کلمه جو
صفحه اصلی

surfing


(ورزش) غلتاب سواری، موج سواری (surfriding هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

(ورزش) غلتاب سواری، موج سواری (surfriding هم می‌گویند)


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: surfer (n.)
• : تعریف: the sport of riding the crests of waves as they break near the shore, usu. on a surfboard.

• act of riding ocean waves with a surfboard; act of "surfing the internet", act of navigating from site to site on the internet (computers)
surfing is the sport or activity of riding on top of a big wave while standing or lying on a special board.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] موج سوار - (اصطلاحی عامیانه) مرور اجمالی محتویات world wide web,newsgroups و سرویسهای اطلاعاتی دیگر .این کار بسیار شبیه به کار موج سوار است که از موجی به موج دیگر حرکت می کند.

جملات نمونه

1. Bruce spends most evenings surfing the Net .
[ترجمه فاطمه] بروس بیشتر عصرها را با جستجو در اینترنت میگذراند
[ترجمه ترگمان]بروس بیشتر عصرها به گشت و گذار در اینترنت می پردازد
[ترجمه گوگل]بروس بیشتر شبها را صرف گشت و گذار در شبکه می کند

2. Surfing the Internet is fun, but it's also a time waster.
[ترجمه Farnoosh abootalebi] گشت و گذار در اینترنت سرگرم کننده هست، اما همچنین وقت تلف کن هم هست.
[ترجمه ترگمان]در حال موج سواری، اینترنت سرگرم کننده است، اما همچنین زمان waster است
[ترجمه گوگل]گشت و گذار در اینترنت سرگرم کننده است، اما این نیز یک زمان هدر رفتن است

3. His whole life revolves around surfing.
[ترجمه ترگمان]تمام زندگی او حول و حوش گشت و گذار می گردد
[ترجمه گوگل]تمام عمر او در اطراف گشت و گذار چرخید

4. I was surfing the net looking for information on Indian music.
[ترجمه ترگمان]مشغول گشت و گذار در تور بودم و به دنبال اطلاعات در مورد موسیقی هندی بودم
[ترجمه گوگل]من گشت و گذار در شبکه به دنبال اطلاعات در مورد موسیقی هند است

5. I'm going to be surfing bigger waves when I get to Australia!
[ترجمه ترگمان]وقتی به استرالیا رسیدم امواج bigger به من نشان می دهند!
[ترجمه گوگل]وقتی به استرالیا میروم، امواج بزرگتر میروم

6. Hawaii was the birthplace of surfing.
[ترجمه ترگمان]هاوایی محل تولد موج سواری بود
[ترجمه گوگل]هاوایی محل تولد گشت و گذار بود

7. He's into surfing in a big way.
[ترجمه ترگمان]او در یک راه بزرگ به گردش در امده است
[ترجمه گوگل]او به راه بزرگ به گشت و گذار می پردازد

8. Ken's whole life revolved around surfing .
[ترجمه ترگمان]کل زندگی کن میچرخه و میچرخه
[ترجمه گوگل]تمام عمر کن در سراسر گشت و گذار چرخید

9. I like surfing,but I wiped out twice yesterday.
[ترجمه ترگمان]من موج سواری رو دوست دارم ولی دیروز دو بار رو از بین بردم
[ترجمه گوگل]من گشت و گذار را دوست دارم، اما دیروز دو بار از بین رفتم

10. We asked the surfing champion what first drew him to the sport.
[ترجمه ترگمان]از قهرمان موج سواری که اولین بار او را به ورزش کشانده بود پرسیدیم
[ترجمه گوگل]ما از قهرمان گشت و گذار پرسیدیم که اولین بار او را به ورزش آورد

11. Popular water sports include swimming, surfing and water-skiing.
[ترجمه ترگمان]ورزش های آبی مشهور شامل شنا، موج سواری و اسکی است
[ترجمه گوگل]ورزش های پرطرفدار آب شامل شنا، گشت و گذار و اسکی روی آب است

12. When we were in Hawaii we went surfing every day.
[ترجمه ترگمان]وقتی ما در هاوایی بودیم هر روز به موج سواری ادامه می دادیم
[ترجمه گوگل]زمانی که ما در هاوایی بودیم، هر روز به گشت و گذار رفتیم

13. The simple fact is that, for most people, surfing is too expensive.
[ترجمه ترگمان]واقعیت ساده این است که برای اکثر مردم موج سواری بسیار گران است
[ترجمه گوگل]واقعیت ساده این است که برای اغلب افراد گشت و گذار بسیار گران است

14. If the waves are big enough, we'll go surfing.
[ترجمه مهنا] اگر امواج به اندازه کافی بزرگ باشند گشت و گذار خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]اگه امواج به اندازه کافی بزرگ باشه، ما میریم موج سواری
[ترجمه گوگل]اگر امواج به اندازه کافی بزرگ باشند، گشت و گذار خواهیم کرد

پیشنهاد کاربران

سرچ کردن

جست وجو

موج سواری کردن
در حال موج سواری

گشت و گذار

Surfing the net
وب گردی

جست جو گردش وب گردی

موج سواری

پرسه زدن

وبگردی ، پرسه زدن در اینترنت

جستجو کردن


چرخ زدن، وب گردی

جست و جو و پرسه زدن در اینترنت

غلتاب سواری یا همان موج سواری

غلتاب سواری و یا موج سواری

اگر که ب تنهایی باشه میتونه معنی موج سواری بده ولی اگر ب همراه اینترنت باشه میشه وبگردی:
Surfing:موج سواری کردن
Surfing the internet:وبگردی

چرخ زدن
موج سواری


گشت و گذار ، گردش

Surfing the net: means to spend time on the internet for enjoying or increasing your information.

surfing ( ورزش )
واژه مصوب: موج سواری
تعریف: ورزشی که در آن با استفاده از تخته موج بر روی موج ها سواری می کنند


کلمات دیگر: