عمدتا، اصلا، علی الخصوص، بیشتر، اساسا، در اصل، بطور عمده
mainly
عمدتا، اصلا، علی الخصوص، بیشتر، اساسا، در اصل، بطور عمده
انگلیسی به فارسی
بیشتر، اساسا، اصلا، در اصل، به طور عمده
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• : تعریف: for the most part; chiefly; principally.
• مشابه: chiefly, for the most part, generally, in the main, largely, mostly, overall, practically, primarily, principally
• مشابه: chiefly, for the most part, generally, in the main, largely, mostly, overall, practically, primarily, principally
• principally, chiefly
you use mainly to say that a statement is true in most cases or to a large extent.
you use mainly to say that a statement is true in most cases or to a large extent.
دیکشنری تخصصی
[نساجی] اساسا"
[ریاضیات] اصلی، اساسا
[ریاضیات] اصلی، اساسا
مترادف و متضاد
for the most part
Synonyms: above all, chiefly, essentially, first and foremost, generally, in general, in the main, largely, mostly, most of all, on the whole, overall, predominantly, primarily, principally, substantially, to the greatest extent, usually
جملات نمونه
1. he is mainly interested in money
بیشتر علاقه ی او به پول است.
2. he wrote mainly in his own native speech
او بیشتر به زبان بومی خودش می نوشت.
3. they teach history mainly to magnify their own country
تاریخ را بیشتر برای این درس می دهند که کشور خود را بزرگ کنند.
4. this town subsists mainly on exports
وجود این شهر بستگی زیاد به صادرات دارد.
5. i am writing this dictionary mainly for love
من این فرهنگ را بیشتر از روی عشق می نویسم (تا پول).
6. The fabrics were mainly in rich autumn tints, reds and oranges.
[ترجمه ترگمان]پارچه به طور عمده در رنگ های سرخ پاییزی، سرخ و نارنجی بود
[ترجمه گوگل]این پارچه ها عمدتا در رنگ های پاییزی غنی، قرمز و پرتقال بود
[ترجمه گوگل]این پارچه ها عمدتا در رنگ های پاییزی غنی، قرمز و پرتقال بود
7. We import raw materials and energy and export mainly in-dustrial products.
[ترجمه ترگمان]ما مواد خام و انرژی و صادرات عمده را به محصولات dustrial وارد می کنیم
[ترجمه گوگل]ما واردات مواد خام و انرژی و صادرات به طور عمده در محصولات صنعتی
[ترجمه گوگل]ما واردات مواد خام و انرژی و صادرات به طور عمده در محصولات صنعتی
8. The rise in crime is mainly due to social and economic factors.
[ترجمه ترگمان]افزایش جرم عمدتا به دلیل عوامل اجتماعی و اقتصادی است
[ترجمه گوگل]افزایش جرم و جنایت عمدتا به دلیل عوامل اجتماعی و اقتصادی است
[ترجمه گوگل]افزایش جرم و جنایت عمدتا به دلیل عوامل اجتماعی و اقتصادی است
9. The group is mainly black, mainly working-class.
[ترجمه ترگمان]این گروه عمدتا سیاه و عمدتا طبقه کارگر است
[ترجمه گوگل]این گروه عمدتا سیاه است، عمدتا طبقه کارگر
[ترجمه گوگل]این گروه عمدتا سیاه است، عمدتا طبقه کارگر
10. Winds are mainly light and variable.
[ترجمه ترگمان]بادها به طور عمده نور و متغیر هستند
[ترجمه گوگل]باد معمولا نور و متغیر است
[ترجمه گوگل]باد معمولا نور و متغیر است
11. This farm grows mainly flowers and vegetables.
[ترجمه ترگمان]این مزرعه عمدتا گل ها و سبزیجات رشد می کند
[ترجمه گوگل]این مزرعه عمدتا گل و سبزیجات است
[ترجمه گوگل]این مزرعه عمدتا گل و سبزیجات است
12. We raise turkeys mainly for the Christmas market.
[ترجمه ترگمان]ما بوقلمون را بیشتر برای بازار کریسمس بزرگ می کنیم
[ترجمه گوگل]ما بوقلمون را عمدتا برای بازار کریسمس جمع میکنیم
[ترجمه گوگل]ما بوقلمون را عمدتا برای بازار کریسمس جمع میکنیم
13. She has a microwave, but uses it mainly for defrosting bread.
[ترجمه ترگمان]او یک مایکروویو دارد، اما عمدتا برای نان defrosting استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او دارای مایکروویو است، اما به طور عمده برای نوشیدن یخ زده استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او دارای مایکروویو است، اما به طور عمده برای نوشیدن یخ زده استفاده می کند
14. They sell a few pot plants, but they mainly sell cut flowers.
[ترجمه ترگمان]آن ها چند گیاه کوزه را می فروشند، اما به طور عمده گل ها را می فروشند
[ترجمه گوگل]آنها چند گیاه گلدان را به فروش می رسانند، اما عمدتا گل های بریده می فروشند
[ترجمه گوگل]آنها چند گیاه گلدان را به فروش می رسانند، اما عمدتا گل های بریده می فروشند
15. This side of the island is populated mainly by fishermen.
[ترجمه ترگمان]این قسمت جزیره عمدتا توسط ماهیگیران اشغال شده است
[ترجمه گوگل]این جزیره این جزیره عمدتا ماهیگیران است
[ترجمه گوگل]این جزیره این جزیره عمدتا ماهیگیران است
He is mainly interested in money.
بیشتر علاقهی او به پول است.
The animal's diet consists mainly of grasses
عادت غذایی حیوانات بیشتر شامل علوفات است
پیشنهاد کاربران
بیشتر
برای اشاره به قسمت اصلی یا علت چیزی، دلیل اصلی چیزی و . . .
غالبا در انتهای مکالمات استفاده می شود.
در جملات معمولی در وسط جملات دیده می شود.
خیلی کم در اوایل جملات دیده می شود. مترادف : primarily
غالبا در انتهای مکالمات استفاده می شود.
در جملات معمولی در وسط جملات دیده می شود.
خیلی کم در اوایل جملات دیده می شود. مترادف : primarily
فراگیر
به ویژه
به ویژه، عمدتا، مخصوصا، بیشتر
اغلب، عمدتا
اکثرا
کلمات دیگر: