کلمه جو
صفحه اصلی

waiting game


صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب

انگلیسی به فارسی

صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب


بازی انتظار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a strategy in which one waits for a favorable time or situation before taking action.

- He played a waiting game, hoping his opponent would show some weakness.
[ترجمه ترگمان] او یک بازی انتظار را اجرا کرد، و امیدوار بود که حریف نقطه ضعفی را نشان دهد
[ترجمه گوگل] او در انتظار بازی بود، امیدوار بود که حریفش ضعف نشان دهد

• if you play a waiting game, you deal with a situation by deliberately not doing anything, because you gain an advantage by acting later.

مترادف و متضاد

watchful waiting


Synonyms: cat-and-mouse, lying low, wait-and-see attitude, wait-and-see policy, waiting it out, watching and waiting


جملات نمونه

1. They're playing a waiting game, delaying their own offer until they know what the others are offering.
[ترجمه ترگمان]آن ها بازی منتظر را بازی می کنند و پیشنهاد خودشان را به تاخیر می اندازند تا اینکه بدانند دیگران چه چیزی را پیشنهاد می کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک بازی منتظر بازی می کنند و پیشنهاد خود را به تاخیر می اندازند تا بدانند که چه کسانی ارائه می دهند

2. Although most people were relieved that the waiting game was over, the first days and nights were nerve-racking.
[ترجمه ترگمان]اگر چه بیشتر مردم از اینکه بازی انتظار پایان گرفته بود، خیالم راحت شده بود، روزه ای اول و شبه ای سخت اعصاب بود
[ترجمه گوگل]اگرچه اکثر مردم از دستش رفته بودند که بازی انتظار منتظر بود، اولین روزها و شبها عصب بود

3. Unfortunately, with work inhibition, the waiting game only ensures future problems.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، با مهار کاری، بازی انتظار تنها مشکلات آتی را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]متاسفانه، با مهار کار، بازی انتظار فقط مشکلات آینده را تضمین می کند

4. It was a waiting game now, she thought anxiously.
[ترجمه ترگمان]با نگرانی به خودش گفت: حالا یک بازی منتظر است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر انتظار منتظر بود

5. The Danley strike, like many others, was a waiting game and a numbers game.
[ترجمه ترگمان]حمله Danley، مانند بسیاری دیگر، یک بازی منتظر و بازی اعداد بود
[ترجمه گوگل]اعتصاب دانلی، مانند بسیاری دیگر، یک بازی انتظار و یک بازی اعداد بود

6. Waiting game on hospital lists Hospital waiting lists have fallen by more than 100,000 since the general election.
[ترجمه ترگمان]از زمان انتخابات عمومی، انتظار بازی در لیست انتظار بیمارستان فهرست انتظار بیش از ۱۰۰،۰۰۰ نفر کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]منتظر بازی در لیست بیمارستان لیست های انتظار بیمارستان از زمان انتخابات عمومی بیش از 100000 نفر کاهش یافته است

7. But von Steinholz wanted to play a waiting game and see where the trail led him.
[ترجمه ترگمان]اما فون Steinholz می خواست بازی منتظر را بازی کند و ببیند که رد به کجا ختم می شود
[ترجمه گوگل]اما فون استینزلز می خواست بازی را در انتظار بازی کند و ببیند کجای مسیر او را هدایت می کند

8. She had played a waiting game with great skill in the 1540s.
[ترجمه ترگمان]او بازی waiting را با مهارت فوق العاده ای در the بازی کرده بود
[ترجمه گوگل]او بازی انتظار را با مهارت عالی در دهه 1540 بازی کرده بود

9. Danny: So far so good. It's a waiting game I guess.
[ترجمه ترگمان] خیلی خوب بود حدس می زنم این یک بازی منتظره است
[ترجمه گوگل]دنی خیلی خوب است این یک بازی انتظار است که من حدس می زنم

10. Playing the waiting game doesn't have to be filled with tears, threats and meltdowns.
[ترجمه ترگمان]بازی در مورد انتظار نباید پر از اشک، تهدید و تهدید باشد
[ترجمه گوگل]بازی کردن در انتظار بازی نیست، باید با اشک، تهدید و سقوط پر شود

11. We haven't got time for the waiting game, that is where we are now.
[ترجمه ترگمان]ما برای بازی منتظر وقت نداریم، جایی که الان هستیم
[ترجمه گوگل]ما زمان بازی انتظار را نداشتیم، جایی است که ما در حال حاضر هستیم

12. Chilcott is forced to play a waiting game.
[ترجمه ترگمان]Chilcott مجبور است یک بازی منتظر انجام دهد
[ترجمه گوگل]Chilcott مجبور به بازی در انتظار است

13. One advantage is that she can play a waiting game.
[ترجمه ترگمان]یک مزیت این است که او می تواند بازی منتظر را بازی کند
[ترجمه گوگل]یکی از مزیت این است که او می تواند بازی انتظار را بازی کند

14. It was all a waiting game.
[ترجمه ترگمان]همش منتظر یه بازی بود
[ترجمه گوگل]این همه بازی انتظار بود

پیشنهاد کاربران

سر دواندن، منتظر گذاشتن، بازی انتظار، منتظر نگه داشتن


کلمات دیگر: