کلمه جو
صفحه اصلی

wantonness


بازیگوشی، لاقیدی، لاابالی گری، بیعاری، بی عفتی، هرزگی

انگلیسی به فارسی

خشونت


انگلیسی به انگلیسی

• quality or state of being wanton; recklessness; licentiousness; squandering

جملات نمونه

1. The manager booted his secretary out for her wantonness.
[ترجمه مریم] مدیر راز خود را بخاطر بی خردی خود به بیرون نشر داد.
[ترجمه مریم] مدیر منشی خودرا بخاطر بیخردی اش اخراج کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر برنامه خود را به خاطر بی قیدی و بی قیدی خود به کار انداخت
[ترجمه گوگل]این مدیر به خاطر خلوص او، بیرون رفت

2. I kicked my son because of his wantonness.
[ترجمه M] من پسرم را بخاطر بازیگوشی اش لگد زدم
[ترجمه ترگمان]من به خاطر wantonness از پسرم لگد زدم
[ترجمه گوگل]من پسرش را به خاطر خلوص خودم لگد زدم

3. He killed to eat, not from wantonness; but he preferred to eat what he killed himself.
[ترجمه ترگمان]او خود را برای خوردن کشت، نه از روی بی قیدی، بلکه ترجیح می داد آنچه را که خود کشته بود بخورد
[ترجمه گوگل]او برای خوردن کشته شد، نه از خشونت اما او ترجیح می داد بخورد که او خود را کشته است

4. She was alone and still, gazing out to sea; and when she felt his presence and the worship of his eyes, her eyes turned to him in quiet sufferance of his gaze, without shame or wantonness .
[ترجمه Parmin] او تنها و ساکت بود و به دریا چشم دوخته بود. و وقتی حضور او و پرستش چشمهایش را احساس کرد ، چشمهایش در کمال آرامش از نگاهش ، بدون شرم و بی میلی به سمت او چرخید.
[ترجمه ترگمان]او تنها بود و هنوز به دریا خیره شده بود و هنگامی که حضور خود و ستایش چشمانش را احساس کرد، چشمان او بدون شرم و بی قیدی نگاهش را به او دوخت
[ترجمه گوگل]او تنها بود و هنوز به دریا نگاه می کرد و هنگامی که او حضور او و پرستش چشم او را احساس کرد، چشم او به رنج بی سر و صدا از نگاه او، بدون شرم و شرمساری به او رسید

5. Some say thy fault is youth, some wantonness.
[ترجمه ترگمان]برخی می گویند که تقصیر تو جوانی و some است
[ترجمه گوگل]برخی می گویند گناه شما جوانان است، بعضی از خشونت

6. The wantonness of the girl's character annoyed us.
[ترجمه ترگمان]بی قیدی شخصیت آن دختر ما را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]خلوص شخصیت دختر ما را ناراحت کرد

7. It is customary to treat Dialectic as an adventitious art, which for very wantonness introduces confusion and a mere semblance of contradiction into definite notions.
[ترجمه ترگمان]مرسوم است که با Dialectic به عنوان یک هنر اکتسابی رفتار کنیم، که برای بی قیدی، هرج و مرج و عدم تعادل را در تصورات معین به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]عادت دارد که دیالکتیک را به مثابه یک هنر پیش پا افتاده، که به دلیل خلوص بسیار ناخوشایندی، ظلم و تظاهر و تناقض تضاد را با مفهوم قطعی، مطرح می کند

8. The kings of the earth who had intercourse with her in their wantonness will weep and mourn over her when they see the smoke of her pyre.
[ترجمه ترگمان]پادشاهان زمین که در بی قیدی خویش با او روابط جنسی داشتند، وقتی که دود هیزم خود را دیدند، بر او عزاداری خواهند کرد
[ترجمه گوگل]پادشاهان زمینی که با خلوص خود با او در ارتباط بودند، هنگام غروب دودمان او گریه و گریه می کنند

9. He felt certain that O'Brien was about to twist the dial out of sheer wantonness.
[ترجمه ترگمان]مطمئن بود که او بر این می خواهد the را از روی بی قیدی و بی قیدی بگذراند
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که O'Brien در حال تبدیل شدن به شماره گیری از خلوص مطلق است

10. And though the maidens did show themselves thus naked openly, yet was there no dishonesty seen nor offered, but all this sport was full of play and toys, without any youthful part or wantonness.
[ترجمه ترگمان]با این که دخترها علنا جلوی خود را لخت نشان می دادند، با این حال نه dishonesty و نه offered، بلکه همه این ورزش پر از بازی و اسباب و اسباب و اسباب و اسباب و اسباب و اسباب و اثاث بود
[ترجمه گوگل]و هرچند خدمتگزاران به طور آشکارا برهنه را نشان دادند، اما هیچ نومیدی بودن دیده نشد و نه ارائه شد، اما همه این ورزش ها پر از بازی و اسباب بازی بود، بدون هیچ بخش جوان و خفگی

پیشنهاد کاربران

بی بند و باری، شرارت، بی قیدی

ترک کردن


کلمات دیگر: