کلمه جو
صفحه اصلی

unacceptability

انگلیسی به فارسی

غیر قابل قبول بودن


انگلیسی به انگلیسی

• inadmissibility, state of being impossible to accept

جملات نمونه

1. This paper expounds the meanings of acceptability and unacceptability in general quality supervision and random inspection supervision.
[ترجمه ترگمان]این مقاله به بحث در مورد معانی قابل قبول بودن و unacceptability در نظارت کیفیت عمومی و نظارت دقیق بازرسی می پردازد
[ترجمه گوگل]این مقاله معانی پذیرش و عدم پذیرش در نظارت کلی کیفیت و نظارت بازرسی تصادفی را بیان می کند

2. Critical limitA value which separates acceptability from unacceptability.
[ترجمه ترگمان]ارزش بحرانی بحرانی که مقبولیت را از unacceptability جدا می کند
[ترجمه گوگل]مقدار محدودیت بحرانی که اختیاری را از عدم پذیرش جدا می کند

3. Simon Hughes continued his dismissal with a swirl of dictionary arguments concerning the unacceptability of homosexual relationships as families.
[ترجمه ترگمان]سیمون Hughes به عزل او با a از بحث های فرهنگ لغت در رابطه با the روابط همجنس گرا به عنوان خانواده ادامه داد
[ترجمه گوگل]سیمون هیوز بازنشستگی خود را با چرخش متون فرهنگی در مورد عدم پذیرش روابط همجنسگرایان به عنوان خانواده ها ادامه داد

4. Chapter FourThis chapter is construction for the evaluation system for the unacceptability of Hohhot-Baotou-Ordos region's integrative development.
[ترجمه ترگمان]فصل FourThis برای سیستم ارزیابی برای توسعه یکپارچه منطقه Hohhot - Baotou - Ordos ساخته شده است
[ترجمه گوگل]فصل چهارم این بخش ساخت و ساز سیستم ارزیابی غیر قابل قبول توسعه یکپارچه منطقه Hohhot-Baotou-Ordos است

5. As it develops basic skills it gets to judge the apparent lack of skills or abilities it sees in others by projecting its own sense of inadequacy and unacceptability onto them.
[ترجمه ترگمان]در حالی که مهارت های پایه را توسعه می دهد، فقدان مهارت ها و توانایی ها که در دیگران دیده می شود را با تجسم احساس عدم تناسب و عدم وابستگی به آن ها قضاوت می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که مهارت های اولیه را توسعه می دهد، می توان به عدم شناخت کمبود مهارت ها یا توانایی هایی که در دیگران می بیند، با درک احساس عدم کفایت و عدم پذیرش بر روی آنها، قضاوت می کند


کلمات دیگر: