کلمه جو
صفحه اصلی

rancid


معنی : فاسد، باد خورده، نامطبوع، متعفن، ترشیده، بو گرفته
معانی دیگر : دارای بوی نا، پرک، بوی ترشیدگی، بوی کره یاروغن مانده، (مزه) ترشیده، گندیده

انگلیسی به فارسی

ترشیده، بو گرفته، باد خورده، فاسد، نامطبوع، متعفن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: rancidity (n.), rancidness (n.)
(1) تعریف: having an unpleasant odor or taste because of the spoilage of fats or oils; stale.
مترادف: foul, rank, sour
متضاد: fresh, sweet
مشابه: fetid, fusty, malodorous, noisome, putrid, reeking, rotten, stale, stinking

- The butter became rancid.
[ترجمه ترگمان] کره فاسد شده بود
[ترجمه گوگل] کره گریخته بود

(2) تعریف: unpleasant or offensive.
مترادف: disgusting, distasteful, noisome, offensive, repugnant, repulsive, unpleasant
مشابه: foul, nasty, putrid, rank, rotten, stinking

- a rancid taste
[ترجمه ترگمان] بویی متعفن
[ترجمه گوگل] طعم تلخ

• spoiled, rotten, decomposed; moldy, musty, mildewed
if butter, bacon, or other fatty foods are rancid, they have gone bad and taste unpleasant.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] طعم تند : طعم تندی که در اثر اکسیداسیون هیدرولیزی یا اتواکسیداسیون اسیدهای چرب کوتاه زنجیر در غذا بوجود می آید

مترادف و متضاد

rotten, strong-smelling


فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

باد خورده (صفت)
blasted, rancid

نامطبوع (صفت)
disagreeable, hard, nasty, forbidding, horrid, rancid, unpleasant, disgraceful, ungraceful, unhandsome

متعفن (صفت)
fetid, odorous, smelly, rancid, stinking, putrid, fuggy, mephitic

ترشیده (صفت)
rank, rancid, frowsy, foxy, overripe, musty, frowzy

بو گرفته (صفت)
high, rancid, fusty

Synonyms: bad, carious, contaminated, curdled, decomposing, disagreeable, disgusting, evil-smelling, feculent, fetid, foul, frowzy, fusty, gamy, high, impure, loathsome, malodorous, moldy, musty, nasty, nidorous, noisome, noxious, off, offensive, olid, polluted, putrefactive, putrefied, putrescent, putrid, rank, reeky, repulsive, sharp, smelly, sour, soured, stale, stinking, strong, tainted, turned, unhealthy, whiffy


Antonyms: perfumed, sweet


جملات نمونه

1. Butter soon goes / turns rancid in this heat.
[ترجمه ترگمان]کره به زودی در این گرما فاسد می شود
[ترجمه گوگل]کره به زودی در این گرما می آید / تبدیل می شود

2. Rancid oil will taint the flavour.
[ترجمه ترگمان]روغن Rancid طعم آن را لکه دار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]روغن نارنگی عطر و طعم را از بین می برد

3. There was a rancid smell coming from the kitchen.
[ترجمه ترگمان]بوی ترشیده از آشپزخانه می امد
[ترجمه گوگل]یک بوی تند و زننده از آشپزخانه وجود داشت

4. Butter is perishable and can go rancid.
[ترجمه ترگمان]کره فاسد شدنی و فاسد شدنی است
[ترجمه گوگل]کره فاسد می شود و می تواند گرسنه باشد

5. We all know that fats spoil by becoming rancid.
[ترجمه ترگمان]همه ما می دانیم که چربی با فاسد شدن فاسد می شود
[ترجمه گوگل]همه ما می دانیم که چربی ها از طریق غرق شدن می شوند

6. The butter has gone / turned rancid.
[ترجمه ترگمان]کره فاسد شده است \/ فاسد شده
[ترجمه گوگل]کره رفته است

7. It was malodorous, peculiarly rancid, sulphurous.
[ترجمه ترگمان]این بوی بد بو و گوگردی بود
[ترجمه گوگل]این خجالت آور بود، به طرز عجیبی گشنیز، سولفور

8. His mouth felt like something rancid had curled up inside and he silently cursed the demon booze.
[ترجمه ترگمان]دهانش مثل بویی متعفن از داخل جمع شده بود و او بی صدا مشروبات شیطانی را نفرین می کرد
[ترجمه گوگل]دهان او مانند چیزی بود که ناراحت شده بود و درون آن پیچ خورده بود و او سکوت سحر و جادو را لعنت می کرد

9. Woke up with a rancid headache.
[ترجمه ترگمان] با یه سردرد فاسد از خواب بیدار شدم
[ترجمه گوگل]یک سردرد ضعیف را بیدار کرد

10. That is, the fat content becomes rancid, which can lead to fish deaths.
[ترجمه ترگمان]یعنی، محتوای چربی فاسد شده، که می تواند منجر به مرگ ماهی شود
[ترجمه گوگل]به این معناست که محتوای چربی شکسته است، که می تواند منجر به مرگ ماهی شود

11. The oats looked firm and fresh, but were rancid.
[ترجمه ترگمان]جو جو محکم و شاداب به نظر می رسید، اما فاسد شده بود
[ترجمه گوگل]جو از نظر جامع و تازه، اما ناراحت شد

12. Why is this so? Fat becomes rancid over time.
[ترجمه ترگمان]چرا این طور است؟ چاق در زمان فاسد می شود
[ترجمه گوگل]چرا اینطور است؟ چربی در طول زمان از بین می رود

13. A shefiend's whiteness under her rancid rags.
[ترجمه ترگمان]سفیدی سفیدی در زیر لباس های rancid
[ترجمه گوگل]سفید بودن شفیندننده زیر چروکهای تند و تیز خود

14. The grocer took back the rancid butter.
[ترجمه ترگمان]بقال غذاهای فاسد را پس گرفت
[ترجمه گوگل]سبزیجات سرخ شده را برگردانید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

پیشنهاد کاربران

rancid ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: تندشده
تعریف: ویژگی آنچه دچار تندشدگی شده باشد


کلمات دیگر: