موافق، همراه، با جواب مثبت، با آری گفتن


پیشنهاد کاربران

جملات خبری مثبت

اظهار مثبت

جمله های مثبت

عبارت مثبت

جمله خبری

یک حرکت یا حرف برای نشان دادن موافق بودن

خبری مثبت

پیام آور محبت عشق مثبت است

Affairmative vote رای موافق

ok دادن

تائیدی . تصدیقی

خبری

جملات مثبت ( خبری )

جمله ی خبری

predicate sentence

در نظام. اطاعت امر. پذیرفتن بدون اعتراض

( خودمانی ) چشم

جواب مثبت دادن. مثبت بودن

Affirmative اضافه شده مانندافعال Tobe


اضافه شده مانند افعال Tobe


ایجابی

Affirimative, :آریانه. جمله آریانه. جمله خبری مثبت.
affirmative: آریگویه

expressing agreement or consent; assenting
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎

عبارات تاکیدی مثبت


کلمات دیگر: