کلمه جو
صفحه اصلی

mush


معنی : خش خش، خمیر نرم، احساسات بیش از حد، سفر پیاده در برف، حریره ارد ذرت، صدای مزاحم، پا رازیت، پیاده در برف سفرکردن، حریره ارد ذرت تهیه کردن
معانی دیگر : هر چیز حریره مانند، نرم و غلیظ، (خوراک پزی) حریره (به ویژه از آرد ذرت)، (عامیانه) احساسات غلوآمیز، آه و ناله ی بی انگیزه، آه و واه، ننه من غریبم بازی، (کانادا و آلاسکا - ندایی که سگ های سورتمه کش را به افزودن سرعت تشویق می کند) ماش !، تندتر!، با سورتمه سفر کردن، سورتمه سواری کردن، سفر با سورتمه، در رادیو صدای مزاحم

انگلیسی به فارسی

حریره ارد ذرت، خمیر نرم، (در رادیو) صدای مزاحم،پارازیت، خش خش، حریره ارد ذرت تهیه کردن، سفر پیاده در برف، پیاده در برف سفرکردن، احساسات بیش از حد


مشت، احساسات بیش از حد، خش خش، سفر پیاده در برف، حریره ارد ذرت، خمیر نرم، صدای مزاحم، پا رازیت، پیاده در برف سفرکردن، حریره ارد ذرت تهیه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• porridge, gruel; sentimentality; snow travel in a dog sled
(colloquial) journey across the snow (esp. with dogs); command a team of dogs to set out or move faster (in northwestern usa and alaska); mash, make into mush
mush is a substance that is like a thick soft paste; an informal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خمیر

مترادف و متضاد

خش خش (اسم)
noise, froufrou, rustle, mush

خمیر نرم (اسم)
pap, mash, mush

احساسات بیش از حد (اسم)
mush

سفر پیاده در برف (اسم)
mush

حریره ارد ذرت (اسم)
mush

صدای مزاحم (اسم)
parasite, mush

پارازیت (اسم)
noise, parasite, mush

پیاده در برف سفرکردن (فعل)
mush

حریره ارد ذرت تهیه کردن (فعل)
mush

جملات نمونه

1. it rained so much that the wall plaster turned into mush
آن قدر باران آمد که گچ دیوار مثل خمیر شد.

2. He who would catch fish mush not mind getting wet.
[ترجمه ترگمان]اون کسی که ممکنه ماهی catch بگیره بهتره که خیس نشه
[ترجمه گوگل]کسی که ماهی را گرفتار کند، ذهنش را خیس نمیکند

3. If you overcook the cabbage it'll turn to mush.
[ترجمه ترگمان]اگه you رو overcook تبدیل به mush میشه
[ترجمه گوگل]اگر کلم را به هم بزنید، آن را به قهوه تبدیل می کنید

4. The boiled vegetables had turned to mush .
[ترجمه ترگمان]سبزی آب پز شده بود
[ترجمه گوگل]سبزیجات آب پز شده به قلیان تبدیل شده اند

5. He spooned the mush into the baby's open mouth.
[ترجمه ترگمان]او the را در دهان باز نوزاد فرو کرد
[ترجمه گوگل]او قهوه را به دهان باز کودک تبدیل کرد

6. The brown mush in the fridge is some veg soup left over.
[ترجمه ترگمان]حریره قهوه ای در یخچال سوپ سبزی است که باقی مانده
[ترجمه گوگل]قهوه ای قهوه ای در یخچال یک قاشق سوپ خوری است

7. Oi, mush! Get your hands off my car!
[ترجمه ترگمان]آه ای، mush! ! دستت رو از ماشین من بکش بیرون
[ترجمه گوگل]اوه، خنده دار! دستانت را از ماشین من بگیر

8. I've never read such a load of mush!
[ترجمه ترگمان]من تا حالا همچین مزخرفاتی رو نخوندم!
[ترجمه گوگل]من هرگز چنین بار از مشت را خواندم!

9. I have never read such a load of mush!
[ترجمه ترگمان]من هرگز چنین load را نخوانده بودم!
[ترجمه گوگل]من هرگز چنین بارانی از مشت را خواندم!

10. The vegetables had turned to mush.
[ترجمه ترگمان]سبزی تبدیل به mush شده بود
[ترجمه گوگل]سبزیجات به قهوه تبدیل شده اند

11. The film was just romantic mush.
[ترجمه ترگمان]این فیلم فقط mush romantic شده بود
[ترجمه گوگل]این فیلم فقط عجیب و غریب بود

12. His insides suddenly felt like mush.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس mush کرد
[ترجمه گوگل]درونش ناگهان احساس خشک کردن کرد

13. She trudged through the mush of fallen leaves.
[ترجمه ترگمان]با زحمت از میان برگ های leaves که از زمین افتاده بود عبور کرد
[ترجمه گوگل]او از طریق برگ های افتاده از میان رفته بود

14. We must not presume too mush on the reliability of such sources.
[ترجمه ترگمان]ما نباید بیش از حد از اعتبار چنین منابعی presume
[ترجمه گوگل]ما نباید بیش از حد اعتماد به نفس چنین منابع را باور داشته باشیم

15. The ground was a mush of wet leaves.
[ترجمه ترگمان]زمین از برگه ای باران تر بود
[ترجمه گوگل]زمین خاکستری از برگ های مرطوب بود

It rained so much that the wall plaster turned into mush.

آن قدر باران آمد که گچ دیوار مثل خمیر شد.


پیشنهاد کاربران

پوره

Just a different way of saying mate or something
:Like

No mash
No mate


کلمات دیگر: