کلمه جو
صفحه اصلی

respondent


معنی : جواب گو، مطابق، واکنشدار
معانی دیگر : پاسخگو، جواب دهنده، پاسخ دهنده، موافق

انگلیسی به فارسی

مطابق، موافق، جوابگو، واکنش دار


پاسخ دهنده، جواب گو، مطابق، واکنشدار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: responding or replying.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who gives a response or reply.

(2) تعریف: a defendant in certain kinds of law cases such as divorce.

• defendant; one who responds, one who answers
a respondent is a person who answers a questionnaire or a request for information of some kind.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] خوانده، مدعی علیه
[آمار] پاسخگو

مترادف و متضاد

جواب گو (اسم)
undertaking, responder, undertaker, respondent

مطابق (صفت)
accordant, matching, according, conforming, relevant, similar, agreeing, correspondent, alike, alike in form, alike in shape, comformable, respondent

واکنش دار (صفت)
reactive, respondent

جملات نمونه

1. She divorced the respondent on the grounds of unreasonable behaviour.
[ترجمه ترگمان]او در زمینه رفتار غیر منطقی از پاسخ دهنده جدا شد
[ترجمه گوگل]او متهم را بر اساس رفتار نامناسب تقدیر کرد

2. He stated that he had never seen the respondent.
[ترجمه ترگمان]او گفت که هرگز the را ندیده است
[ترجمه گوگل]او اظهار داشت که هرگز پاسخ دهنده نبوده است

3. The respondent took this opportunity to add an entry on the computer which gave a 70 percent. discount on the sale.
[ترجمه ترگمان]پاسخ دهندگان این فرصت را برای افزودن یک ورودی به کامپیوتر که ۷۰ درصد به آن داده شد، به دست آورد بابت فروش تخفیف بگیرید
[ترجمه گوگل]پاسخ دهندگان این فرصت را برای اضافه کردن یک ورودی به رایانه که 70 درصد آنها را داده بود، به دست آوردند تخفیف در فروش

4. This is the respondent who, though concerned about interparty marriage, is indifferent about election campaigns.
[ترجمه ترگمان]این همان پاسخ دهنده است که هر چند نگران ازدواج interparty است، نسبت به فعالیت های انتخاباتی بی تفاوت است
[ترجمه گوگل]این پاسخ دهنده است که با وجود نگرانی در مورد ازدواج در میان طرفین، نسبت به کمپین های انتخاباتی بی تفاوت است

5. By this time the respondent had loaded the goods into a van and rejoined Mr. A. in the key department.
[ترجمه ترگمان]در این اثنا the کالا را سوار ون کرده و به آقای الف ملحق شده بود در بخش کلیدی
[ترجمه گوگل]در این زمان پاسخ دهندگان کالا را به یک ون بارگذاری کردند و آقای A در بخش کلیدی دوباره وارد شدند

6. The respondent took this opportunity to add an entry on the computer which gave a 70% discount on the sale.
[ترجمه ترگمان]پاسخ دهندگان این فرصت را برای افزودن یک ورودی به کامپیوتر که ۷۰ درصد تخفیف در فروش داشت، به دست آورد
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده این فرصت را برای اضافه کردن یک ورودی در رایانه که 70٪ تخفیف در فروش داشت، به دست آورد

7. Keep lists short or show the respondent a card with the relevant items.
[ترجمه ترگمان]لیست را کوتاه نگه دارید یا به پاسخ دهنده یک کارت با آیتم های مربوطه نشان دهید
[ترجمه گوگل]لیست ها را کوتاه نگه دارید یا کارت را با آیتم های مرتبط پاسخ دهید

8. For example, a leading question may take the respondent outside the bounds of the context of everyday life.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک پرسش مهم ممکن است پاسخ دهنده را در خارج از محدوده زندگی روزمره بپذیرد
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، سوال اصلی ممکن است پاسخ دهنده را در خارج از محدوده زندگی روزمره قرار دهد

9. By that time the respondent had loaded the machine into his van and had rejoined his employer in the key department.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان پاسخ دهنده ماشین را به داخل ماشین خود بار کرده بود و به کارفرمای خود در بخش کلیدی ملحق شده بود
[ترجمه گوگل]تا آن زمان پاسخ دهندگان ماشین را به وان خود بارگذاری کرده بودند و به کارفرما در بخش کلیدی بازگشته بودند

10. The respondent may also adduce argument.
[ترجمه a] پاسخ دهنده همچنین ممکن است استدلال کند
[ترجمه ترگمان]پاسخ دهنده همچنین ممکن است استدلال کند
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده همچنین ممکن است استدلال کند

11. Respondent: No I wouldn't, I wouldn't class them as being Northumbrians.
[ترجمه ترگمان]نه، این کار را نمی کنم، من آن ها را به عنوان یک احمق جمع نخواهم کرد
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده نه من نمی خواهم، من آنها را به عنوان Northumbrians کلاس نیست

12. The assistant returned to see the respondent carrying the goods towards the main exit and loading them into a van.
[ترجمه ترگمان]دستیار برگشت تا پاسخگو را ببیند که کالا را به سمت خروجی اصلی می برد و آن ها را در یک ون بارگیری می کند
[ترجمه گوگل]دستیار بازگشت به دیدار پاسخ دهنده حمل کالا به سمت خروجی اصلی و بارگذاری آنها را به ون

13. Respondent, echoing the courts below, labels it a racial quota.
[ترجمه ترگمان]Respondent، که دادگاه ها را در زیر منعکس می کند، به عنوان سهمیه نژادی برچسب ها را برچسب می زنند
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده، که در دادگاه های زیر قرار دارد، سهمیه ای نژادی را نشان می دهد

14. Both interviewer and respondent are allowed much greater leeway in asking and answering questions than is the case with the structured interview.
[ترجمه ترگمان]هر دو مصاحبه کننده و هم پاسخ دهنده در پاسخ دادن و پاسخ دادن به سوالات در مقایسه با این مصاحبه ساختار یافته، اجازه آزادی عمل بسیار بیشتری را می دهند
[ترجمه گوگل]هر دو مصاحبه کننده و پاسخ دهنده اجازه می دهند که بیشتر در مورد سوال و پاسخ دادن به سوالات نسبت به مصاحبه ساختار یافته ای برخوردار باشند

15. They must first order the respondent to abate the nuisance.
[ترجمه ترگمان]اول باید ترتیب the را بدهند تا مزاحم او نشوند
[ترجمه گوگل]آنها ابتدا باید پاسخ دهنده را برای کاهش ناراحتی ها سفارش دهند

پیشنهاد کاربران

1. پاسخ دهنده
2. متهم

• پاسخ دهند

حالا این پاسخ دهنده می خواد در جایگاه پاسخ دادن به سوال یا نظر سنجی باشه،
در مقام متهم باشه،
یا حتی یک واکنش دهنده غیر انسانی باشه که به یک محرک خاص واکنش نشون می ده.


کلمات دیگر: