1. this setback was another illustration of his inefficiency and stupidity
این شکست نمونه ی دیگری از بی عرضگی و نابخردی او بود.
2. he got his point across by way of illustration and interpretation
او از راه توضیح و تفسیر نکته ی خود را رساند.
3. The illustration had too much redundant detail.
[ترجمه ترگمان]این تصویر جزئیات بسیار اضافی داشت
[ترجمه گوگل]تصویر بیش از حد جزئیات بیش از حد بود
4. The scientist used vivid examples in illustration of his theory.
[ترجمه ترگمان]دانشمند از نمونه های زنده در تصویر نظریه خود استفاده کرد
[ترجمه گوگل]دانشمند نمونه های زنده را به تصویر می کشد
5. Illustration by example is better than explanation in words.
[ترجمه علی افشار زرندی] روشنگری با تصویر بهتر از توضیح دادن با کلمات است.
[ترجمه ترگمان]تصویر به طور مثال بهتر از توضیح در کلمات است
[ترجمه گوگل]تصویر به صورت مثال بهتر از توضیح در کلمات است
6. The illustration shows a cluster of five roses coloured apricot orange.
[ترجمه Ali afshar zarandi] تصویر یک دسته پنج تایی گل رز را نشان می دهد که به رنگ نارنجی زردآلویی رنگ آمیزی شده اند.
[ترجمه ترگمان]تصویر یک خوشه از پنج رز زرد رنگ را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]تصویر نشان دهنده خوشه ای از پنج رنگ نارنجی زردآلو است
7. The marginal illustration is very interesting.
[ترجمه ترگمان]تصویر نهایی بسیار جالب است
[ترجمه گوگل]تصویر حاشیه ای بسیار جالب است
8. This illustration shows a section through the timber.
[ترجمه ترگمان]این تصویر بخشی از چوب را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این تصویر یک بخش از طریق چوب را نشان می دهد
9. Let us take a very simple illustration.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید یک مثال بسیار ساده را انتخاب کنیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید یک تصویر بسیار ساده را بیابیم
10. As an illustration of this point, I'm going to tell you a true story.
[ترجمه امین جهانگرد] برای روشن ساختن این نکته، میخوام براتون یه داستان واقعی بگم
[ترجمه ترگمان]برای مثال، من می خواهم یک داستان واقعی به شما بگویم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک تصویر از این نقطه، من قصد دارم به شما داستان واقعی بگویید
11. He used photographs as illustration for his talk.
[ترجمه ترگمان]او از عکس ها به عنوان مثال برای صحبت های خود استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او از عکسها به عنوان تصویری برای بحثش استفاده کرد
12. The scientist cited vivid instances in illustration of his theory.
[ترجمه Ali afshar zarandi] دانشمنده در توضیح تئوری اش برای مثال به نمونه های زنده اشاره کرد.
[ترجمه ترگمان]دانشمند نمونه های زنده را در تصویر نظریه خود ذکر کرد
[ترجمه گوگل]دانشمند نمونه های زنده را به تصویر می کشد
13. This illustration shows a vertical section through the locust.
[ترجمه ترگمان]این تصویر بخش عمودی از طریق ملخ را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این تصویر بخش عمودی را از طریق وحشی نشان می دهد
14. The kite is assembled as shown in the illustration.
[ترجمه ترگمان]بادبادک همان طور که در تصویر نشان داده شده است جمع شده است
[ترجمه گوگل]بادبادک مونتاژ شده است همانطور که در تصویر نشان داده شده است
15. This delay is a perfect illustration of why we need a new computer system.
[ترجمه ترگمان]این تاخیر تصویری کامل از این است که چرا ما به یک سیستم کامپیوتری جدید نیاز داریم
[ترجمه گوگل]این تأخیر یک تصویر کامل از این است که چرا ما نیاز به سیستم کامپیوتری جدید داریم