مرتب شده اند، جور کردن، طبقه بندی کردن، دسته دسته کردن، جور درامدن، پیوستن، دمساز شدن
sorted
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• classified, grouped, arranged according to class or type
دیکشنری تخصصی
[صنایع غذایی] نگهداری شده
[زمین شناسی] جور شده
[زمین شناسی] جور شده
جملات نمونه
1. pari sorted the underpants and socks into neat bundles
پری زیر شلواری ها و جوراب ها را به طور منظم دسته دسته کرد.
2. the packages have been sorted out and docketed
بسته ها دسته بندی و برچسب نویسی شده است.
3. We've sorted out the computer system's initial problems.
[ترجمه ترگمان]ما مشکلات اولیه سیستم کامپیوتری را دسته بندی کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما مشکلات اولیه سیستم کامپیوتر را مرتب کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما مشکلات اولیه سیستم کامپیوتر را مرتب کرده ایم
4. The salesman sorted his new consignment of stockings.
[ترجمه ترگمان]فروشنده محموله جدیدش را مرتب کرد
[ترجمه گوگل]فروشنده این دسته از جوراب های جدید خود را مرتب کرد
[ترجمه گوگل]فروشنده این دسته از جوراب های جدید خود را مرتب کرد
5. Eggs are sorted into different sizes by a machine.
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ توسط یک دستگاه به اندازه های مختلف طبقه بندی می شود
[ترجمه گوگل]تخم مرغ به وسیله یک ماشین اندازه گیری می شوند
[ترجمه گوگل]تخم مرغ به وسیله یک ماشین اندازه گیری می شوند
6. Paper, plastic and cans are sorted for recycling.
[ترجمه ترگمان]کاغذ، پلاستیک و قوطی های کاغذ برای بازیافت انتخاب می شوند
[ترجمه گوگل]کاغذ، پلاستیک و قوطی ها برای بازیافت طبقه بندی می شوند
[ترجمه گوگل]کاغذ، پلاستیک و قوطی ها برای بازیافت طبقه بندی می شوند
7. We still haven't sorted out the thorny problem of where exactly the money is going to come from.
[ترجمه ترگمان]ما هنوز مشکل thorny که دقیقا در آن پول از کجا می آید را حل نکرده ایم
[ترجمه گوگل]ما هنوز مشکل پیچیده ای را که دقیقا از آن پول می آید، پیدا نمی کنیم
[ترجمه گوگل]ما هنوز مشکل پیچیده ای را که دقیقا از آن پول می آید، پیدا نمی کنیم
8. Good, that's the accommodation sorted.
[ترجمه ترگمان]خوبه، محل اسکان مرتب است
[ترجمه گوگل]خوب، این مسکن مرتب شده است
[ترجمه گوگل]خوب، این مسکن مرتب شده است
9. Women and children sorted the ore from the rock.
[ترجمه ترگمان]زنان و کودکان سنگ معدن سنگ را از سنگ جمع کردند
[ترجمه گوگل]زنان و کودکان سنگ معدن را از سنگ استخراج کرده اند
[ترجمه گوگل]زنان و کودکان سنگ معدن را از سنگ استخراج کرده اند
10. I want to get things sorted out before I go away.
[ترجمه ترگمان]می خوام قبل از اینکه برم اوضاع رو مرتب کنم
[ترجمه گوگل]من میخواهم قبل از اینکه بروم، چیزها مرتب میشوند
[ترجمه گوگل]من میخواهم قبل از اینکه بروم، چیزها مرتب میشوند
11. The letters are sorted by machine.
[ترجمه ترگمان]این نامه ها به وسیله ماشین دسته بندی می شوند
[ترجمه گوگل]نامه ها بر اساس ماشین طبقه بندی می شوند
[ترجمه گوگل]نامه ها بر اساس ماشین طبقه بندی می شوند
12. It's about time you sorted out your finances.
[ترجمه ترگمان]در مورد زمان است که مسائل مالی خود را مرتب کرده اید
[ترجمه گوگل]این زمانی است که شما منابع مالی خود را مرتب کردید
[ترجمه گوگل]این زمانی است که شما منابع مالی خود را مرتب کردید
13. I just want to get everything sorted before I go away.
[ترجمه ترگمان]فقط میخوام قبل از اینکه برم همه چیز رو مرتب کنم
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم همه چیز را مرتب کنم تا قبل از رفتن به آنجا
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم همه چیز را مرتب کنم تا قبل از رفتن به آنجا
14. Matters can be more easily sorted out once you get to the resort.
[ترجمه ترگمان]وقتی به پیست رسیدید، مسائل می توانند به راحتی مرتب شوند
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما به رفت و آمد مکرر می توانید موضوع را آسان تر می توانید مرتب شده است
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما به رفت و آمد مکرر می توانید موضوع را آسان تر می توانید مرتب شده است
15. The business of the missing tickets hasn't been sorted out.
[ترجمه ترگمان]کار بلیط های گم شده حل نشده
[ترجمه گوگل]کسب و کار بلیط های گم شده نشده است
[ترجمه گوگل]کسب و کار بلیط های گم شده نشده است
پیشنهاد کاربران
مرتب ( شده ) ، دسته بندی شده، منظم، تفکیک شده، مرتب سازی شده
sort یه فعله به معنای دسته کردن، جور کردن و شدن، تفکیک کردن، طبقه بندی کردن، نوع، گونه، طبقه، دسته و. . .
اما وقتی میگیم Sorted ممکنه به معنی ( جور شد یا قضیه حل شد ) باشه.
مثلا دختره تو فیلم داد زد؛ Sorted که منظورش، ( جور شد ) بود.
اما وقتی میگیم Sorted ممکنه به معنی ( جور شد یا قضیه حل شد ) باشه.
مثلا دختره تو فیلم داد زد؛ Sorted که منظورش، ( جور شد ) بود.
جور شد
کلمات دیگر: