کلمه جو
صفحه اصلی

obsolete


معنی : متروکه، متروک، منسوخ، کهنه، غیر متداول، از کار افتاده، مهجور
معانی دیگر : کنار گذاشته شده، آنچه که دیگر به کار نمی رود، بی پسند (در این فرهنگ ((مهجور)) برای واژه ها و معنی هایی به کار می رود که امروزه دیگر به کار نمی روند)، بی کاربرد، بلا استفاده، از مد افتادن، دیروزین، غیررایج، فرتوت، (زیست شناسی) کم رشد، کم رسته، (اولین آثار پیدایش اندام) نورد

انگلیسی به فارسی

منسوخ، مهجور، متروکه، کهنه، از کار افتاده


مهجور، غیرمتداول، متروک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: obsoletely (adv.), obsoleteness (n.)
(1) تعریف: no longer in use, as a word or expression, or a type of implement or equipment.
مترادف: archaic, defunct, disused
متضاد: alive, current
مشابه: dead, extinct, fossilized, old, outmoded, pass�, superannuated, worn-out

- Many of the words used by Shakespeare have become obsolete and cannot be understood by the modern reader.
[ترجمه http//:abadis.ir] بسیاری از حرف هایی ک شکسپیر استفاده میکرده منسوخ شد ه ست و برای مطالعه کنندگان جدید قابل درک نیست
[ترجمه FS] بسیاری از کلماتی که شکسپیر استفاده کرده منسوخ شده است و برای مطالعه کنندگان جدید قابل درک نیست
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کلمات مورد استفاده شکسپیر منسوخ شده اند و نمی توان آن را به وسیله خواننده جدید درک کرد
[ترجمه گوگل] بسیاری از کلمات استفاده شده توسط شکسپیر منسوخ شده اند و نمی توانند توسط خواننده مدرن قابل درک باشند
- The flintlock, used on early muskets and rifles, is now an obsolete mechanism.
[ترجمه ترگمان] The که به تفنگ و تفنگ اولیه مورد استفاده قرار گرفته، اکنون یک مکانیزم منسوخ است
[ترجمه گوگل] جرقه ای که در موشک های قدیمی و تفنگ استفاده می شود، اکنون یک مکانیسم منسوخ است

(2) تعریف: no longer in style; outmoded.
مترادف: old-fashioned, out-of-date, outdated, outmoded, unfashionable
متضاد: current
مشابه: archaic, dated, extinct, old hat, out of date, pass�, superannuated

- Aren't those wide ties obsolete now?
[ترجمه ترگمان] آیا آن کراوات های گشاد، حالا منسوخ نیستند؟
[ترجمه گوگل] آیا این ارتباطات گسترده در حال حاضر منسوخ نیست؟

• ancient, archaic; no longer in use, outdated; disappearing; useless
something that is obsolete is no longer needed because a better thing now exists.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ناباب

مترادف و متضاد

no longer in use, in vogue


Synonyms: anachronistic, ancient, antediluvian, antiquated, antique, archaic, bygone, dated, dead, dead and gone, dinosaur, discarded, disused, done for, dusty, extinct, fossil, gone, had it, has-been, horse and buggy, kaput, moldy, moth-eaten, old, old-fashioned, old-hat, old-school, out, outmoded, out-of-date, out-of-fashion, outworn, passé, stale, superannuated, superseded, timeworn, unfashionable


Antonyms: contemporary, current, in vogue, modern, new, present, up-to-date


متروکه (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn

متروک (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn, desolate, derelict, lonely, antiquated, lorn

منسوخ (صفت)
obsolete, abolished, outdated, abrogated, antiquated, disused, annulled, rococo

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

غیر متداول (صفت)
obsolete, uncommon, bookish

از کار افتاده (صفت)
obsolete, effete, down, kaput, seedy, sear, hors de combat, washed-out

مهجور (صفت)
obsolete, separated

جملات نمونه

an obsolete word

واژه‌ی مهجور


obsolete equipment

ابزار کهنه


an obsolete theory

نظریه‌ی منسوخ


1. obsolete equipment
ابزار کهنه

2. an obsolete theory
نظریه ی منسوخ

3. an obsolete word
واژه ی مهجور

4. New technology has rendered my old computer obsolete.
[ترجمه ترگمان]تکنولوژی جدید کامپیوتر قدیمی من را منسوخ کرده است
[ترجمه گوگل]تکنولوژی جدید قدیمی رایانه منسوخ شده است

5. Electronic banking may make overthe - counter transactions obsolete.
[ترجمه ترگمان]بانکداری الکترونیکی ممکن است تراکنش های ضد دولتی را منسوخ کند
[ترجمه گوگل]بانکداری الکترونیک ممکن است معاملات منفردی را منسوخ کند

6. Gas lamps became obsolete when electric lighting was invented.
[ترجمه ترگمان]زمانی که روشنایی برقی اختراع شد، لامپ های گاز منسوخ شدند
[ترجمه گوگل]هنگام روشن شدن چراغ برق، چراغ های گاز منسوخ شد

7. The horse-drawn plough is now obsolete in most European countries.
[ترجمه ترگمان]خیش کشیده اسب اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی منسوخ شده است
[ترجمه گوگل]شخم زدن اسب در اکثر کشورهای اروپایی منسوخ شده است

8. Some laws relating to obsolete customs are still in force.
[ترجمه ترگمان]برخی از قوانین مربوط به منسوخ بودن گمرک هنوز در حال اجرا هستند
[ترجمه گوگل]برخی از قوانین مربوط به آداب و رسوم منسوخ هنوز در حال اجرا هستند

9. Our service is obsolete, requiring root and branch reform.
[ترجمه ترگمان]خدمات ما منسوخ شده است و نیازمند اصلاحات ریشه ای و ریشه ای است
[ترجمه گوگل]خدمات ما منسوخ شده است و نیازمند اصلاحات ریشه و شاخه است

10. Their work is now rendered obsolete by machines.
[ترجمه ترگمان]کار آن ها در حال حاضر توسط ماشین ها منسوخ شده است
[ترجمه گوگل]کار آنها در حال حاضر توسط دستگاه ها منسوخ شده است

11. They tried to hammer obsolete ideas into the young people's heads.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند ایده های قدیمی را در ذهن جوانان فرو کنند
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند که ایده های منسوخ را به سر جوانان بکشاند

12. With technological changes many traditional skills have become obsolete.
[ترجمه ترگمان]با تغییرات تکنولوژیکی بسیاری از مهارت های سنتی منسوخ شده اند
[ترجمه گوگل]با تغییرات تکنولوژیکی بسیاری از مهارت های سنتی منسوخ شده اند

13. First came the turbojet, now obsolete, then the turboprop, which is still found onboard small planes.
[ترجمه ترگمان]اول آن هواپیمای جت که اکنون منسوخ شده است، سپس the که هنوز در هواپیماهای کوچک دیده می شود
[ترجمه گوگل]ابتدا turbojet، که منسوخ شده بود، و سپس توربوپراپ، که هنوز هم در هواپیما کوچک وجود دارد

14. These goods are obsolete and will not fetch much on the market.
[ترجمه ترگمان]این کالاها کهنه هستند و کالاهای زیادی را در بازار نخواهند آورد
[ترجمه گوگل]این کالاها منسوخ شده و در بازار زیاد نمیشوند

15. There ought to be a note on this obsolete word.
[ترجمه ترگمان]باید یک یادداشت روی این واژه کهنه باشد
[ترجمه گوگل]باید یک یادداشت در این کلمه منسوخ وجود داشته باشد

16. So much equipment becomes obsolete almost as soon as it's made.
[ترجمه ترگمان]تقریبا به محض این که ساخته شد تجهیزات زیادی منسوخ می شوند
[ترجمه گوگل]تجهیزات خیلی زود تقریبا به محض اینکه ساخته می شوند، منسوخ می شوند

پیشنهاد کاربران

منسوخ

اسم:
no longer produced or used; out of date. دیگر تولید و یا استفاده نمی شود؛ خارج از تاریخ ( استفاده )
"the disposal of old and obsolete machinery""دفع ماشین آلات قدیمی و منسوخ"

( of a part or characteristic of an organism ) less developed than formerly or in a related species; rudimentary; vestigial.

فعل:
cause ( a product or idea ) to become obsolete by replacing it with something new. علت ( محصول یا ایده ) برای مبادله آن با چیز جدیدی //منسوخ شده.
"we're trying to stimulate the business by obsoleting last year's designs""ما در حال تلاش برای تحرک کسب و کار با تخریب طرح های سال گذشته هستیم"

غیر کاربردی

از رده خارج

Out of use

از مد افتاده

Hard to use because the technology is old

از رده خارج
منسوخ
منقضی


abandoned متروک متروکه مطروده معمولا بخاطر بدی ها
obsolete از رده خارج منسوخ
archaic قدیمی عهدبوقی
outdated دمده
abrogate منسوخ کردن

obsolete ( adj ) = ازکار افتاده، منسوخ، {مهجور به معنای پرت و دور از ذهن ( بخصوص برای واژگان ) }، از رده خارج ، قدیمی، بلااستفاده، بی کاربرد

Definition = دیگر مورد استفاده قرار نگرفته است ، با چیزی جدیدتر یا بهتر یا شیک تر جایگزین شده است/دیگر مورد استفاده و نیاز نیست ، معمولاً به این دلیل که چیز جدید و بهتری جایگزین آن شده است/دیگر به طور کلی استفاده نکنید ، جای خود را به چیزی جدیدتر و بهتر یا شیک تر داده باشد/

مترادف با کلمه : outdated

obsolete words = واژگان مهجور
old and obsolete machinery = ماشین الات قدیمی و از کار افتاده

examples :
1 - Gas lamps became obsolete when electric lighting was invented.
با اختراع روشنایی الکتریکی ، لامپ های گازی از رده خارج شدند.
2 - Typewriters have been rendered obsolete by computers.
ماشین تحریرها توسط رایانه منسوخ شده اند.
3 - Payment by cheque will soon be obsolete.
پرداخت با چک به زودی بلااستفاده می شود.
4 - Traditional retailing is in danger of being rendered obsolete by the internet.
خرده فروشی سنتی در معرض از زده خارج شدن توسط اینترنت است.
5 - We need to replace some obsolete equipment.
ما باید برخی از تجهیزات منسوخ شده را جایگزین کنیم.

رها شده_ بی کاربرد_ برانداخته شده

منسوخ ( چرا ؟ چون چیز جدیدتر و باحالتر و راحت تری اومده پس کسی دیگه از اون قبلیه استفاده نمیکنه )

adjective
1 : no longer used because something newer exists
◀️obsolete [=outdated] computers
◀️The system was made/rendered obsolete by their invention.
: replaced by something newer
◀️obsolete mills and factories
2 : no longer used by anyone
◀️an obsolete word


Horse riding in public became obsolete a long time ago : مدت ها پیش اسب سواری در ملأ عام منسوخ شد


کلمات دیگر: