کلمه جو
صفحه اصلی

garment


معنی : جامه، رخت، پوشاک، جامه رو
معانی دیگر : پوشش، پوشش دار کردن، ملبس کردن، جامه پوشاندن، لباس، تن پوش

انگلیسی به فارسی

جامه، پوشاک، جامه رو، رخت


لباس، پوشاک، جامه، رخت، جامه رو


انگلیسی به انگلیسی

• piece of clothing; outer covering
a garment is a piece of clothing; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] لباس - جامه - پوشاک

مترادف و متضاد

جامه (اسم)
gear, thing, suit, habit, apparel, livery, rig, garment, vesture, raiment, tog, toggery, costume, clobber, togs, habiliment

رخت (اسم)
apparel, garment, clothes, toggery

پوشاک (اسم)
garment, vesture, raiment, clothing, weed, wear

جامه رو (اسم)
garment

article of clothing


Synonyms: apparel, array, attire, costume, covering, drapes, dress, duds, feathers, garb, gear, get-up, habiliment, habit, outfit, raiment, robe, things, threads, togs, uniform, vestments, wear, weeds


جملات نمونه

1. a garment embellished by medals and ribbons
جامه ای که به مدال و روبان مزین شده است.

2. a garment that is improper for a funeral ceremony
لباسی که برای مجلس ختم مناسب نیست

3. a garment torn to ribbons
جامه ای که پاره پاره شده است

4. the garment industry has been organized for years
صنف لباس دوزی سال ها است که جزو اتحادیه است.

5. arm of a garment
آستین لباس

6. the green spring garment of our trees
قبای سبز و بهاری درختان ما

7. to rend one's garment
جامه ی خود را دریدن

8. labor-intensive industries such as garment making and shoe manufacturing
صنایع کاربر مانند لباس دوزی و کفش دوزی

9. clothe your ideas in a garment of reality
عقاید خود را به جامه ی واقعیت ملبس کن.

10. This garment should be washed carefully.
[ترجمه ترگمان]این لباس باید با دقت شسته شود
[ترجمه گوگل]این لباس باید با دقت شسته شود

11. She works in the garment district of Manhattan.
[ترجمه ترگمان]او در بخش پوشاک منهتن کار می کند
[ترجمه گوگل]او در منطقه پوشاک منهتن کار می کند

12. Her beautiful looking heightened with her wedding garment.
[ترجمه ترگمان]چهره زیبایش با لباس عروسی او تشدید می شد
[ترجمه گوگل]زیبایی او با لباس عروسی او افزایش می یابد

13. This trim really does give the garment a professional finish.
[ترجمه ترگمان]این پیرایش واقعا به لباس یک پایان حرفه ای می دهد
[ترجمه گوگل]این تر و تمیز واقعا لباس را به پایان حرفه ای می دهد

14. If a garment won't wash, it must be dry-cleaned.
[ترجمه ترگمان]اگر لباس شسته نشود، باید خشک و تمیز باشد
[ترجمه گوگل]اگر یک لباس شستن نداشته باشد، آن باید تمیز باشد

15. A leather jacket is a timeless and versatile garment that can be worn in all seasons.
[ترجمه ترگمان]یک ژاکت چرمی یک لباس ماندگار و ماندگار است که می تواند در تمام فصول از آن استفاده کند
[ترجمه گوگل]کت چرمی یک لباس بی انتها و همه کاره است که می تواند در تمام فصول استفاده شود

16. This is a quality garment which should give years of wear.
[ترجمه ترگمان]این یک لباس با کیفیت است که باید به سال ها پوشیدن کمک کند
[ترجمه گوگل]این یک لباس با کیفیت است که باید سال ها از آن بگذرد

17. The outer garment was a loose-fitting robe.
[ترجمه ترگمان]لباس بیرونی یک ردای گشاد گشاد بود
[ترجمه گوگل]لباس بیرونی یک ریمل شلاق بود

18. Iron the garment on the reverse side.
[ترجمه ترگمان]لباس روی دنده عقب
[ترجمه گوگل]لباس را در طرف مقابل بپوشانید

clothe your ideas in a garment of reality.

به فکرهایت جامه‌ی عمل بپوشان.


the green spring garment of our trees

قبای سبز و بهاری درختان ما


He was garmented like a beggar.

مثل یک گدا لباس پوشیده بود.


پیشنهاد کاربران

پوشاک و لباس


شال

A piece of clothes

a piece of clothing

Garment به معنی پوشش است اما از کلمه clothes رسمی تر است.

پوشش پوشاک رخت
از کلمه لباس فرمال تر هست

قبا

جامه
( از کلمات clothes و outfit فرمال تر است ) .


کلمات دیگر: