کلمه جو
صفحه اصلی

valued


به ارزش، به بهای، ارزشیابی شده، قیمت گذاری شده، برآورد شده، پرارزش، ارزشمند، گرانبها، ارجمند، ارزنده، گرانقدر، پر بها، نفیس، مطلوب

انگلیسی به فارسی

به ارزش، به بهای، ارزشیابی شده، قیمت‌گذاری شده، برآورد شده


پرارزش، ارزشمند، گرانبها، ارجمند، ارزنده، گرانقدر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: highly esteemed.
مشابه: admirable, precious

- a valued member of the board
[ترجمه ترگمان] یک عضو با ارزش کشتی
[ترجمه گوگل] عضو ارزشمند هیئت مدیره

(2) تعریف: assessed; appraised.

- an estate valued at millions of dollars
[ترجمه ترگمان] ملکی به ارزش میلیون ها دلار
[ترجمه گوگل] املاک با ارزش میلیون ها دلار است

• highly esteemed, cherished; estimated, appraised

مترادف و متضاد

costly; treasured


Synonyms: admired, appreciated, beloved, cherished, dear, esteemed, expensive, fancy, highly regarded, high-priced, loved, precious, priceless, prized, respected, valuable


جملات نمونه

1. a valued friend
یک دوست ارزشمند

2. a diamond valued at $50 thousand
الماسی که ارزش آن 50 هزار دلار برآورد شده است

3. the human body is valued because of the human soul
تن آدمی شریف است به جان آدمیت

4. the police seized cocaine valued at »10 million
پلیس (مقداری) کوکائین به ارزش ده میلیون پوند را توقیف کرد.

5. A man, like a watch, is to be valued by his manner of going.
[ترجمه ترگمان]یک مرد، مانند ساعت، ارزش رفتن را دارد
[ترجمه گوگل]یک مرد، مانند یک تماشا، باید به شیوه ای که او دارد، ارزشمند باشد

6. Health is not valued till sickness comes. Thomas Fuller
[ترجمه ترگمان]سلامتی ارزش آن را ندارد که بیماری شیوع پیدا کند توماس فولر
[ترجمه گوگل]سلامتی تا زمانی که بیمار نمی آید ارزش نمی گیرد توماس فولر

7. A man, like a watch, is to be valued by this manner of going.
[ترجمه ترگمان]مردی مثل یک ساعت برای رفتن ارزش قائل شدن با این روش را دارد
[ترجمه گوگل]یک مرد مثل یک تماشا، باید با این شیوه از رفتن ارزشمند باشد

8. Housework is negatively valued as a retreat from a disliked alternative — employment work.
[ترجمه ترگمان]housework به طور منفی به عنوان عقب نشینی از کار اشتغال جایگزین مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]کار خانهی منفی به عنوان عقب نشینی از جایگزین غیرممکن - کار اشتغال است

9. A man is valued as he makes himself valuable.
[ترجمه ترگمان]یک مرد ارزش آن را دارد که خود را با ارزش تر کند
[ترجمه گوگل]یک مرد ارزش دارد زیرا او ارزشمند است

10. He valued the house for me at 80000.
[ترجمه ترگمان]او برای من در ۸۰۰۰۰ برای من ارزش قائل بود
[ترجمه گوگل]او برای من 80000 خانه را ارزیابی کرد

11. Parenting is not fully valued by society.
[ترجمه ترگمان]تربیت کودک به طور کامل به ارزش جامعه نیست
[ترجمه گوگل]والدین به طور کامل توسط جامعه ارزش نمی گیرند

12. In 2001 total exports were valued at $2 billion.
[ترجمه ترگمان]در سال ۲۰۰۱، کل صادرات به ارزش ۲ میلیارد دلار بود
[ترجمه گوگل]در سال 2001 کل صادرات به 2 میلیارد دلار رسید

13. The area is valued for its vineyards.
[ترجمه ترگمان]این منطقه برای vineyards ارزشمند است
[ترجمه گوگل]این منطقه برای تاکستان های خود ارزشمند است

14. Mr. Yeo valued Jan for her hard work.
[ترجمه ترگمان]آقای yeo برای کار سخت خود جین را ارج می نهاد
[ترجمه گوگل]آقای یئو Jan را برای کار سختش ارزش گذاری می کند

a diamond valued at $50 thousand

الماسی که ارزش آن 50 هزار دلار برآورد شده است


a valued friend

یک دوست ارزشمند


پیشنهاد کاربران

ارزش دادن
بها داده شدن


کلمات دیگر: