کلمه جو
صفحه اصلی

odour


معنی : عطر و بوی
معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: odor، odor بو، رایحه، عطر، طعم، شهرت

انگلیسی به فارسی

( odor ) بو، رایحه، عطر، عطر و بوی، طعم، شهرت


بوی، بو، عطر و بوی، رایحه، عطر، طعم، شهرت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a spelling of

• that which is perceived by the nose; smell; scent; pervasive atmosphere (also odor)
an odour is a smell; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] بو،بو دادن ،بوی مخصوصی بعضی از کانی ها
[نساجی] بو

مترادف و متضاد

عطر و بوی (اسم)
odor, odour

جملات نمونه

1. The air was permeated with the odour of burning rubber.
[ترجمه ترگمان]هوا بوی لاستیک سوخته می داد
[ترجمه گوگل]هوا با بوی سوختن لاستیک نفوذ کرد

2. He was acutely aware of the odour of cooking oil.
[ترجمه ترگمان]او به شدت از بوی روغن پخت وپز آگاه بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از بوی روغن پخت و پز آگاه بود

3. The house was filled with foul odour.
[ترجمه ترگمان]خانه پر از بوی متعفن بود
[ترجمه گوگل]خانه با بوی نامطبوع پر شده بود

4. The odour of food may be a trigger for man's appetite.
[ترجمه ترگمان]بوی غذا ممکن است برای اشتهای مردان فعال شود
[ترجمه گوگل]بوی غذا ممکن است باعث اشتهاآور مرد شود

5. The odour of vitamin in skin is repugnant to insects.
[ترجمه ترگمان]بوی ویتامین در پوست نسبت به حشرات نفرت انگیز است
[ترجمه گوگل]بوی ویتامین در پوست به حشرات ناخوشایند است

6. The whole herb has a characteristic taste and odour.
[ترجمه ترگمان]کل این گیاه مزه خاصی داره و بو میده
[ترجمه گوگل]تمام گیاه دارای طعم و بوی خاص است

7. An odour of corruption hangs about him.
[ترجمه ترگمان]بوی فساد در اطراف او معلق است
[ترجمه گوگل]بوی فساد در مورد او آویزان است

8. I'm in rather bad odour with my boss at the moment.
[ترجمه ترگمان]من در حال حاضر با رئیسم خیلی احساس بدی دارم
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر در بوی بد با رئیس من هستم

9. Nobody told her she had a body odour problem.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به او نگفته بود که او بوی بدی دارد
[ترجمه گوگل]هیچکس به او گفت او دچار مشکل بوی بدن بود

10. Anti-perspirants stop wetness, deodorants stop odour.
[ترجمه ترگمان]آنتی - perspirants، رطوبت را متوقف کن و بو را متوقف کن
[ترجمه گوگل]ضد عرق مرطوب را متوقف می کند، دئودورانت ها بو را متوقف می کنند

11. Inside the room there was the unmistakable odour of sweaty feet.
[ترجمه ترگمان]در داخل اتاق بوی unmistakable از عرق خیس بود
[ترجمه گوگل]در داخل اتاق بوی بی تحرک پاهای عرق وجود داشت

12. There is a strange odour in the air. The gas must have been escaping somewhere.
[ترجمه ترگمان]در هوا بوی عجیبی به مشام می رسد گاز باید یه جایی فرار کرده باشه
[ترجمه گوگل]بوی عجیب و غریب در هوا وجود دارد گاز باید جایی فرار کرد

13. She carried the odour of sanctity about her.
[ترجمه ترگمان]وی بوی تقدس را در پیرامون خود حس می کرد
[ترجمه گوگل]او بوی مقدس را در مورد او حمل کرد

14. The studio was filled with the rich odour of roses.
[ترجمه ترگمان]استودیو با رایحه غنی رز پر شده بود
[ترجمه گوگل]استودیو با بوی غنی گل رز پر شده بود

15. The odour of pines pervades the air in the forest.
[ترجمه ترگمان]بوی کاج در جنگل به مشام می رسد
[ترجمه گوگل]بوی صخره ها در هوا در جنگل نفوذ می کند

پیشنهاد کاربران

بو ( به خصوص بوی نامطبوع و بد )

بوی ترشیدگی مانند


کلمات دیگر: