کلمه جو
صفحه اصلی

suitcase


معنی : چمدان
معانی دیگر : چمدان، چمدان، جامه دان، جا رختی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a usu. rectangular piece of luggage used for carrying clothing and personal effects; valise.

• rectangular traveling bag, valise
a suitcase is a case for carrying clothes when you are travelling.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] چمدان - نوعی پوشه ی خاص در مک اینتاش که شامل منابع سیستم ( فونت ها، صداها و لوازم کمکی رومیزی ) است. مثلاً فونت های خود را میتوانید به وسیله ی گروه بندی منطقی در چمدانها حفظ کنید. برخی از کاربران ترجیح می دهند که فونت های خود را در خانواده هایی از شکل حروف ذخیره کنند و بعضی دیگر، فونت هایی را که برای پروژه های خاصی به کار می روند، در چمدانهای جداگانه ای گروه بندی می کنند. - ابزار دان .

مترادف و متضاد

چمدان (اسم)
kist, valise, baggage, suitcase, kit, portmanteau

جملات نمونه

1.
چمدان،جامه دان

2. each suitcase must have a name tag
هر یک از چمدان ها باید بر چسب حاوی نام صاحب آن را داشته باشد.

3. the suitcase was belted down to the roof of the car
چمدان را با تسمه به طاق ماشین بسته بودند.

4. the suitcase weighs ten pounds
چمدان ده پوند وزن دارد.

5. a capacious suitcase
چمدان جادار

6. a hefty suitcase
چمدان سنگین

7. a light suitcase
یک چمدان سبک

8. a spacious suitcase
چمدان جادار

9. an elegant suitcase
چمدان زیبا و خوش ساخت

10. unpacking a suitcase is easier than packing it
قرار دادن چیزها در چمدان آسانتر از خالی کردن آن است.

11. a tightly filled suitcase
چمدانی که در آن خیلی چیز چپانده اند

12. he packed his suitcase hurriedly and left
با شتاب چمدان خود را بست و رفت.

13. i opened the suitcase and found my shirts completely crumpled
چمدان را باز کردم و دیدم پیراهن هایم کاملا چروکیده شده اند.

14. i stored the suitcase in the baggage room of the station for six days
چمدان را شش روزه در انبار ایستگاه به امانت سپردم.

15. he put down the suitcase
چمدان را زمین گذاشت.

16. she retrieved her lost suitcase from the airport storehouse
چمدان گم شده ی خود را از انبار فرودگاه پس گرفت.

17. the contents of a suitcase
محتویات چمدان

18. the inside of the suitcase was lined with silk
درون چمدان لفاف ابریشمی داشت.

19. the lid of a suitcase
در چمدان

20. the weight of your suitcase exceeds the legal limit
وزن چمدان شما از حد قانونی متجاوز است.

21. to tuck shoes in a suitcase
کفش ها را در چمدان جا دادن

22. he threw his clothes into the suitcase
لباس های خود را پرت کرد توی چمدان.

23. i closed the snaps on the suitcase
چفت های چمدان را بستم.

24. bind up an extra belt around the suitcase
تسمه ی دیگری دور چمدان ببند.

25. she had stuffed so much clothing in the suitcase that its door wouldn't close
آنقدر لباس در چمدان چپانده بود که درش بسته نمی شد.

26. he placed the book in the bottom of the suitcase
کتاب را ته چمدان گذاشت.

27. she folded the tablecloth and put it in the suitcase
او رومیزی را تاکرد و در چمدان گذاشت.

28. he had the audacity to ask the old lady to carry his suitcase
او با پررویی (با کمال وقاحت) از پیرزن خواست که چمدانش را حمل کند.

29. she wrote her name on the label and stuck it to the suitcase
نام خود را روی برچسب نوشت و روی چمدان چسباند.

30. it was inconsiderate of you to make your old father carry the heavy suitcase
از بی معرفتی تو بود که گذاشتی پدر پیرت چمدان سنگین را حمل کند.

پیشنهاد کاربران

Baggage

سامسونت. چمدان

کیف اداری

چمدان

چمدان . Get a new suitcase and pack.

کیف دستی کیف کوچک

yes thank goodness for that night night out thank him and i was a great day and i has to be the best day ever and that i is a great

کیف دستی درست تر است

a large case with a handle


کلمات دیگر: