کلمه جو
صفحه اصلی

passed


معنی : سپری شده

انگلیسی به انگلیسی

• succeeded in a test; withstood an experiment

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] رد شده

مترادف و متضاد

سپری شده (صفت)
elapsed, passed

جملات نمونه

1. he passed all of his college courses
او در همه ی کلاس های دانشگاهی خود قبول شد.

2. he passed among the crowd
از میان جمعیت رد شد.

3. he passed himself as a doctor
او خود را به عنوان پزشک جازد.

4. he passed his hand over his face
دستش را بر صورت خود مالید.

5. he passed his time idly
او وقت خود را به بطالت سپری کرد.

6. he passed in front of the shop
او از جلو مغازه رد شد.

7. he passed the examination with flying colors
او با سربلندی در امتحان موفق شد.

8. he passed the rope around the tree
او طناب را از دور درخت گذراند.

9. he passed the test with a grade of "a"
او با نمره الف در امتحان قبول شد.

10. he passed the wire through the pipe
او سیم را از وسط لوله عبور داد

11. she passed imperceptibly from youth to age
او به طور نامحسوسی از جوانی به پیری رسید.

12. she passed the cloth over the top of the table
پارچه را روی سطح فوقانی میز کشید.

13. she passed the comb through her hair
شانه را بر موی خود کشید.

14. she passed the final
او در آزمون پایانی قبول شد.

15. she passed the rope through a wooden loop
طناب را از حلقه چوبی رد کرد.

16. stories passed on by oral tradition
داستان هایی که دهان به دهان گشته است (طبق سنت گفتاری انتقال یافته است).

17. we passed through a narrow entrance
از مدخل باریکی رد شدیم.

18. years passed by until shams returned
سال ها گذشت تا اینکه شمس مراجعت کرد.

19. a car passed by and splashed us with muddy water
اتومبیلی رد شد و به ما آب گل آلود پاشید.

20. every student passed (the test)
همه ی شاگردان قبول شدند.

21. he has passed several bad checks
او چندین چک بی محل صادر کرده است.

22. japan has passed france in industrial production
ژاپن در تولید صنعتی از فرانسه جلو زده است.

23. many moons passed and there was no news of him
چندین ماه گذشت و از او خبری نشد.

24. my father passed away ten years ago
پدرم ده سال پیش فوت کرد.

25. my father passed his childhood in kashan
پدرم کودکی خود را در کاشان گذراند.

26. several years passed
چندین سال گذشت.

27. the bill passed both houses of the congress
لایحه از تصویب هر دو مجلس کنگره گذشت.

28. the bill passed by a slim majority
لایحه با اکثریت قلیلی تصویب شد.

29. the bill passed the senate vote
لایحه از تصویب سنا گذشت.

30. the car passed over a puddle and splashed us with muddy water
اتومبیل از روی چالاب رد شد و ما را غرق آب گل آلود کرد.

31. the committee passed his nomination
کمیته نامزدی او را تصویب کرد.

32. the crown passed to darius
تاج شاهی به داریوش رسید.

33. the examiner passed him on his written test but failed him on his oral test
ممتحن در امتحان کتبی به او نمره ی قبولی داد ولی در امتحان شفاهی او را رد کرد.

34. the judge passed sentence on the convicted man
قاضی درباره ی تنبیه مرد گناهکار حکم داد.

35. the judgement passed for the defendant
حکم به نفع خوانده صادر شد.

36. the motorcycle passed all the cars
موتور سیکلت از همه ی ماشین ها جلو زد.

37. the professor passed all of the students
استاد همه ی شاگردان را قبول کرد.

38. the proposal passed by unanimous vote
پیشنهاد با رای همگان تصویب شد.

39. the senate passed its own version of the tax bill
سنا متن لایحه ی مالیات مدونه ی خودش را تصویب کرد.

40. the senate passed upwards of 100 bills
مجلس سنا بیش از صد لایحه را به تصویب رساند.

41. the storm passed and the sun shone again
طوفان پایان یافت و آفتاب دوباره درخشید.

42. the truck passed over the bridge
کامیون از پل گذشت.

43. the water passed right through the pipe
آب کاملا از لوله رد شد.

44. from school he passed to the military academy
از مدرسه به دانشکده ی افسری رفت.

45. his properties were passed on to his son
املاک او به پسرش رسید.

46. my parents have passed away
والدین من فوت کرده اند.

47. rules and standards passed down from the elders
مقررات و معیارها از نیاکان دست به دست گشته است.

48. the bill was passed with a majority vote
لایحه با رای اکثریت تصویب شد.

49. the motion was passed with a majority vote
طرح با اکثریت آرا به تصویب رسید.

50. the old man passed bloody water
پیرمرد پیشاب خون آلود دفع می کرد.

51. those tribes soon passed from the primitive to the civilized stage
آن قبایل زود از مرحله ی بدوی به تمدن رسیدند.

52. he drank until he passed out
او آنقدر نوشید که پس افتاد.

53. instead of shooting he passed the ball
به جای شوت کردن توپ را پاس داد.

54. not ten sleeps have passed since our children came home
از هنگامی که فرزندانمان به وطن مراجعت کرده اند ده شب نگذشته است.

55. when the old lady passed out, the situation got a bit hairy
هنگامی که پیرزن غش کرد اوضاع تا اندازه ای وخیم شد.

56. ahmad rebounded the ball and passed it to me
احمد توپ را پسگیر کرد و به من پاس داد.

57. he moved and his motion passed by a vote of 50 to 16
او پیشنهاد کرد و پیشنهادش با 50 رای در برابر 16 تصویب شد.

58. he signed the paper and passed it to others
او ورقه را امضا نمود و به دیگران رد کرد.

59. the stories which his father passed on to him
داستان هایی که پدرش برای او نقل می کرد.

60. the time we had together passed quickly
زمانی که با هم گذراندیم زود گذشت.

61. alas for this dear life that passed
افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت

62. the detective scanned their faces as they passed
کارآگاه همین طور که رد می شدند چهره ی آنها را در مد نظر قرار داد.

63. what with singing and dancing the time passed quickly
آواز و رقص موجب شد که وقت زود بگذرد.

64. each of the students signed the paper and passed it on to his neighbor
هر یک از شاگردان ورقه را امضا کرد و به نفر بعدی داد.

65. he drilled a hole in the plate and passed the screw through it
او صفحه را سوراخ کرد و پیچ را از آن گذراند.

66. spring went by and you went and everything passed on . . .
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت . . .

67. the mule flung out at him as he passed
وقتی که رد می شد قاطر به او لگد پراند.

68. it was exactly ten years ago that my mother passed away
درست ده سال پیش بود که مادرم فوت کرد.

69. when i was ill, a lot of morbid thoughts passed through my mind
مریض که بودم اغلب اوقات فکر مرگ و میر به مغزم خطور می کرد.

70. it was harder to find a wife now that he had passed his meridian
اکنون که اوج زندگی خودرا پشت سر گذاشته بود یافتن همسر مشکل تر شده بود.

پیشنهاد کاربران

تصویب شدن

منتقل شدن

Passed to
Eg:laws may need to be passed to ensure smartphone privacy
به معنی منتقل شدن و در اینجا بیشتر به معنی عملی شدن.

گذشت

Bill passed
تصویب لایحه

1 - ازکنارچیزی گذشتن2 - ازبین رفتن یارفع شدن3 - پاس شده یاقبول شده درس یاواحددرسی

تصویب شدن ( قانون ) ، عبور کردند از ( یه جا ) ، ، ، ، پاس کردن ( درس ) ، ، منتقل شدن ( بیماری )

سپری شده

قبول نکردن دعوت

ترک کردن

قبول شدن

گذرانده شده

فوت شده

فوت شدن، رفتن، در گذشتن
He is passed: اون فوت شده

She is passed - she is gone
اون رفته، اون فوت شده


کلمات دیگر: