کلمه جو
صفحه اصلی

variety


معنی : نوع، تنوع، گوناگونی، واریته، جورواجور
معانی دیگر : جوراجوری، چندسانی، بسیارگانی، (با: of) انواع مختلف، چند (یا چندین) گونه، چندین، مختلف، گونه، رقم، قسم، (زیست شناسی) جوره، زیرگونه (بخشی از species است)، (انگلیس) رجوع شود به: variety show، وابسته به نمایش چندجوره، واریته ای، نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد، متنوع

انگلیسی به فارسی

واریته، نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد،تنوع، گوناگونی، نوع، متنوع، جورواجور


تنوع، گوناگونی، نوع، واریته، جورواجور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: varieties
(1) تعریف: the condition or quality of being varied; diversity.
مترادف: change, diversity
متضاد: tedium, uniformity
مشابه: assortment, contrast, difference, disparity, nonuniformity, variance, variation

- The employees complained that the cafeteria food lacked variety.
[ترجمه مصطفی نوروزی] کارمندان از اینکه رستوران غذاهای متنوعی ندارد ، شاکی بودند.
[ترجمه ترگمان] کارکنان شکایت داشتند که غذای کافه تریا فاقد تنوع است
[ترجمه گوگل] کارکنان شکایت کردند که غذای کافه تریا دارای تنوع نیست
- Taking part in these activities gives her life some variety now that she's retired.
[ترجمه ترگمان] شرکت در این فعالیت ها در حال حاضر به زندگی خود تنوع می بخشد
[ترجمه گوگل] شرکت کردن در این فعالیت ها امروزه اوقات فراغت خود را از دست می دهد که بازنشسته شده است

(2) تعریف: a number of different items in a group or category.
مترادف: assortment, conglomeration, diversity, m�lange, medley
مشابه: collection, hodgepodge, miscellany, mixture, motley, omnium-gatherum, selection

- This neighborhood attracts a variety of people from artists to recent immigrants to young professionals.
[ترجمه ترگمان] این محله افراد زیادی را از هنرمندان به مهاجران تازه به سمت متخصصان جوان جذب می کند
[ترجمه گوگل] این محله، افراد مختلفی از هنرمندان را به مهاجران اخیر به متخصصان جوان جذب می کند
- Customers appreciate the large variety of merchandise offered by the store.
[ترجمه ترگمان] مشتریان از انواع مختلفی از محصولات ارایه شده توسط فروشگاه قدردانی می کنند
[ترجمه گوگل] مشتریان از انواع مختلفی از محصولات ارائه شده توسط فروشگاه قدردانی می کنند

(3) تعریف: a specific type within a category.
مترادف: genre, kind, nature, sort, species, type
مشابه: brand, breed, category, class, classification, description, form, genus, manner, style

- What variety of apple is this?
[ترجمه ترگمان] این چه نوع سیب است؟
[ترجمه گوگل] این چه نوع سیب است؟
- This mineral is quite common, but this specimen is a rare variety of it.
[ترجمه ترگمان] این ماده معدنی بسیار رایج است، اما این نمونه انواع نادری از آن است
[ترجمه گوگل] این کانی بسیار شایع است، اما این نمونه از انواع نادر آن است

• diversity, multiplicity; assortment; kind, sort
if something has variety, it consists of things which are different from each other.
a variety of things is a group of different kinds or examples of the same thing.
a variety of something is a type of it.
variety is a type of entertainment including many different kinds of acts in the same show.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] واریته، نوع
[نساجی] تنوع - گوناگونی - متنوع - نوع
[ریاضیات] تنوع، گوناگونی، چندگونا

مترادف و متضاد

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

تنوع (اسم)
potpourri, diversity, variety, versatility, divertimento, intermezzo

گوناگونی (اسم)
manifold, diversity, variety, variegation

واریته (اسم)
variety, vaudeville

جورواجور (اسم)
variety

difference


Synonyms: array, assortment, change, collection, combo, conglomeration, cross section, departure, discrepancy, disparateness, divergency, diversification, diversity, fluctuation, heterogeneity, incongruity, intermixture, many-sidedness, medley, mélange, miscellany, mishmash, mixed bag, mixture, modification, multifariousness, multiplicity, potpourri, range, shift, soup, stew, variance, variation


Antonyms: uniformity


type, sort


Synonyms: assortment, brand, breed, category, character, class, classification, description, division, family, genus, grade, ilk, kidney, kind, make, nature, order, quality, race, rank, species, strain, stripe, tribe


جملات نمونه

1. Eldorado Restaurant serves a wide variety of foods.
رستوران الدورادو غذاهای بسیار متنوعی سرو میکند

2. The show featured a variety of entertainment.
نمایش از انواع سرگرمی ها برخوردار بود

3. He faced unforeseen problems for a variety of reasons.
به دلایل گوناگون با مشکلات غیر مترقبه ای روبه رو شد

4. variety is the spice of life
تنوع چاشنی زندگی است.

5. variety is the spice of life
تنوع ادویه ی زندگانی است.

6. a different variety of marble
نوع دیگری از سنگ مرمر

7. a garden variety of cat
یک گربه از نوع معمولی

8. a wide variety of products
کالاهای بسیار متنوع

9. he owns a variety of stores
او صاحب چندین نوع مغازه است.

10. the astonishing multiplicity and variety of flowers
کثرت و تنوع حیرت انگیز گل ها

11. the book encompasses a variety of subjects
کتاب مطالب متنوعی را در بر دارد.

12. we deal with a variety of people
ما با انواع مختلف مردم سر و کار داریم.

13. he has worked for a variety of companies
او برای چند شرکت مختلف کار کرده است.

14. every day, i examine hundreds of patients with a variety of complaints
هر روز صدها بیمار با ناراحتی های گوناگون را معاینه می کنم.

15. Janet edited books for a variety of publishers.
[ترجمه ترگمان]ژانت کتاب های زیادی برای ناشران فرستاد
[ترجمه گوگل]جانت کتابهای مختلفی برای ناشران مختلف ویرایش کرد

16. In your new job you will perform a variety of functions.
[ترجمه ترگمان]در شغل جدید شما انواع مختلفی از عملکردها را انجام خواهید داد
[ترجمه گوگل]در کار جدید شما شما می توانید انواع توابع را انجام دهید

17. What other ways do you know to add variety?
[ترجمه ترگمان]به چه روش های دیگری نیاز دارید که تنوع اضافه کنید؟
[ترجمه گوگل]شما چه نوع دیگری را می دانید که تنوع را اضافه کنید؟

18. I was impressed by the variety of dishes on offer.
[ترجمه ترگمان]من تحت تاثیر انواع مختلفی از غذاها قرار گرفتم
[ترجمه گوگل]من توسط انواع ظروف در پیشنهاد تحت تاثیر قرار گرفت

19. We all need variety in our diet.
[ترجمه ترگمان]همه ما به تنوع در رژیم غذایی خود نیاز داریم
[ترجمه گوگل]همه ما در رژیم غذایی ما انواع مختلفی دارند

20. Susan's idea of freedom was to have variety in her life style.
[ترجمه ترگمان]ایده آزادی، تنوع در سبک زندگی او بود
[ترجمه گوگل]ایده آزادی سوزان، تنوع در سبک زندگی او بود

21. This tool can be used in a variety of ways.
[ترجمه ترگمان]این ابزار می تواند به روش های مختلفی استفاده شود
[ترجمه گوگل]این ابزار را می توان به روش های مختلفی استفاده کرد

22. This variety is easy to grow and matures early.
[ترجمه ترگمان]این تنوع به راحتی رشد و نمو پیدا می کند
[ترجمه گوگل]این گونه ها آسان رشد می کنند و در اوایل بالغ می شوند

Variety is the spice of life.

تنوع ادویه‌ی زندگانی است.


the astonishing multiplicity and variety of flowers

کثرت و تنوع حیرت‌انگیز گل‌ها


He owns a variety of stores.

او صاحب چندین نوع مغازه است.


He has worked for a variety of companies.

او برای چند شرکت مختلف کار کرده است.


We deal with a variety of people.

ما با انواع مختلف مردم سر و کار داریم.


varieties of cloth

انواع پارچه‌ها


a different variety of marble

نوع دیگری از سنگ مرمر


Anthracite is a vatriety of coal.

آنتراسیت گونه‌ای زغال‌سنگ است.


پیشنهاد کاربران

گوناگون، انواع، جورواجور

نوع
تنوع
گوناگون
مختلف
متنوع

گستره

. variety is the spice of life
دعوا نمک زندگی است.

alwas have new things

طیف

several different sorts of the same thing

lack of sameness

بیشتر به ( انواع و طیف و گونه و نوع ) معنی میده، مثلا انواع گل رز، گونه گرگ یا طیف الگو ها
variety ( of something ) : several different sorts of the same thing
a type of a thing, for example a plant or language, that is different from the others in the same general group
هم معنی انواع میده و هم نوع خاصی از یه مجموعه مشابه


تنوع
نوع ودر حالت جمع انواع
طیف، دامنه

تنوع

تعداد گوناگون ( از یک چیز ) ، جورواجور

تنوع
لحجه ورایتی
و معنی به انگلیسی
different kinds of a some thing
معنی kinds نوع
معنی different مختلف
معنی thing کار


variety ( noun ) = تنوع، گستره، طیف، گوناگونی
معانی دیگر ����� نوع، جور، گونه، مدل/واریته ( نوعی سرگرمی تلویزیونی یا تاتر شامل آواز ، رقص و طنزو شعبده بازی می شود ) /رنگارنگ ( مربوط به تلویزیون و برنامه های سرگرمی )

Definition = تنوع و گوناگونی/یک رشته از چیزهای متفاوت/ویژگی اغلب قابل تغییر و متفاوت/نوع متفاوتی از چیزی/انواع مختلف چیزها یا افراد مختلف/یک گونه، بخصوص یکی در میان گروهی از مواردی که دارای ویژگی های کلی هستند و در برخی جزئیات متفاوت هستند/یک نوع خاص از چیزها/

a variety show/theater = یک برنامه/تئاتر رنگارنگ

examples :
1 - When planning meals, you need to think about variety and taste as well as nutritional value.
هنگام برنامه ریزی وعده های غذایی ، باید به تنوع و طعم و همچنین ارزش غذایی فکر کنید.
2 - Work on the production line is monotonous and lacks variety.
کار در خط تولید یکنواخت است و تنوع ندارد.
3 - The article was about the different varieties of Spanish spoken in South America.
این مقاله در مورد انواع مختلف زبان اسپانیایی است که در آمریکای جنوبی صحبت می شود.
4 - This variety of rose is especially hardy and drought - resistant.
این نوع گل رز به خصوص مقاوم در برابر خشکسالی است.
5 - Our supermarket stocks apples in several different varieties.
سوپرمارکت ما سیب ها را در انواع مختلف بسته بندی می کند.
6 - The equipment could be used for a variety of educational purposes.
از این تجهیزات می توان برای اهداف مختلف آموزشی استفاده کرد.
7 - Manufacturers need large sales to justify offering a big variety in export markets.
تولیدکنندگان برای توجیه ارائه تنوع زیاد در بازارهای صادراتی به فروش زیاد نیاز دارند.
8 - The markets offer a variety of fresh fruits and vegetables.
بازارها انواع میوه ها و سبزیجات تازه را عرضه می کنند.
9 - You can get magazines there that have a little bit more variety.
می توانید مجله هایی را تهیه کنید که دارای تنوع کمی بیشتری باشند.
10 - Several different varieties of sparrows live around here.
چندین گونه مختلف گنجشک در اینجا زندگی می کنند.
11 - We select apple varieties with a longer shelf - life.
ما انواع سیب را با ماندگاری بیشتر انتخاب می کنیم.
12 - We need to create new varieties of drought - resistant coffee.
ما نیاز به ایجاد انواع جدید قهوه مقاوم در برابر خشکسالی داریم.
13 - They stock a wide variety of tools.
آنها ابزارهای متنوعی را در اختیار شما قرار می دهند.
14 - Most people like a bit of variety in their work.
بیشتر مردم کمی تنوع در کارشان را دوست دارند.
15 - This variety of apple is very sweet.
این نوع سیب خیلی شیرین است.
16 - Eldorado Restaurant serves a wide variety of foods
رستوران الدورادو طیف گسترده ای از غذاها را سرو می کند
17 - The show featured a variety of entertainment.
آن برنامه گستره ای از ( برنامه های ) سرگرمی را ارائه کرد.



variety ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: گونه 4
تعریف: در جامعه‏شناسی زبان، هر نظام زبانی که مؤلفه‏های جغرافیایی و اجتماعی زبان را منعکس می‏کند


کلمات دیگر: