کلمه جو
صفحه اصلی

maturity


معنی : کمال، بلوغ، سر رسید
معانی دیگر : رسیدگی، بالیدگی، گوالیدگی، گوالش، رسش، برومندی، برنایی، پختگی، عقل و درایت، جاافتادگی، خردمندی، بزرگسالی، (وام و اوراق بهادار و غیره) سررسید، موعد پرداخت، بلوه

انگلیسی به فارسی

بلوغ، کمال، سر رسید


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being mature or fully developed.
متضاد: youth
مشابه: age, completion, experience, fulfillment, majority, manhood, perfection, prime, readiness, time, womanhood

- When the salmon reach maturity, they will head back to the freshwater streams where they will spawn.
[ترجمه ترگمان] زمانی که ماهی آزاد به بلوغ می رسد، به نهره ای آب شیرین باز خواهند گشت که در آنجا تخم خواهند دید
[ترجمه گوگل] وقتی که سالمون به بلوغ رسیدن، آنها دوباره به جریان آب شیرین که در آن تخم ریزی می کنند، سر می زنند

(2) تعریف: the quality of sound judgment associated with adult humans.
مترادف: experience
مشابه: common sense, judiciousness, knowledge, prudence, responsibility, sophistication, wisdom

- He was still very young and didn't have the maturity to make such a serious decision.
[ترجمه ترگمان] او هنوز خیلی جوان بود و بلوغ نداشت که چنین تصمیمی جدی بگیرد
[ترجمه گوگل] او هنوز خیلی جوان بود و بلوغ نداشت تا چنین تصمیمی جدی بگیرد

(3) تعریف: the point at which a bond, note, or other security reaches full face value or becomes due.

• quality or state of being mature; date when an obligation becomes due

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] سررسید
[عمران و معماری] بلوغ - رشد
[صنایع غذایی] رسیدگی
[زمین شناسی] رسیدگی- بلوغ کاهش میزان رس و افزایش میزان جورشدگی در یک رسوب
[حقوق] سررسید، موعد پرداخت دین، بلوغ
[نساجی] رسیدگی (پنبه) - رشد ( بیانگر مرغوبیت لیف پنبه میباشد)
[پلیمر] بلوغ

مترادف و متضاد

کمال (اسم)
prime, amplitude, accomplishment, perfection, integrity, maturity, completeness, sophistication, exactitude, period, complementarity, plenitude, plentitude

بلوغ (اسم)
maturity, adolescence, puberty, maturation, pubescence, nubility

سر رسید (اسم)
maturity, due date, usance

adulthood, full growth


Synonyms: ability, advancement, capability, civilization, completion, cultivation, development, experience, fitness, full bloom, fullness, majority, manhood, maturation, matureness, maturescence, mellowness, mentality, perfection, postpubescence, prime, prime of life, readiness, ripeness, sophistication, wisdom, womanhood


Antonyms: childhood, minority, youth


جملات نمونه

maturity of grain

رسیده‌شدن دانه‌های غلات


the maturity of his judgement

پختگی داوری او


These bonds will reach maturity in ten years.

سررسید این اوراق قرضه ده سال دیگر است.


1. maturity of grain
رسیده شدن دانه های غلات

2. the maturity of his judgement
پختگی داوری او

3. he reached maturity
او به سن بلوغ رسید.

4. these bonds will reach maturity in ten years
سررسید این اوراق قرضه ده سال دیگر است.

5. Humans experience a delayed maturity; we arrive at all stages of life later than other mammals.
[ترجمه ترگمان]انسان بلوغ به تاخیر افتاده را تجربه می کند؛ ما به تمام مراحل زندگی بعد از پستانداران دیگر می رسیم
[ترجمه گوگل]انسان بلوغ تاخیری را تجربه می کند؛ ما در تمام مراحل زندگی بعد از پستانداران دیگر می رسیم

6. Beth shows a maturity way beyond her 16 years.
[ترجمه ترگمان]بت یک راه بلوغ ورای ۱۶ سال پیش را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]بث از سن 16 سالگی او را نشان می دهد

7. His performance was full of maturity and poise.
[ترجمه ترگمان]عملکرد او پر از بلوغ و وقار بود
[ترجمه گوگل]عملکرد او پر از بلوغ بود

8. A man's maturity: that is to have rediscovered the seriousness he possessed as a child at play.
[ترجمه ترگمان]بلوغ یک انسان: این یعنی آن است که جدی بودن او به عنوان یک کودک در بازی را کشف کنیم
[ترجمه گوگل]بلوغ مرد: این است که جدی بودن او را به عنوان یک کودک در بازی کشف کرده است

9. I can see an increasing maturity in how she understands the world.
[ترجمه ترگمان]من می توانم یک بلوغ رو به رشد در این که او دنیا را درک می کند ببینم
[ترجمه گوگل]من می توانم بلوغ فزاینده ای را در چگونگی درک جهان بدانم

10. I marvelled at the maturity of such a young child/at the beauty of the landscape.
[ترجمه ترگمان]من از بلوغ این کودک جوان \/ به زیبایی منظره شگفت زده شدم
[ترجمه گوگل]من در بلوغ چنین کودک جوان / در زیبایی چشم انداز عجیب و غریب

11. The tree will reach only 5 feet at maturity.
[ترجمه ترگمان]درخت تنها به ۵ فوت می رسد
[ترجمه گوگل]درختان در رسیدن به تنها 5 فوت می رسد

12. He credited her with a maturity she did not possess.
[ترجمه ترگمان]او را با چنان بلوغ نسبت داد که فاقد آن بود
[ترجمه گوگل]او او را با بلوغ او حاوی نبود

13. These plants ought to reach maturity after five years.
[ترجمه ترگمان]این گیاهان بعد از پنج سال به بلوغ می رسند
[ترجمه گوگل]این گیاهان باید بعد از پنج سال به بلوغ برسند

14. The insects lay eggs when they approach maturity.
[ترجمه ترگمان]حشرات در هنگام نزدیک شدن به بلوغ تخم می گذارند
[ترجمه گوگل]حشرات زمانی تخم مرغ را به بلوغ می رسانند

15. Her speech showed great maturity and humanity.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او بلوغ و انسانیت عالی را نشان می داد
[ترجمه گوگل]سخنرانی او بلوغ بزرگ و بشریت را نشان داد

16. Girls generally reach sexual maturity two years earlier than boys.
[ترجمه ترگمان]دختران به طور کلی دو سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی می رسند
[ترجمه گوگل]دختران معمولا دو سال قبل از پسران به بلوغ جنسی می رسند

17. The forest will take 100 years to reach maturity.
[ترجمه ترگمان]این جنگل ۱۰۰ سال طول خواهد کشید تا به بلوغ برسد
[ترجمه گوگل]جنگل برای رسیدن به بلوغ 100 سال طول خواهد کشید

He reached maturity.

او به سن بلوغ رسید.


پیشنهاد کاربران

سررسید ، بالندگی

میوه کاملا رسیده

پختگی

میزان پیشرفت ( پروژه )

تکامل

پختگی_جاافتادگی
مثال :
One day you'll have the maturity to understand.
یه روز که به پختگی رسیدی میفهمی.


برای یادگیری لغات و اصطلاحات بیشتر به کانال اینستاگرام من سر بزنید ممنون. 😉
languageyar@


کلمات دیگر: