کلمه جو
صفحه اصلی

palm


معنی : نخل، کامیابی، نخل خرما، وجب، نشانه پیروزی، کف دست انسان، کف پای پستانداران، کف هر چیزی، با کف دست لمس کردن، کش رفتن، رشوه دادن
معانی دیگر : (گیاه شناسی) نخل، درخت خرما (انواع گیاهان استوایی و نیمه استوایی راسته ی arecales که همیشه سبز می باشند و نخل خرما از این دسته است)، برگ نخل (که نماد پیروزی یا شادمانی است)، پیروزی، فتح، وابسته به تیره ی نخل ها (تیره ی arecaceae که شامل درخت نارگیل و خرما هم می شود)، کف دستکش، (مثلا برای گول زدن یا تردستی) در کف دست پنهان کردن، بین انگشتان پنهان کردن، (با: on یا off) قالب کردن (به کسی)، انداختن، بخش پهن و مسطح شاخ برخی حیوانات، (واحد اندازه گیری طول - غیر دقیق) درازای دست، پهنای دست، بخش پهن و مسطح برخی اشیا: پهنه ی پارو یا بیل یا راکت پینگ پنگ، با کف دست زدن یا پرماسیدن، پهنه

انگلیسی به فارسی

نخل، نخل خرما، نشانهپیروزی، کامیابی، کف دست انسان،کف پای پستانداران، کف هرچیزی، پهنه، وجب، با کف دست لمس کردن، کش رفتن، رشوه دادن


نخل، نخل خرما، وجب، نشانه پیروزی، کامیابی، کف دست انسان، کف پای پستانداران، کف هر چیزی، کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the inner surface of the hand, between the wrist and the base of the fingers.

- The horse ate the apple pieces from the palm of my hand.
[ترجمه ترگمان] اسب تکه های سیب را از کف دستم خورد
[ترجمه گوگل] اسب قطعات سیب از کف دست من را خورد

(2) تعریف: any of various objects, parts, or measures that are analogous to or based on the placement or size of the palm.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: palms, palming, palmed
عبارات: palm off
(1) تعریف: to quickly conceal (something) in the hand, as in sleight-of-hand tricks or cheating at cards.

- I saw it when he palmed that ace.
[ترجمه گلی افجه ] من دیدم او ان تک خال ( آس ) را کف رفت
[ترجمه ترگمان] من آن را وقتی که این ایس را جمع می کرد، دیدم
[ترجمه گوگل] من آن را دیدم وقتی که او آن را لمس کرد

(2) تعریف: to pick up in a stealthy manner.

- He palmed a watch from the jewelry counter.
[ترجمه گلی افجه ] او از پیشخوان جواهر فروشی یک ساعت دزدید
[ترجمه ترگمان] او یک ساعت را از روی پیشخوان مغازه استفاده کرد
[ترجمه گوگل] او ساعت شمشیری را از شمشیر طلائی برداشت
اسم ( noun )
مشتقات: palmlike (adj.)
(1) تعریف: any of numerous mainly tropical evergreen plants, usu. an unbranched tree having a crown of large divided leaves, or fronds.

(2) تعریف: a frond of such a plant, or a representation of a frond, often used to symbolize a victory or other notable achievement.

(3) تعریف: a victory or success, or the reward resulting from it.

- Her talent earned her the palm.
[ترجمه ترگمان] استعداد او کف دستش بود
[ترجمه گوگل] استعداد او او را کف دست آورد

• inner surface of the hand; type of tree that grows in tropical areas
hide in one's hand; steal, pilfer, filch; bribe, offer money in exchange for a service (slang)
a palm or a palm tree is a type of tree. it has long leaves at the top and no branches.
the palm of your hand is the flat surface which your fingers can bend towards.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] نخل، خرما
[زمین شناسی] کف دست، نخل، نخل خرما در رایانه به نوعی رایانه کوچک همراه گفته می شود که به علت کوچکی آن در کف دست جا گرفتن آنpalm نامیده شده است. این رایانه ها همچون pda ها معمولاً به جای دیسک سخت از حافظه فلش استفاده می کنند.

مترادف و متضاد

نخل (اسم)
palm, date

کامیابی (اسم)
good, speed, success, prosperity, glee, palm

نخل خرما (اسم)
palm

وجب (اسم)
span, palm

نشانه پیروزی (اسم)
palm

کف دست انسان (اسم)
palm

کف پای پستانداران (اسم)
palm

کف هر چیزی (اسم)
palm

با کف دست لمس کردن (فعل)
palm

کش رفتن (فعل)
filch, abstract, swipe, pilfer, snitch, cabbage, gloom, nip, prig, palm, snook, snip

رشوه دادن (فعل)
bribe, grease, tamper, palm

جملات نمونه

a glove with a soft leather palm

یک دستکش که کف آن از چرم نرم است


to palm a card

ورق بازی را در دست پنهان کردن


1. palm off
1- (به کسی) قالب کردن،چپاندن،انداختن

2. to palm a card
ورق بازی را در دست پنهان کردن

3. date palm
نخل خرما

4. cross one's palm
1- (در اصل - هنگام پرداخت مزد فالگیر) با سکه کف دست خود نشان صلیب کشیدن 2- رشوه دادن،سبیل کسی را چرب کردن

5. oil the palm (or hand) of
رشوه دادن،سبیل (کسی را) چرب کردن

6. yield the palm to
به شکست خود اعتراف کردن،به برتری دیگری اعتراف کردن

7. he tried to palm off his nag as a racehorse
او کوشید که یابوی خود را به عنوان اسب مسابقه قالب کند.

8. have an itching palm
(عامیانه) 1- شهوت پول داشتن 2- اهل رشوه بودن

9. to grease the palm (or hand) of
رشوه دادن،سبیل کسی را چرب کردن

10. hold out your hand, the palm upwards
در حالی که کف دستت رو به بالاست دستت را دراز کن.

11. bear (or carry off) the palm
برنده شدن یا بودن،جایزه را بردن

12. a glove with a soft leather palm
یک دستکش که کف آن از چرم نرم است

13. She looked at the coins in her palm.
[ترجمه ترگمان]به سکه در کف دستش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به سکه ها در کف دستش نگاه کرد

14. This tiny device fits into the palm of your hand.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه کوچولو تو کف دستت جا می خوره
[ترجمه گوگل]این دستگاه کوچک متناسب با کف دست شما است

15. He held the bird gently in the palm of his hand .
[ترجمه ترگمان]پرنده را آهسته در کف دستش نگه داشت
[ترجمه گوگل]او پرنده را به آرامی در کف دستش نگه داشت

16. The dog pushed its wet nose into my palm.
[ترجمه ترگمان]سگ بینی اش را به کف دستم فشار داد
[ترجمه گوگل]سگ بینی خود را به کف دستم انداخت

17. He showed me the coins in his palm.
[ترجمه ترگمان]سکه های کف دستش را به من نشان داد
[ترجمه گوگل]او سکه ها را در کف دستش نشان داد

18. She studied the object in the palm of her hand.
[ترجمه ترگمان]او هدف را در کف دستش مطالعه کرد
[ترجمه گوگل]او جسم را در کف دستش مطالعه کرد

19. She wrapped a handkerchief around her bleeding palm.
[ترجمه ترگمان]او دستمالی را دور دست خون آلود خود پیچید
[ترجمه گوگل]او دستمال کاغذی را در اطراف کف دستش فرو برد

20. He shouldn't palm such stuff on you.
[ترجمه ترگمان]او نباید چنین چیزی را روی تو بگذارد
[ترجمه گوگل]او نباید چنین چیزهایی را روی شما بگذارد

trashy goods fit only to be palmed on the unwary

کالاهای بنجل که فقط می‌شد آن‌ها را به اشخاص ناآگاه قالب کرد


He tried to palm off his nag as a racehorse.

او کوشید که یابوی خود را به‌عنوان اسب مسابقه قالب کند.


He palmed off his own brother by fabricating lies.

برادر خودش را با دروغ بافی اغفال کرد.


In the villages of Arak he palmed himself off as a medical doctor.

در دهات اراک خود را به عنوان پزشک جا می‌زد.


اصطلاحات

bear (or carry off) the palm

برنده شدن یا بودن، جایزه را بردن


date palm

نخل خرما


yield the palm to

به شکست خود اعتراف کردن، به برتری دیگری اعتراف کردن


have an itching palm

(عامیانه) 1- شهوت پول داشتن 2- اهل رشوه بودن


palm off

1- (به کسی) قالب کردن، چپاندن، انداختن


palm off

2- گول زدن، اغفال کردن


palm off

3- (به‌ویژه خود را) جا زدن


پیشنهاد کاربران

۱. کف دست
۲. درخت نخل

نخل انواع مختلفی داره :

Coconut Palm : نخل نارگیلی
Cherry Palm : نخل گیلاسی با نام علمی Pseudophoenix sargentii
Date Palm : نخل خرمایی
و بقیه موارد . . .

هَبَک

palm ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: پهنک 2
تعریف: قسمت پهن و صاف پنجۀ لنگر

کف دست

اونجارو مثل کف دستم می شناسم. در زبان انگلیسی اگه بخوای این جمله رو بگی، اینجوری میشه:
I know that place like the back of my hand ( این یک اصطلاح است )
معنی کلمه به کلمه ش میشه: اونجارو مثل پشت دستم می شناسم! ( ولی منظور همون جمله قبلیه، اونجارو مثل کف دستم می شناسم، اونجارو خیلی خوب بلدم )



کلمات دیگر: