کلمه جو
صفحه اصلی

inadequacy


معنی : نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو
معانی دیگر : عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن

انگلیسی به فارسی

نابسندگی، نارسایی، نامناسبی، بی کفایتی، عدم تکافو


ناکافی بودن، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو، نا مناسبی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition, fact, or an instance of being inadequate.
متضاد: adequacy, competence

- the inadequacy of the solution
[ترجمه ترگمان] عدم کفایت راه حل
[ترجمه گوگل] ناکافی بودن راه حل
- all his inadequacies
[ترجمه ترگمان] همه inadequacies …
[ترجمه گوگل] همه ناکافی بودنش

• insufficiency; incompetency, ineptness; inability to perform as required; defect
the inadequacy of something is the fact that there is not enough of it or that it is not good enough.
if someone has feelings of inadequacy, they feel they do not have the qualities necessary to do something or to cope with life.
an inadequacy is a weakness or fault in a person or thing.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] عدم کفایت
[ریاضیات] بی کفایتی، عدم تکافو، نارسائی

مترادف و متضاد

نا مناسبی (اسم)
irrelevance, infelicity, inconvenience, impolicy, inadequacy

نارسایی (اسم)
incompetence, insufficiency, incompetency, inadequacy, insufficience

بی کفایتی (اسم)
incompetence, incompetency, inefficacy, inadequacy, inefficacity, inefficiency

نابسندگی (اسم)
insufficiency, inadequacy, insufficience

عدم تکافو (اسم)
insufficiency, inadequacy, insufficience

shortage, defect, inability


Synonyms: blemish, dearth, defalcation, defectiveness, deficiency, deficit, drawback, failing, faultiness, flaw, imperfection, inadequateness, inaptness, incapacity, incompetence, incompetency, incompleteness, ineffectiveness, ineffectualness, inefficacy, inefficiency, ineptitude, insufficiency, lack, meagerness, paucity, poverty, scantiness, shortcoming, skimpiness, underage, unfitness, unsuitableness, weakness


Antonyms: ability, adequacy, enough, plenty, sufficiency


جملات نمونه

1. She rightly points to the inadequacy of the argument.
[ترجمه ترگمان]او به درستی به نارسایی استدلال اشاره می کند
[ترجمه گوگل]او به درستی به ناکافی بودن این استدلال اشاره دارد

2. Unemployment can cause feelings of inadequacy and low self-esteem.
[ترجمه ترگمان]بیکاری می تواند باعث احساس عدم تناسب و عزت نفس پایین شود
[ترجمه گوگل]بیکاری می تواند احساسات نامطلوب و عزت نفس پایین را ایجاد کند

3. The failure is due to the inadequacy of preparations.
[ترجمه ترگمان]این شکست ناشی از عدم آمادگی تدارکات است
[ترجمه گوگل]این شکست ناشی از عدم آمادگی است

4. I now see the inadequacy of the explanation.
[ترجمه ترگمان]من اکنون the را درک می کنم
[ترجمه گوگل]من اکنون ناتوانی این توضیح را می بینم

5. He made several mocking asides about the inadequacy of women.
[ترجمه ترگمان]سخنان تمسخرآمیز زنان را درباره عدم کفایت زنان بر زبان می آورد
[ترجمه گوگل]او چندین نفر را در مورد ناکافی بودن زنان تحسین کرد

6. The new policy only serves to accentuate the inadequacy of provision for the homeless.
[ترجمه ترگمان]این سیاست جدید تنها برای برجسته کردن ناکافی بودن شرایط برای افراد بی خانمان به کار می رود
[ترجمه گوگل]این سیاست جدید تنها به عدم تأمین امکانات بی خانمان منجر می شود

7. I always suffer from feelings of inadequacy when I'm with him.
[ترجمه ترگمان]وقتی با او هستم همیشه از احساس بی کفایتی رنج می برم
[ترجمه گوگل]من همیشه از احساسات ناکافی رنج می برم وقتی که من با او هستم

8. Their inadequacy is often disguised by the tax incentives that many governments give to institutional saving.
[ترجمه ترگمان]عدم کفایت آن ها اغلب با انگیزه های مالیاتی که بسیاری از دولت ها به پس انداز سازمانی می دهند، تغییر می کند
[ترجمه گوگل]ناکافی بودن آنها اغلب با مشوق های مالیاتی که بسیاری از دولت ها به صرفه جویی نهادینه می دهند مخفی شده است

9. The feeling of inadequacy, but of having to cope, is an example of a tension.
[ترجمه ترگمان]احساس عدم تناسب، بلکه برای مقابله با آن، نمونه ای از یک تنش است
[ترجمه گوگل]احساس ناکافی، اما نیاز به مقابله، نمونه ای از تنش است

10. The inadequacy and treachery of the old leaderships of the working class have made the need all the more imperative.
[ترجمه ترگمان]عدم کفایت و خیانت رهبران قدیمی طبقه کارگر به ضرورت بیشتری نیاز دارد
[ترجمه گوگل]ناکافی بودن و خیانت رهبران قدیمی طبقه کارگر نیازمند ضرورت بیشتر است

11. The search for personal inadequacy and behavioural defects has been the key focus of such research and policy.
[ترجمه ترگمان]جستجو برای نقص های شخصی و نقص رفتاری، تمرکز اصلی این تحقیق و سیاست بوده است
[ترجمه گوگل]جستجو برای ناسازگاری شخصی و نقایص رفتاری تمرکز اصلی این تحقیقات و سیاست بوده است

12. They are budgetary procedure, the inadequacy of resources, and the redistributive aspect of the budget.
[ترجمه ترگمان]آن ها عبارتند از رویه بودجه، ناکافی بودن منابع و جنبه توزیع مجدد بودجه
[ترجمه گوگل]آنها روش بودجه، عدم کفایت منابع و ابعاد توزیع مجدد بودجه هستند

13. Is this perhaps a comment on the inadequacy of the law and the difficulty of policing and getting convictions?
[ترجمه ترگمان]آیا این شاید توضیحی درباره ناکافی بودن قانون و دشواری سیاست گذاری و محکومیت است؟
[ترجمه گوگل]آیا این احتمالا اظهارنظر در مورد ناکافی بودن قانون و دشواری نظارت بر پلیس و ایجاد اعتقادات است؟

14. Discussion Inadequacy of services for young physically disabled adults has been emphasised in several reports.
[ترجمه ترگمان]بحث و تبادل نظر در مورد خدمات جوانان معلول جسمانی در چندین گزارش مورد تاکید قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]بحث عدم کفایت خدمات برای جوانان معلول معلول در چندین گزارش تاکید شده است

15. Recognising his own inadequacy as a general, he appointed a succession of brilliant field commanders to lead the High Elf armies.
[ترجمه ترگمان]او که بی کفایتی خود را به عنوان یک سردار تشخیص می داد، جانشینی فرماندهان می دانی برجسته را برای رهبری لشکرهای الف ها منصوب کرد
[ترجمه گوگل]به رسمیت شناختن عدم کفایت خود به عنوان یک کلی، او یک جانشینی از فرماندهان زمینه ای درخشان را به رهبری ارتش بلند الهی منصوب کرد

the inadequacies of the country's justice system

نارسایی نظام دادگستری کشور


پیشنهاد کاربران

عدم کفایت - نامناسب بودن - بی کفایتی

ناکافی بودن

نقص، ضعف

بی کفایتی


کلمات دیگر: