کلمه جو
صفحه اصلی

oilcloth


معنی : پارچه مشمع
معانی دیگر : پارچه ی مشمع، پارچه ی شمعی، پارچه ی مشماعی، پارچه برزنت، مشمع، پارچه مشمعی

انگلیسی به فارسی

پارچه مشمع، پارچه برزنت


پارچه مشمع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a heavy smooth cloth that has been treated with oil and other materials to make it waterproof, and that is often used to line cupboards or as a tablecloth.

• cloth treated with resins and dyes to make it waterproof; tablecloth made out of oilcloth; linoleum
oilcloth is a cotton fabric with a shiny waterproof surface, formerly used for tablecloths or other covers.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پارچه چرب - پارچه برزنت - پارچه مشمعی

مترادف و متضاد

پارچه مشمع (اسم)
oilskin, oilcloth

جملات نمونه

1. The telly faded, the shoddy oilcloth vanished, the beautiful sunshine we were missing was forgotten.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون ناپدید شد، آن پارچه ضد آب ناپدید شد، آفتاب زیبایی که از دست رفته بودیم فراموش شد
[ترجمه گوگل]به تدریج محو شد، پارچه مشمع دزدی ناپدید شد، آفتابی زیبا که از دست داده بود فراموش شده بود

2. A round table covered in cracked oilcloth stood bare of bowls, jugs, cups and saucers.
[ترجمه ترگمان]یک میز گرد که از مشمع پوشیده شده بود، bowls، jugs، فنجان های قهوه و نعلبکی ها روی میز قرار داشت
[ترجمه گوگل]یک میز گرد که در راس مشکی کشیده بود، از کاسه ها، کوزه ها، فنجان ها و نعلبکی ها بیرون آمد

3. Looking down, she saw an oilcloth suit and rough hands.
[ترجمه ترگمان]وقتی پایین را نگاه کرد، یک کت و شلوار ضد آب و یک دست زمخت را دید
[ترجمه گوگل]نگاه کردن به پایین، او را دیدم کتانی دستمال مشمع و دست خشن

4. I felt about on the oilcloth that covered the kitchen table.
[ترجمه ترگمان]روی میز آشپزخانه که میز آشپزخانه را پوشانده بود احساس کردم
[ترجمه گوگل]من در مورد پارچه ای که میز آشپزخانه را پوشانده بود احساس کردم

5. He spread an oilcloth on the table then laid the big cutting board on top of it.
[ترجمه ترگمان]یک پارچه مشمع را روی میز پهن کرد و تخته برش بزرگ را روی آن گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک پارچه را روی میز روی میز گذاشت و سپس تخته بزرگ بر روی آن قرار داد

6. In the boat she found an oilcloth to dry herself.
[ترجمه ترگمان]در قایق یک پارچه ضد آب پیدا کرد که خود را خشک کند
[ترجمه گوگل]در قایق او پارچه ای برای خشک کردن پیدا کرد

7. A slick green oilcloth of mold was rotting the wood beneath.
[ترجمه ترگمان]یک پارچه ضد آب سبز رنگ چوب زیر آن در حال پوسیدن بود
[ترجمه گوگل]یک مشمع روکش سبز خرد شده از قالب، چوب را در زیر پوسید

8. At the middle of this clean pea green oilcloth, two pale purple contours nestle against each other tightly.
[ترجمه ترگمان]در وسط این نخود سبز رنگ، دو شی رنگ به رنگ بنفش کم رنگ، در برابر یکدیگر لانه کرده بودند
[ترجمه گوگل]در وسط این پارچه خالص سبز سبز، دو کانتور بنفش رنگی به شدت در برابر یکدیگر قرار می گیرند

9. That oilcloth was folded into a standard square with a slice of pea green cloth cocking up from the edge.
[ترجمه ترگمان]با یک تکه ماهوت سبز که از لبه آن بیرون زده بود، روی یک مربع استاندارد شده بود
[ترجمه گوگل]این پارچه مشمع به یک مربع استاندارد با یک تکه پارچه سبز نخود از لبه بهم زده بود

10. I exchange a piece of new oilcloth, the piece in your hands now.
[ترجمه ترگمان]من یک تکه پارچه مشمع جدید را عوض می کنم، همان تکه که در دست شما است
[ترجمه گوگل]من یک تکه پارچه مشمع جدید را عوض می کنم، قطعه ای که در دست شماست

11. An old oilcloth umbrella in hand, the lilac girl walks along the narrow lane.
[ترجمه ترگمان]یک چتر کهنه که در دست داشت، آن دختر یاس بنفش در کوچه باریک راه می رفت
[ترجمه گوگل]یک چتر ضد آب در دست، دختر سایه ای در کنار خط باریک است

12. The piece of oilcloth is used as a covering for a table.
[ترجمه ترگمان]تکه کاغذ oilcloth به عنوان پوشش برای یک میز مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]پارچه مشمع به عنوان پوشش برای یک میز استفاده می شود

13. Wrap an oilcloth round the bedroll.
[ترجمه ترگمان]یه پارچه ضد آب را بپیچ
[ترجمه گوگل]یک پارچه دستمال کاغذی را در اطراف بگذارید

14. I opened the oilcloth with exceptional caution, and I imagined that I was appreciating a huge commemorative stamps.
[ترجمه ترگمان]آب آن را با احتیاط عجیبی باز کردم و تصور کردم که یک تمبر اضافی را تحسین می کنم
[ترجمه گوگل]پارچه را با رعایت استثنایی باز کردم و تصور کردم که من تمبرهای عظیمی را تحسین می کنم

15. In the middle of the room was a round table covered with oilcloth, and four high-backed carved chairs set around it.
[ترجمه ترگمان]در وسط اتاق می زی گرد بود که روی آن یک میز گرد مشمع بود و چهار صندلی روی آن چیده شده بود
[ترجمه گوگل]در وسط اتاق یک میز گرد با روکشی پوشانده شد و چهار صندلی حک شده با پشت صندلی در اطراف آن گذاشت


کلمات دیگر: