کلمه جو
صفحه اصلی

mature


معنی : کامل، بالغ، سررسیده شده، بحد بلوغ یا رشد رساندن، سنگین کردن، کامل کردن، منقضی شدن، رشد کردن
معانی دیگر : (میوه و غیره) رسیده، (انسان و جانور) بالغ، بالیده، رسیده به حد کمال، برنا، گوالیده، برومند (در برابر: نارس یا نابالغ immature)، تمام و کمال، تکامل یافته، سنجیده، حساب شده، (آدم) پخته، پرتجربه، عاقل، جاافتاده، خردمندانه، معقول، بزرگسال، (وام یا اوراق بهادار و غیره) سررسید، قابل پرداخت، سررسید شدن، رسیده شدن یا کردن، بالغ شدن یا کردن، گوالیدن، بالیدن، پر تجربه کردن یا شدن، جاافتاده کردن یا شدن، عاقل کردن یا شدن، (زمین شناسی - به ویژه رودخانه ها) کم شیب، گوال رود

انگلیسی به فارسی

کامل، تمام و کمال، تکامل یافته، سنجیده، حساب شده، (آدم) پخته، پرتجربه، عاقل، جاافتاده، خردمندانه، معقول، بزرگسال


رسیده شدن یا کردن، بالغ شدن یا کردن، گوالیدن، بالیدن


پر تجربه کردن یا شدن، جاافتاده کردن یا شدن، عاقل کردن یا شدن


(میوه و غیره) رسیده، (انسان و جانور) بالغ، بالیده، رسیده به حد کمال، برنا، گوالیده، برومند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: fully grown or developed, as a plant, animal, or human.
مترادف: adult, grown
متضاد: immature, young
مشابه: big, full-fledged, grown-up, ripe

- A mature cat is capable of having kittens.
[ترجمه گنج جو] گربه ی بالغ میتونه بچه دار بشه.
[ترجمه ترگمان] یک گربه بالغ قادر به بچه دار شدن است
[ترجمه گوگل] گربه بالغ قادر به داشتن بچه گربه ها است
- The height of a mature oak tree can be over one hundred feet.
[ترجمه camenglish@] ارتفاع یه درخت بالغ یا کامل میتونه به بیشتر از صد فوت برسه
[ترجمه ترگمان] ارتفاع یک درخت بلوط بالغ بر روی صد پا می تواند دوام بیاورد
[ترجمه گوگل] ارتفاع درخت بلوط بالغ می تواند بیش از یکصد فوت باشد

(2) تعریف: of humans, relating to or characteristic of full mental, emotional, or physical development.
متضاد: adolescent, callow, childish, immature, juvenile, puerile, young
مشابه: adult, grown-up, mellow, seasoned

- He used to be a sore loser, but he's starting to develop a more mature attitude now.
[ترجمه AydaMafi] او قبلا یک بازنده بدبخت بود، اما حالا شروع به رشد و گسترش نگرش خود کرده است
[ترجمه ترگمان] او قبلا بازنده sore بود، اما حالا شروع به رشد و گسترش نگرش more کرده بود
[ترجمه گوگل] او یک بازنده بزرگ بود، اما اکنون شروع به توسعه نگرش بالغتری کرده است
- She's only fourteen, but she has a mature appearance.
[ترجمه ساجده] اون فقط چهارده سال داره اما ظاهر بالغی داره
[ترجمه ترگمان] فقط چهارده سالشه، اما ظاهر بالغ داره
[ترجمه گوگل] او تنها چهارده است، اما او ظاهر بالغ است

(3) تعریف: ripe or properly aged, as fruit, wine, or cheese.
مترادف: ripe
متضاد: unripe
مشابه: aged, mellow

- A mature cheese has a richer flavor.
[ترجمه عبدالفرید] پنیر عمل آمده طعم بهتری دارد
[ترجمه ترگمان] پنیر بالغ طعم بهتری دارد
[ترجمه گوگل] پنیر بالغ دارای طعم ثروتمندتر است

(4) تعریف: thought out completely; perfected.
مترادف: full-blown
متضاد: underdeveloped, young
مشابه: developed, perfect, perfected, ripe

- Let's wait till we have a mature plan of action.
[ترجمه ترگمان] صبر می کنیم تا یه نقشه کامل عملی کنیم
[ترجمه گوگل] بیایید منتظر بمانیم تا برنامهی بالایی از عمل داشته باشیم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: matures, maturing, matured
(1) تعریف: to cause to ripen or develop fully; bring to maturity.
مترادف: ripen
مشابه: age, mellow, season

- This winery matures its wine in oak barrels.
[ترجمه ترگمان] این شرابی هم که تو بشکه های چوب بلوط داره باید رشد کنه
[ترجمه گوگل] این کارخانه شراب سازی شراب خود را در بشکه های بلوط می کند

(2) تعریف: to work out or think out completely; perfect.
مترادف: perfect
مشابه: complete, finish, ripen, work out

- It took several weeks to mature the plan.
[ترجمه ترگمان] چندین هفته طول کشید تا این برنامه به اتمام برسد
[ترجمه گوگل] چندین هفته طول کشید تا این برنامه را کامل کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: maturely (adv.), matureness (n.)
(1) تعریف: to come to full or complete physical development.
مترادف: grow up
مشابه: evolve

- Girls mature more rapidly than boys.
[ترجمه عبدالفرید] دخترها خیلی سریع تر از پسرها بالغ می شوند.
[ترجمه ترگمان] دخترها به سرعت بیشتر از پسرها بالغ می شوند
[ترجمه گوگل] دختران بیشتر از پسران بالغ می شوند

(2) تعریف: to age or ripen, as wine or cheese.
مترادف: ripen
مشابه: age, maturate

- They'll let the wine mature in the cellar before being bottled.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بطری را در بطری بگذارند، شراب را در سرداب می گذارند
[ترجمه گوگل] آنها قبل از بطری کردن، شراب را در انبار می گذرانند

(3) تعریف: to be due for payment, as a note or bond.

- These bonds will mature in ten years.
[ترجمه عبدالفرید] سررسید این اوراق بهادار در طی ده سال خواهد بود.
[ترجمه ترگمان] این اوراق طی ده سال بالغ خواهند شد
[ترجمه گوگل] این اوراق قرضه در ده سال بالغ خواهد شد

• cause to ripen; cause to develop fully; ripen, age, grow up; reach full maturity; develop; due for payment; work out (a plan) completely, perfect
ripe; full-grown, adult; fully developed; based on careful consideration; completely planned
if someone matures, their personality and their emotional behaviour become more fully developed and controlled.
mature people behave in a sensible, well-balanced way.
to mature means to develop or to reach a state of complete development.
mature means fully developed.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] به حد بلوغ رساندن، بالغ، کامل کردن، کامل .
[صنایع غذایی] بالغ، رشد کردن، کامل، سررسیده شده
[زمین شناسی] بالغ، کامل سنگهایی از نظر بافتی رسیده هستند که دارای ماتریکس کمی بوده، جورشدگی متوسط تا خوب دارند و گردشدگی آنها نیز متوسط تا خوب میباشد.
[حقوق] فرا رسیدن موعد پرداخت دین، لازم التأدیه شدن، بالغ شدن، لازم التأدیه، بالغ

مترادف و متضاد

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

بالغ (صفت)
full, adolescent, adult, mature, ripe, major, full-fledged, marriageable

سررسیده شده (صفت)
mature

بحد بلوغ یا رشد رساندن (فعل)
mature

سنگین کردن (فعل)
mature, argue pro and con for hours, weight, elaborate, think over, debate a matter in one's mind

کامل کردن (فعل)
complete, totalize, mature, round, complement, integrate

منقضی شدن (فعل)
expire, mature, elapse

رشد کردن (فعل)
mature, grow, flourish, wax

adult, grown-up


Synonyms: complete, cultivated, cultured, developed, fit, full-blown, full-fledged, full-grown, fully grown, grown, in full bloom, in one’s prime, matured, mellow, mellowed, of age, perfected, prepared, prime, ready, ripe, ripened, seasoned, settled, sophisticated


Antonyms: green, immature, inexperienced, young, youthful


become adult, fully grown


Synonyms: advance, age, arrive, attain majority, become experienced, become wise, bloom, blossom, come of age, culminate, develop, evolve, fill out, flower, grow, grow up, maturate, mellow, mushroom, perfect, prime, progress, reach adulthood, reach majority, ripen, round, season, settle down, shoot up


جملات نمونه

a mature scheme

نقشه‌ی سنجیده


1. I could tell that Mitch was mature from the way he persisted in his work.
من می توانستم بگویم که "میچ"به خاطر استقامتی که در کارش نشان می داد آدم پر تجربه ای بود

2. Only through mature study habits can a person hope to gain knowledge.
تنها از طریق روش های سنجیده مطالعه، یک فرد می تواند امیدوار به کسب علم باشد

3. It is essential that you behave in a mature way in the business world.
لازم است که شما در دنیای تجارت کاملا حساب شده عمل (رفتار) کنید

4. mature cell
یاخته های تکامل یافته

5. mature fruit
میوه ی رسیده

6. mature student
(انگلیس) دانشجوی بزرگسال

7. a mature argument
استدلال دقیق و حساب شده

8. a mature scheme
نقشه ی سنجیده

9. full-bodied mature wines
شراب های خوش طعم و جاافتاده

10. a person of mature age
آدم پا به سن گذاشته

11. she has a mature outlook on life
دید او نسبت به زندگی خردمندانه است.

12. the bonds will mature in ten years
سررسید این اوراق قرضه ده سال دیگر است.

13. when he reached twenty, he was considered to be mature
وقتی به بیست سالگی رسید او را بالغ به حساب آوردند.

14. You are a mature man now; you are no longer a boy.
[ترجمه seyedmm021] تو الان یک فرد بالغ هستی ; دیگه بچه نیستی
[ترجمه ترگمان]تو الان مرد بالغی هستی؛ تو دیگه پسر نیستی
[ترجمه گوگل]شما الان مرد بالغ هستید شما دیگر پسر نیستید

15. Mature, self-motivated and strong interpersonal skills.
[ترجمه ترگمان]مهارت های بین فردی بالغ، با انگیزه و قوی
[ترجمه گوگل]مهارت های بین فردی بالغ، خود انگیزه و قوی

16. The interview showed her as a self-assured and mature student.
[ترجمه ترگمان]مصاحبه او را به عنوان یک دانش آموز مطمئن و بالغ نشان داد
[ترجمه گوگل]مصاحبه او را به عنوان یک دانش آموز مطمئن و بالغ نشان داد

17. May our friendship grow more mature as time passes.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که دوستی ما با گذشت زمان بلوغ بیشتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است دوستی ما با گذشت زمان بیشتر بالغ شود

18. He's not mature enough to be given too much responsibility.
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی بزرگ نیست که مسیولیت زیادی به او داده شود
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی بالغ نیست که مسئولیت بیش از حد آن را بدهد

19. Hundreds of mature trees were uprooted in the storm.
[ترجمه ترگمان]صدها درخت بالغ در طوفان ریشه کن شدند
[ترجمه گوگل]صدها تن از درختان بالغ در طوفان از بین رفته بودند

20. This is a dress shop for mature women.
[ترجمه ترگمان]این یک فروشگاه لباس برای زنان بالغ است
[ترجمه گوگل]این یک فروشگاه لباس برای زنان بالغ است

mature fruit

میوه‌ی رسیده


mature cells

یاخته‌های تکامل‌یافته


full-bodied mature wines

شراب‌های خوش‌طعم و جا‌افتاده


when he reached twenty, he was considered to be mature.

وقتی به بیست سالگی رسید، او را بالغ به حساب آوردند.


a mature argument

استدلال دقیق و حساب‌شده


a person of mature age

آدم پا به سن گذاشته


she has a mature outlook on life.

دید او نسبت به زندگی خردمندانه است.


he acted maturely.

او با پختگی عمل کرد.


Fruit matures faster in warm weather.

در هوای گرم میوه زودتر می‌رسد.


Wine matures slowly.

شراب آهسته رسیده می‌شود.


Military service matured him.

خدمت نظام او را پخته کرد.


اصطلاحات

mature student

(انگلیس) دانشجوی بزرگسال


پیشنهاد کاربران

جاافتاده و پخته ( انسان )
He's very mature for his age.
سنجیده و آزموده
Upon mature reflection, we find the accused guilty.
بالغ
a mature adult/mature oak trees
رسیده و قوام یافته، جاافتاده ( غذا و نوشیدنی )
Do you prefer mild or mature cheddar?
آماده ی پرداخت


مانده، جا افتاده

A person who arrived to a particular age that he or she can make his or her own decision

( صف ) قوام یافته، ( فعل ) قوام یافتن

mature wine/cheese
جاافتاده و مناسب استفاده

بزرگسال

در نفت و گاز: مناطق قبلا اکتشاف شده

Pre mature
نابهنگام

Who is completely grow
فرد بالغ
Mature ≠ immature

با عقل و درایت رفتار کردن ، رفتار بزرگانه

تکامل یافته_هدفمند_حساب شده

بالغ
باتجربه

Adult, grown

I thought you would be more mature to understand your lover in the love before you.
I thought you were wiser than the love between us to end all the limitations, the sorrows
I expected it to be love
Not the border between you and me that you can imagine behavior and action and interpretation
It means you do not love me or you have not forgiven me yet
I lost you for nothing
I lost you at no cost
Alas Alas Alas
You are not in love
Instead of that interpretation
Think about it, there is no limit to these interpretations for you and me
فکر میکردم بالغ تر ازونی باشی که تو عشق قبل از خود ، حال معشوقت رو ( خواست ) درک کنی
فکر میکردم عاقلتر از اونی باشی که عشق میان ما تمام محدودیت های فراغی ، غصه ها را به پایان دهد
انتظار داشتم عشق باشد
نه مرز من و تو که بتونی تصور رفتار و عمل و تفسیر داشته باشی
یعنی دوستم نداری یا هنوز نبخشیدی من را
من به بهای هیچ تو رو باختم
من به بهای هیچ تو رو از دست دادم
افسوس افسوس افسوس
تو عاشق نیستی
بجای اون تفسیر
به این فکر کن مرزی برای من و تو به این تفسیرات نیست

( وام یا اوراق بهادار و غیره ) سررسید
سررسید شدن،
سررسیده شده

"Definition of phrase "call ( in ) a bond:
to pay back money to a person or organization holding a bond before the date when the bond matures ( = when it would normally be paid back )

adult


کلمات دیگر: