کلمه جو
صفحه اصلی

immersed


فرورفته (در آبگونه)، در زیر آب، غسل ارتماسی شده، (زیست شناسی - جایگزین یا درونگیر شده در اندام دیگر) درونگیره، زیرآبزی

انگلیسی به فارسی

(زیست‌شناسی - جایگزین یا درونگیر شده در اندام دیگر) درونگیره


فرورفته (در آبگونه)، در زیر آب


غسل ارتماسی شده


(گیاه‌شناسی - وابسته به گیاهی که کاملا در زیر آب قرار دارد و زیست می‌کند ) زیرآبی، زیرآبزی


غوطه ور، فرو بردن، پوشاندن، غسل ارتماسی دادن، غوطه دادن، زیر اب کردن


انگلیسی به انگلیسی

• submerged, covered with water; baptized by submersion in water; deeply absorbed, engrossed

دیکشنری تخصصی

[نساجی] غوطه ور ساختن - فروبردن زیر آب

مترادف و متضاد

deeply involved with


Synonyms: absorbed, bound-up, buried, busy, consumed, deep, eat sleep and breathe, engaged, engrossed, intent, into, mesmerized, occupied, preoccupied, rapt, spellbound, taken up, tied up, turned on, wrapped up


Antonyms: ignorant, neglectful, negligent


جملات نمونه

1. fossils immersed in sandstone
سنگواره هایی که در ماسه سنگ مدفون هستند

2. she was immersed in thought
او به فکر فرو رفته بود.

3. the lower end of the cuttings should be immersed in moist sand
ته جوانه ها را باید در شن نمناک فرو کرد.

4. Since then I've lived alone and immersed myself in my career.
[ترجمه ترگمان]از آن پس من تنها زندگی کردم و غرق در کارم غرق در کار شدم
[ترجمه گوگل]از آن زمان به بعد من تنها زندگی می کردم و خودم را در زندگی حرفه ای خود غوطه ور کردم

5. Clare and Phil were deeply immersed in conversation.
[ترجمه ترگمان]کلیر و فیل غرق در گفتگو بودند
[ترجمه گوگل]کلر و فیل عمیقا در مکالمه غوطه ور شدند

6. She immersed her dirty clothes in soapy water.
[ترجمه ترگمان]لباس های کثیف خود را در آب صابون فرو برد
[ترجمه گوگل]او لباس های کثیف خود را در آب آشامیدنی غوطه ور کرد

7. The seeds need to be completely immersed in water.
[ترجمه ترگمان]دانه ها باید به طور کامل در آب غوطه ور شوند
[ترجمه گوگل]دانه ها باید به طور کامل در آب غوطه ور شوند

8. He immersed himself totally in his work.
[ترجمه ترگمان]غرق در کار خود بود
[ترجمه گوگل]او کاملا در کار خود غوطه ور است

9. He's really becoming immersed in his work.
[ترجمه ترگمان]او واقعا غرق در کارش است
[ترجمه گوگل]او واقعا در کار خود غوطه ور است

10. He felt fidgety and immersed his head in the cold water.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که بی قرار شده و سرش را در آب سرد فرو برده است
[ترجمه گوگل]او احساس خجالت و سرش را در آب سرد غوطه ور کرد

11. For six months I totally immersed myself in my work.
[ترجمه ترگمان]برای ۶ ماه کاملا خودم رو غرق در کار کردم
[ترجمه گوگل]برای شش ماه من خودم را در کار خود غوطه ور کردم

12. He was immersed in his own thoughts.
[ترجمه ترگمان]غرق در افکار خود بود
[ترجمه گوگل]او در افکار خود غوطه ور بود

13. She became immersed in planning her nuptials.
[ترجمه ترگمان]او در برنامه ریزی مراسم ازدواج خود غرق شده بود
[ترجمه گوگل]او در برنامه ریزی دوستی هایش غرق شد

14. The seeds will swell when immersed in water.
[ترجمه ترگمان]دانه ها هنگام غوطه ور شدن در آب ورم خواهند کرد
[ترجمه گوگل]دانه ها هنگام غوطه ور شدن در آب بوجود می آیند

15. He immersed himself in study during the vacation.
[ترجمه ترگمان]او در طول تعطیلات خود را غرق مطالعه کرد
[ترجمه گوگل]او در تعطیلات خود را در مطالعه غرق کرد

پیشنهاد کاربران

معمولا این کلمه به معنا ی چیزی به اب انداختن هستش، با این حال یک معنی جالبه دیگه هم میده که هر چند معنیش نزدیک به همین هاست ولی متفاوته. برای مثال :
I became so immersed in the film that i lost completely track of time.
یعنی : من اونقدر توی فیلم "غرق شده بودم" که کلا توجهی به گذر زمان نداشتم ( زمان رو فراموش کردم )

غوطه ور

غَرق ِ ( در )


I found him immersed in a book
دیدم که غرقِ در کتاب بود.

غرق شدن ، فرورفتن

غرق شدن در کارى، یعنی خود راکاملا در انجام کارى فرو بردن immerse in french

در کشاورزی :غرقاب


کلمات دیگر: