کلمه جو
صفحه اصلی

شکست رسیدن

فرهنگ فارسی

شکست آمدن دچار شکست شدن .

لغت نامه دهخدا

شکست رسیدن. [ ش ِ ک َ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) شکست آمدن. دچار شکست شدن.
- شکست به جان رسیدن ؛ حرمان و نومیدی دست دادن :
نه امّید عقبی نه دنیا به دست
ز هردو رسیده به جانم شکست.
فردوسی.
و رجوع به شکست آمدن شود.

پیشنهاد کاربران

هزیمت افتادن ؛ شکست روی دادن. هزیمت پدید آمدن : هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 352 ) . میمنه علی تکین نماز پیشین بر میسره خوارزمشاه برکوفتند و نیکو بکوشیدند و هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ بیهقی ) . روزی از روزها در جنگ کفار هزیمت بر یوشع افتاد. ( قصص الانبیاء ص 130 ) . هزیمت بر کافران افتاد و پیغمبر مشتی خاک بر روی ایشان ریخت. ( قصص الانبیاء ص 320 ) . وللیانوس درحال جان سپرد و هزیمت در آن لشکر افتاد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 71 ) . یغلم بن سهل بسیار حرب کرد و چندین کس را بکشت و به آخر کشته شد و هزیمت بر سفیدجامگان افتاد و هفتصد مرد از ایشان کشته شد و دیگران بگریختند. ( تاریخ بخارا ) .


کلمات دیگر: