کلمه جو
صفحه اصلی

mound


معنی : خرپشته، پشته، تپه، ماهور، بر امدگی، خاک ریزساختن، با خاک ریز محصور کردن
معانی دیگر : خاک انباشت، پرندک، بژ، تپه ی کوچک، تل، کتل، توده، انباشته، تل انبار، تلنبار، (قدیمی) با خاک انباشت محصور و مستحکم کردن، رجوع شود به: orb

انگلیسی به فارسی

تپه، پشته، برآمدگی، خرپشته، ماهور، با خاک ریزمحصور کردن، خاک ریزساختن


تپه، پشته، ماهور، خرپشته، بر امدگی، خاک ریزساختن، با خاک ریز محصور کردن


انگلیسی به انگلیسی

• hill, embankment; pile, heap; raised section of ground from which a pitcher pitches the ball (baseball)
pile, heap onto a pile; raise up an embankment
a mound is a pile of earth like a very small hill.
a mound is also a large, untidy pile of things.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پشته
[زمین شناسی] پشته، تپه کوتاه

مترادف و متضاد

خرپشته (اسم)
arc, mound, dome roof

پشته (اسم)
stack, heap, hill, eminence, mound, barrow, embankment, hillock, knap, rick, toft, hummock, monticule

تپه (اسم)
top, hill, mound, mount, brae, barrow, mesa, ben, knurl, tumulus, tump

ماهور (اسم)
hill, mound, barrow, dale, knoll, rising ground

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

خاک ریزساختن (فعل)
mound

با خاک ریز محصور کردن (فعل)
mound

heap, hill


Synonyms: anthill, bank, drift, dune, embankment, hillock, knoll, mass, molehill, mountain, pile, rise, shock, stack, tumulus


Antonyms: depression, ditch, valley


جملات نمونه

1. his grave is marked with a little mound
پشته ی کوچکی قبر اورا مشخص می کند.

2. The explorers climbed a mound to survey the land around them.
[ترجمه ترگمان]کاشفان از تپه ای بالا رفتند تا زمین های اطراف آن ها را بررسی کنند
[ترجمه گوگل]اکتشاف ها یک قبر را برای بررسی زمین در اطرافشان کوهنوردی کردند

3. There's a mound of papers on my desk.
[ترجمه ترگمان]یک پشته کاغذ روی میزم هست
[ترجمه گوگل]یک قاشق کاغذ روی میز من وجود دارد

4. There is a mound of papers on my desk.
[ترجمه ترگمان]یک پشته کاغذ روی میزم هست
[ترجمه گوگل]یک تپه کاغذی روی میز من وجود دارد

5. I've got a mound of paperwork to do.
[ترجمه ترگمان]من یه عالمه کار اداری دارم که باید انجام بدم
[ترجمه گوگل]من تا به حال یک تپه کاغذی برای انجام

6. The soldiers went at once to the mound and began to stick their bayonets through it.
[ترجمه ترگمان]سربازان بی درنگ به طرف تپه رفتند و سر نیزه خود را در آن فرو کردند
[ترجمه گوگل]سربازان یک بار به قبر رفتند و شروع به پرچین شدنشان کردند

7. They piled stones on top of the mound.
[ترجمه ترگمان]روی تپه سنگ کپه شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها بالای سنگ قبر سنگ را سنگ زدند

8. The pitcher toed the mound, wound up and threw a fast ball.
[ترجمه ترگمان]پارچ به پشته اصابت کرد، زخمی شد و یک توپ سریع پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]جاروبرقی به تپه میچرخید، زخمی شد و یک توپ سریع پرتاب کرد

9. They banked the earth into a mound.
[ترجمه ترگمان]زمین را به خاک انداختند
[ترجمه گوگل]آنها زمین را به یک تپه انداختند

10. The waiter appeared with a huge mound of spaghetti.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت با کپه ای از اسپاگتی ظاهر شد
[ترجمه گوگل]پیشخدمت با یک تپه بزرگ اسپاگتی ظاهر شد

11. The church stands on a high mound just outside the village.
[ترجمه ترگمان]کلیسا درست بیرون ده ایستاده است
[ترجمه گوگل]کلیسا در خلیج بالا در خارج از روستا ایستاده است

12. Wind swept the snow up into a mound.
[ترجمه ترگمان]باد برف را در پشته ای فرو می برد
[ترجمه گوگل]باد برف را به یک تپه جابجا کرد

13. I scratch my face to feel a bloodless mound.
[ترجمه ترگمان]صورتم را خراش دادم تا یک مقبره خالی احساس کنم
[ترجمه گوگل]چهره من را خراشیده می کنم تا یک تپه خونریزی احساس کنم

14. A mound of leaves is the perfect place for a hedgehog to hibernate.
[ترجمه ترگمان]یک پشته برگ برای یک جوجه تیغی جای مناسبی برای خواب به خواب زمستانی است
[ترجمه گوگل]یک تپه برگ مناسب جادوگر برای خواب زمستانی است

His grave is marked with a little mound.

پشته‌ی کوچکی قبر او را مشخص می‌کند.


پیشنهاد کاربران

بصورت تپه/خاک ریز درآوردن

پشته، تپه، تل

جایگاه پرتابگر در بیسبال

کپه


کلمات دیگر: