اسم ( noun )
• (1) تعریف: a written or spoken statement of observation or opinion.
• مترادف: observation, remark
• مشابه: aside, statement, utterance
- The professor gave me some helpful comments on my paper.
[ترجمه شیلا] استاد نظرات مفیدی در مورد مقاله ام به من داد
[ترجمه ترگمان] استاد نظرات مفیدی در مورد من به من داد
[ترجمه گوگل] استاد به من برخی از نظرات مفید در مورد مقاله من داد
- She was surprised that no one made a comment about her new haircut.
[ترجمه ترگمان] تعجب کرده بود که هیچ کس درباره موهای جدیدش چیزی نمی گوید
[ترجمه گوگل] او شگفت زده شد که هیچ کس در مورد مدل موی جدیدش نظر نداشت
• (2) تعریف: remarks or observations, often critical, made across a group of people.
• مترادف: talk
• مشابه: criticism, discussion, gossip, interpretation
- The couple's behavior drew a good deal of comment in the community.
[ترجمه ترگمان] رفتار این زوج مقدار زیادی از اظهار نظر در جامعه را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل] رفتار زن و شوهر مفصل خوبی در جامعه ایجاد کرد
• (3) تعریف: a judgment or statement about something, intentionally implied or able to be drawn from something that is witnessed or experienced.
• مترادف: statement
• مشابه: criticism, judgment
- His novel is a comment on the harsh conditions under which the poor were living at the time.
[ترجمه ترگمان] رمان او در مورد شرایط سختی که فقرا در آن زمان در آن زندگی می کردند، توضیحی است
[ترجمه گوگل] رمان او یک نظر در مورد شرایط سخت است که در آن فقیر در آن زمان زندگی می کردند
- They feel that the vast amount of violence on television is a comment on the direction in which society is moving.
[ترجمه ترگمان] آن ها احساس می کنند که میزان زیاد خشونت در تلویزیون در مورد مسیری است که جامعه در آن حرکت می کند
[ترجمه گوگل] آنها احساس می کنند که میزان گسترده ای از خشونت در تلویزیون، نظری در مورد مسیری که جامعه در حال حرکت است، است
• (4) تعریف: an explanatory or critical note added to a written text.
• مترادف: annotation, gloss, note
• مشابه: clarification, elucidation, exegesis, explanation, footnote, marginalia
- Our Shakespeare text includes comments at the bottom of each page that help us understand unfamiliar words.
[ترجمه ترگمان] متن شکسپیر ما شامل نظراتی در پایین هر صفحه است که به ما کمک می کند کلمات ناآشنا را درک کنیم
[ترجمه گوگل] متن شکسپیر ما شامل نظرات در پایین هر صفحه است که به ما در درک کلمات نا آشنا کمک می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: comments, commenting, commented
• (1) تعریف: to make a spoken or written observation.
• مترادف: observe, opine, remark
• مشابه: interpret, note, state
- Her boss decided not to comment on her lateness that morning.
[ترجمه ترگمان] رئیسش تصمیم گرفته بود که اون روز صبح درباره این تاخیر حرفی نزنه
[ترجمه گوگل] رئیس او تصمیمی گرفت که صبح روز بعد از ظهر نگذراند
- Nearly everyone at the meeting commented on the proposal.
[ترجمه ترگمان] تقریبا همه در این جلسه در مورد این پیشنهاد اظهار نظر کردند
[ترجمه گوگل] تقریبا هر کس در جلسه این پیشنهاد را اظهار نظر کرد
• (2) تعریف: to write a note of criticism or explanation about a text.
• مشابه: annotate, clarify, elucidate, explain, gloss
- At the end of the chapter, the author comments on the aftermath of the rebellion.
[ترجمه ترگمان] در پایان این فصل، مولف درباره عواقب این شورش اظهار نظر می کند
[ترجمه گوگل] در پایان فصل، نویسنده توضیح می دهد که پس از شورش چه می گذرد
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: express as an observation or opinion; remark.
- The professor commented that several important points were not covered in her essay.
[ترجمه ترگمان] پروفسور اظهار داشت که چندین نکته مهم در مقاله او ذکر نشده است
[ترجمه گوگل] پروفسور اظهار داشت که چندین نظر مهم در مقاله خود نادیده گرفته شده است
• (2) تعریف: to make a comment or comments on.
- He asked her to comment his paper.
[ترجمه ترگمان] از او خواست که مقاله خود را تفسیر کند
[ترجمه گوگل] او از او خواسته است که مقاله خود را بیان کند