کلمه جو
صفحه اصلی

imbrue


معنی : جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن
معانی دیگر : آغشتن (به ویژه با خون)، (با خون) لک انداختن، (در خون) خیساندن، خیساندن، مرطوب کردن

انگلیسی به فارسی

اغشتن، الوده کردن، تر کردن، خیساندن، مرطوب کردن، اشباع کردن، جذب کردن


انگلیسی به انگلیسی

• stain, wet; fill, saturate

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imbrues, imbruing, imbrued
• : تعریف: to wet or saturate with a stain, esp. of blood.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] آغشتن - ترکردن- مرطوب نمودن خوب - خیساندن - جذب نمودن - اشباع کردن

مترادف و متضاد

جذب کردن (فعل)
absorb, attract, imbibe, amuse, imbrue, intussuscept, sop, sponge

الودن (فعل)
imbrue, bedaub, spatter, besmear, contaminate, gaum, pollute, smear, tincture, maculate

تر کردن (فعل)
imbrue, bedew, dabble, moisten, wet, dab

الوده کردن (فعل)
imbrue, defile, befoul, infect, envenom, mess, muck, smutch

اغشتن (فعل)
imbrue, gaum, smear, welter, imbue, indoctrinate, inoculate, saturate

اشباع کردن (فعل)
steep, imbibe, imbrue, glut, ingraft, impregnate, imbue, indoctrinate, saturate, inundate, suffuse

جملات نمونه

1. He refused to imbrue his hands with the blood of more killing.
[ترجمه ترگمان]اون قبول نکرد که با خون بیشتری دست و پنجه نرم کنه
[ترجمه گوگل]او از دست دادن دستهایش با خون قاتلان فرار کرد

2. They are imbrued with the follies of youth.
[ترجمه ترگمان]این ها imbrued جوانی است
[ترجمه گوگل]آنها با حماقت جوانان جا به جا شده اند

3. The wounded soldier was imbrued with blood.
[ترجمه ترگمان]سرباز زخمی با خون imbrued شده بود
[ترجمه گوگل]سرباز زخمی با خون وارد شد

4. He is imbrued with foolish ideas.
[ترجمه ترگمان]افکار احمقانه و احمقانه ای دارد
[ترجمه گوگل]او با ایده های احمقانه وارد شده است

5. Place tarragon and trout in cream sauce for about 2 minutes to let it imbrue in the cream sauce.
[ترجمه ترگمان]برای مدت ۲ دقیقه tarragon و قزل آلا را به مدت ۲ دقیقه در سس خامه قرار دهید تا در سس کرمی روشن شود
[ترجمه گوگل]محل تارگونو و قزل آلا را در سس کره برای حدود 2 دقیقه قرار دهید تا آن را در سس کرم بگذارید


کلمات دیگر: