کلمه جو
صفحه اصلی

switching


راه گزینی

انگلیسی به فارسی

راه‌گزینی، تقسیم


تعویض، راه گزینی


انگلیسی به انگلیسی

• exchanging, substituting

دیکشنری تخصصی

[سینما] کلیدزنی
[برق و الکترونیک] کلید زنی، راه گزینی
[زمین شناسی] تبدلی، راهگزینی
[ریاضیات] کلیدی، کلید دار
[آمار] 1. تبدّلی 2. راه گزینی

جملات نمونه

1. bank switching
کلید زنی گروهی

2. She worked as a librarian before switching to journalism.
[ترجمه Goodboy] او قبل از این که خبرنگاری را شروع کندیک کتابداربود
[ترجمه ترگمان]او قبل از تبدیل به خبرنگاری به عنوان کتابدار کار می کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از تغییر در روزنامه نگاری به عنوان یک کتابدار مشغول به کار بود

3. Do you remember switching the lights off before we came out?
[ترجمه سیدی تمک] آیا قبل از اینکه بیرون بیایم یادآوری می کنی که چراغها را خاموش کنم؟
[ترجمه ترگمان]یادت میاد قبل از اینکه بیایم بیرون چراغ ها رو خاموش کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا قبل از اینکه بیرون بیایید چراغ را عوض می کنیم؟

4. Check all your wiring before switching on the current.
[ترجمه محسن] پیش از وصل کردن جریان، تمام سیم کشی هایتان را بررسی کنید.
[ترجمه ترگمان]قبل از روشن کردن جریان، تمام سیم کشی را بررسی کنید
[ترجمه گوگل]قبل از تعویض جریان، تمام سیم برق خود را بررسی کنید

5. They are always switching the furniture round.
[ترجمه ترگمان]همیشه اسباب اثاثیه را عوض می کنند
[ترجمه گوگل]آنها همیشه دور مبلمان را تغییر می دهند

6. She's neurotic about switching lights off at home to save electricity.
[ترجمه محسن] او از خاموش کردن چراغهای خانه برای عدم مصرف برق عصبانی است.
[ترجمه ترگمان]او عصبی است در مورد چراغ ها در خانه برای صرفه جویی در برق
[ترجمه گوگل]او در مورد تغییر دادن نور در خانه برای صرفه جویی در مصرف برق، بی ربط است

7. Log out before switching the computer off.
[ترجمه ترگمان]ورود به سیستم قبل از خاموش کردن رایانه
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه کامپیوتر را خاموش کنید، از سیستم خارج شوید

8. We're in the process of switching over to a new system of invoicing.
[ترجمه ترگمان]ما در فرآیند سوییچ کردن به سیستم جدیدی از صورت حساب نویسی هستیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تغییر در سیستم جدیدی از صورتحساب هستیم

9. I've got into the habit of switching on the TV as soon as I gethome.
[ترجمه محسن] عادت کرده ام که به محض وارد شدن به منزل تلویزیون را روشن کنم.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه وارد شدم، عادت دارم تلویزیون را عوض کنم
[ترجمه گوگل]من به عادت تبدیل تلویزیون در اسرع وقت به من می روم

10. They blacked out the city by switching off all lights.
[ترجمه محسن] آن ها با خاموش کردن تمامی چراغ ها شهر را در تاریکی فرو بردند.
[ترجمه ترگمان]آن ها با روشن کردن همه چراغ ها، شهر را سیاه کردند
[ترجمه گوگل]آنها با خاموش کردن تمام چراغها، شهر را بیرون کشیدند

11. The encouragement of a friend spurred Chris into switching jobs.
[ترجمه ترگمان]تشویق یک دوست، کریس را وادار به تغییر شغل کرد
[ترجمه گوگل]تشویق یک دوست، کریس را به شغل تغییر داد

12. Many factories are switching over to a shorter working week.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارخانجات به مدت یک هفته کار می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارخانه ها به یک هفته کار کوتاه تر تبدیل می شوند

13. Estonia is switching to a market economy.
[ترجمه ترگمان]استونی در حال تبدیل به یک اقتصاد بازاری است
[ترجمه گوگل]استونی به اقتصاد بازار تغییر می کند

14. Computers are everywhere now our firm is switching over soon.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها در همه جا هستند که شرکت ما به زودی تغییر می کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر کامپیوترها در همه جا شرکت ما به زودی تغییر می کند

15. By switching to a lower-rate loan with your existing lender or a competitor you can cut your monthly outgoings.
[ترجمه ترگمان]با تعویض به یک وام با نرخ پایین با وام دهنده فعلی خود و یا رقیب تان می توانید هزینه های ماهانه خود را کاهش دهید
[ترجمه گوگل]با تغییر دادن وام با نرخ پایین با وام دهنده فعلی یا رقیب خود می توانید هزینه های ماهانه خود را کاهش دهید

پیشنهاد کاربران

مدارگزینی

رویگردانی

تغییر مکان، تغییر جهت، تغییر فوکوس

تعویض
جایگزینی
رویگردانی

switching ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: سودهی 2
تعریف: مسیریابی نشانک ها/ سیگنال ها در نقاطی معین از یک شبکه


کلمات دیگر: