کلمه جو
صفحه اصلی

manipulation


معنی : دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری
معانی دیگر : تقلب، دست بردن، مخدوش سازی، دغل کاری، سو استفاده، دست ورزی، انجام دادن با دست یا با مهارت، برزش

انگلیسی به فارسی

دستکاری


انجام با مهارت، دست کاری، بکار بری


دستکاری، دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of manipulating or the state of being manipulated.

- Careful manipulation of the shoulder can ease this painful condition.
[ترجمه ترگمان] دستکاری دقیق شانه می تواند این شرایط دردناک را تسکین دهد
[ترجمه گوگل] دستکاری دقیق شانه می تواند این وضعیت دردناک را کاهش دهد

(2) تعریف: skillful or devious handling.

- Through manipulation of the young king, the uncle achieved great power for himself.
[ترجمه ترگمان] با دستکاری پادشاه جوان، عمو ورنون قدرت زیادی برای خودش به دست آورد
[ترجمه گوگل] از طریق دستکاری پادشاه جوان، عمو قدرت زیادی برای خود به دست آورد

• act of manipulating; act of handling or operating with the hands; act of managing or controlling; act of adapting or changing to suit one's purpose

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] دستکاری
[ریاضیات] برزیدن، دستکاری، شگرد، انجام با مهارت، برزش، انجام عملیات بر روی، کنترل کردن، مهارت استفاده از دست، دستکاری، برزیدن
[پلیمر] دست کاری

مترادف و متضاد

دست کاری (اسم)
attaint, manipulation, handwork

انجام با مهارت (اسم)
manipulation

بکار بری (اسم)
utilization, manipulation

جملات نمونه

1. manipulation of accounts
دستکاری در حساب ها

2. his manipulation of the stock market
سو استفاده او از بازار سهام

3. Osteopathy involves massage and manipulation of the bones and joints.
[ترجمه ترگمان]ماساژ دادن شامل ماساژ و دستکاری استخوان ها و مفاصل است
[ترجمه گوگل]استئوپاتی شامل ماساژ و دستکاری استخوان ها و مفاصل است

4. Her press conference was a masterpiece of media manipulation.
[ترجمه ترگمان]کنفرانس مطبوعاتی او شاهکاری از دستکاری رسانه ای بود
[ترجمه گوگل]کنفرانس مطبوعاتی شاهکار دستکاری رسانه ها بود

5. His clever manipulation of the stock markets makes him lots of money.
[ترجمه ترگمان]دستکاری زیرکانه او در بازارهای سهام باعث می شود که او پول زیادی به دست بیاورد
[ترجمه گوگل]دستکاری هوشمندانه او از بازار سهام باعث پول زیادی می شود

6. This is a cynical manipulation of the situation for short-term political gain.
[ترجمه ترگمان]این یک تغییر بدبینانه از وضعیت برای کسب منافع سیاسی کوتاه مدت است
[ترجمه گوگل]این یک دستکاری غریزی از موقعیت برای به دست آوردن ثبات سیاسی کوتاه مدت است

7. There were allegations of political manipulation.
[ترجمه ترگمان]اتهامات مبنی بر دستکاری سیاسی وجود دارد
[ترجمه گوگل]ادعاهای دستکاری سیاسی وجود دارد

8. Furthermore, dietary manipulation studies have shown that high fat intake can increase faecal bile acid excretion.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این مطالعات انجام شده توسط رژیم غذایی نشان داده اند که مصرف بالای چربی می تواند دفع دفع اسیدی را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، مطالعات دستکاری رژیم نشان می دهد که مصرف زیاد چربی می تواند دفع اسید معده مدفوع را افزایش دهد

9. But, as genetic manipulation leaves the laboratory and enters the factory, just how safe is it?
[ترجمه ترگمان]اما از آنجا که دستکاری ژنتیکی آزمایشگاه را ترک کرده و وارد کارخانه می شود، این مساله تا چه حد ایمن است؟
[ترجمه گوگل]اما، همانطور که دستکاری ژنتیکی آزمایشگاه را ترک می کند و وارد کارخانه می شود، چقدر امن است؟

10. Their show of power and manipulation of the world around them is, with some pride types, very subtle.
[ترجمه ترگمان]نمایش قدرت و دستکاری دنیای اطراف آن ها، با برخی انواع غرور، بسیار زیرکانه است
[ترجمه گوگل]نشان دادن قدرت و دستکاری در جهان اطراف آنها، با برخی از انواع افتخار، بسیار ظریف است

11. The monitor's own menu system allows easy manipulation of screen size and shape, as well as colour temperature.
[ترجمه ترگمان]سیستم منو بر روی سیستم منو کنترل آسان اندازه و شکل صفحه و همچنین دمای رنگ را امکان پذیر می سازد
[ترجمه گوگل]سیستم منوی خود مانیتور اجازه می دهد تا دستکاری آسان از اندازه و شکل صفحه نمایش، و همچنین درجه حرارت رنگ

12. This raises the possibility of future therapeutic manipulation.
[ترجمه ترگمان]این امر امکان دستکاری در آینده را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]این احتمال دستکاری درمانی در آینده را افزایش می دهد

13. So Potrykus used genetic manipulation to insert genes from the daffodil that encode the biological machinery for production of beta carotene.
[ترجمه ترگمان]بنابراین Potrykus از دستکاری ژنتیکی برای وارد کردن ژن ها از نرگس زرد استفاده کرد که برای تولید of بتا، ماشین زیستی نامیده می شود
[ترجمه گوگل]بنابراین Potrykus استفاده از ژنتیک را برای وارد کردن ژن های عجیب و غریب از دستگاه های بیولوژیکی برای تولید بتا کاروتن استفاده کرد

manipulation of accounts

دستکاری در حسابها


his manipulation of the stock market

سوء استفاده او از بازار سهام


پیشنهاد کاربران

جا انداختن استخوان

دستکاری ، انجام دادن

کاربرد ماهرانه
کاربری ماهرانه
انجام ماهرانه
ابزار پاسخ

manipulate / manipulation
مدیریت کردن ـ مهندسی کردن ـ استفاده کردن ـ به کار گرفتن ـ اداره کردن
exploit, arrange, manage, engineer, handle, address, control, direct

دارای سهولت استفاده وانجام ماهرانه امور

بازیچه دست کسی شدن. دست انداختن
it appears he is being manipulated

تغییر

بکار گیری از حقه، حیله، فریب، نیرنگ، تحقیر، توهین، مظلوم نمایی خود، گناه کار و مقصر بودن دیگری، اصرار و تکرار حرف خود، . . . . تا رسیدن به خواسته های خود. اینان کسانی هستند که دارای اختلالات شخصیتی هستند، که کینه توزی، لجاجت، غرور و خودخواهی، همچنین در انها مشاهده میشود و در عین حال خود را فردی سالم میپندارند و دنبال درمان خود نمیروند و مدام باعث ازار و اذیت و دعوا مرافه بین خود و دیگران میشوند تا به خواسته های خود برسند.

کارکرد
وظیفه
استفاده

دغلکاری - فریبکاری

مخ زنی

دستکاری کردن یک چیزی ( manipulation of the environment )
manipulation of accounting rules
دست انداختن فردی یا به بازی گرفتن کسی

اِعمال نفوذ، اغوا و فریب، سلطه جویی

نفوذ به قصد فریب دادن دیگری

شستشوی مغزی

بازیچه یا ملعبه دست ( اسم )

۱. انجام با مهارت
۲. بازیچه یا ملعبه دست

usage

معنی دستکاری و بازار گرمی می باشد.
این کلمه اصطلاحی است به معنی خرید و فروش یک نوع اوراق بهادار به منظور افزایش حجم معاملات و ایجاد تصویر نادرست در مورد بازار یک نوع اوراق بهادار خاص به منظور جذب معامله گران بیشتر و این نوع دستکاری در بازار منع قانونی دارد.

به بازی گرفتن، دست کاری

در متن های محاسباتی " ساده سازی " معنی می شود.

تمشیت

سوءاستفاده
به بازی گرفتن
بازیچه دست . . . قرار دادن

کنترل کردن، کنترل گری


کلمات دیگر: