1. palm off
1- (به کسی) قالب کردن،چپاندن،انداختن
2. to palm a card
ورق بازی را در دست پنهان کردن
3. date palm
نخل خرما
4. cross one's palm
1- (در اصل - هنگام پرداخت مزد فالگیر) با سکه کف دست خود نشان صلیب کشیدن 2- رشوه دادن،سبیل کسی را چرب کردن
5. oil the palm (or hand) of
رشوه دادن،سبیل (کسی را) چرب کردن
6. yield the palm to
به شکست خود اعتراف کردن،به برتری دیگری اعتراف کردن
7. he tried to palm off his nag as a racehorse
او کوشید که یابوی خود را به عنوان اسب مسابقه قالب کند.
8. have an itching palm
(عامیانه) 1- شهوت پول داشتن 2- اهل رشوه بودن
9. to grease the palm (or hand) of
رشوه دادن،سبیل کسی را چرب کردن
10. hold out your hand, the palm upwards
در حالی که کف دستت رو به بالاست دستت را دراز کن.
11. bear (or carry off) the palm
برنده شدن یا بودن،جایزه را بردن
12. a glove with a soft leather palm
یک دستکش که کف آن از چرم نرم است
13. She looked at the coins in her palm.
[ترجمه ترگمان]به سکه در کف دستش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به سکه ها در کف دستش نگاه کرد
14. This tiny device fits into the palm of your hand.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه کوچولو تو کف دستت جا می خوره
[ترجمه گوگل]این دستگاه کوچک متناسب با کف دست شما است
15. He held the bird gently in the palm of his hand .
[ترجمه ترگمان]پرنده را آهسته در کف دستش نگه داشت
[ترجمه گوگل]او پرنده را به آرامی در کف دستش نگه داشت
16. The dog pushed its wet nose into my palm.
[ترجمه ترگمان]سگ بینی اش را به کف دستم فشار داد
[ترجمه گوگل]سگ بینی خود را به کف دستم انداخت
17. He showed me the coins in his palm.
[ترجمه ترگمان]سکه های کف دستش را به من نشان داد
[ترجمه گوگل]او سکه ها را در کف دستش نشان داد
18. She studied the object in the palm of her hand.
[ترجمه ترگمان]او هدف را در کف دستش مطالعه کرد
[ترجمه گوگل]او جسم را در کف دستش مطالعه کرد
19. She wrapped a handkerchief around her bleeding palm.
[ترجمه ترگمان]او دستمالی را دور دست خون آلود خود پیچید
[ترجمه گوگل]او دستمال کاغذی را در اطراف کف دستش فرو برد
20. He shouldn't palm such stuff on you.
[ترجمه ترگمان]او نباید چنین چیزی را روی تو بگذارد
[ترجمه گوگل]او نباید چنین چیزهایی را روی شما بگذارد