صفت ( adjective )
• (1) تعریف: fully grown or developed, as a plant, animal, or human.
• مترادف: adult, grown
• متضاد: immature, young
• مشابه: big, full-fledged, grown-up, ripe
- A mature cat is capable of having kittens.
[ترجمه گنج جو] گربه ی بالغ میتونه بچه دار بشه.
[ترجمه ترگمان] یک گربه بالغ قادر به بچه دار شدن است
[ترجمه گوگل] گربه بالغ قادر به داشتن بچه گربه ها است
- The height of a mature oak tree can be over one hundred feet.
[ترجمه camenglish@] ارتفاع یه درخت بالغ یا کامل میتونه به بیشتر از صد فوت برسه
[ترجمه ترگمان] ارتفاع یک درخت بلوط بالغ بر روی صد پا می تواند دوام بیاورد
[ترجمه گوگل] ارتفاع درخت بلوط بالغ می تواند بیش از یکصد فوت باشد
• (2) تعریف: of humans, relating to or characteristic of full mental, emotional, or physical development.
• متضاد: adolescent, callow, childish, immature, juvenile, puerile, young
• مشابه: adult, grown-up, mellow, seasoned
- He used to be a sore loser, but he's starting to develop a more mature attitude now.
[ترجمه AydaMafi] او قبلا یک بازنده بدبخت بود، اما حالا شروع به رشد و گسترش نگرش خود کرده است
[ترجمه ترگمان] او قبلا بازنده sore بود، اما حالا شروع به رشد و گسترش نگرش more کرده بود
[ترجمه گوگل] او یک بازنده بزرگ بود، اما اکنون شروع به توسعه نگرش بالغتری کرده است
- She's only fourteen, but she has a mature appearance.
[ترجمه ساجده] اون فقط چهارده سال داره اما ظاهر بالغی داره
[ترجمه ترگمان] فقط چهارده سالشه، اما ظاهر بالغ داره
[ترجمه گوگل] او تنها چهارده است، اما او ظاهر بالغ است
• (3) تعریف: ripe or properly aged, as fruit, wine, or cheese.
• مترادف: ripe
• متضاد: unripe
• مشابه: aged, mellow
- A mature cheese has a richer flavor.
[ترجمه عبدالفرید] پنیر عمل آمده طعم بهتری دارد
[ترجمه ترگمان] پنیر بالغ طعم بهتری دارد
[ترجمه گوگل] پنیر بالغ دارای طعم ثروتمندتر است
• (4) تعریف: thought out completely; perfected.
• مترادف: full-blown
• متضاد: underdeveloped, young
• مشابه: developed, perfect, perfected, ripe
- Let's wait till we have a mature plan of action.
[ترجمه ترگمان] صبر می کنیم تا یه نقشه کامل عملی کنیم
[ترجمه گوگل] بیایید منتظر بمانیم تا برنامهی بالایی از عمل داشته باشیم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: matures, maturing, matured
• (1) تعریف: to cause to ripen or develop fully; bring to maturity.
• مترادف: ripen
• مشابه: age, mellow, season
- This winery matures its wine in oak barrels.
[ترجمه ترگمان] این شرابی هم که تو بشکه های چوب بلوط داره باید رشد کنه
[ترجمه گوگل] این کارخانه شراب سازی شراب خود را در بشکه های بلوط می کند
• (2) تعریف: to work out or think out completely; perfect.
• مترادف: perfect
• مشابه: complete, finish, ripen, work out
- It took several weeks to mature the plan.
[ترجمه ترگمان] چندین هفته طول کشید تا این برنامه به اتمام برسد
[ترجمه گوگل] چندین هفته طول کشید تا این برنامه را کامل کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: maturely (adv.), matureness (n.)
• (1) تعریف: to come to full or complete physical development.
• مترادف: grow up
• مشابه: evolve
- Girls mature more rapidly than boys.
[ترجمه عبدالفرید] دخترها خیلی سریع تر از پسرها بالغ می شوند.
[ترجمه ترگمان] دخترها به سرعت بیشتر از پسرها بالغ می شوند
[ترجمه گوگل] دختران بیشتر از پسران بالغ می شوند
• (2) تعریف: to age or ripen, as wine or cheese.
• مترادف: ripen
• مشابه: age, maturate
- They'll let the wine mature in the cellar before being bottled.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بطری را در بطری بگذارند، شراب را در سرداب می گذارند
[ترجمه گوگل] آنها قبل از بطری کردن، شراب را در انبار می گذرانند
• (3) تعریف: to be due for payment, as a note or bond.
- These bonds will mature in ten years.
[ترجمه عبدالفرید] سررسید این اوراق بهادار در طی ده سال خواهد بود.
[ترجمه ترگمان] این اوراق طی ده سال بالغ خواهند شد
[ترجمه گوگل] این اوراق قرضه در ده سال بالغ خواهد شد