کلمه جو
صفحه اصلی

comment


معنی : تفسیر، توضیح، تعبیر، تعبیر کردن، یادداشت کردن، تقریظ نوشتن، تفسیر نوشتن
معانی دیگر : (جمع) حواشی، گزاره، سفرنگ، نظر، عقیده، اظهار، گفته، (بیشتر با: on یا upon) اظهار نظر کردن، نظر دادن، توضیح دادن، تفسیر کردن، گزاردن، حرف مفت، شایعه، وراجی

انگلیسی به فارسی

توضیح، تفسیر، تعبیر، تفسیر نوشتن، تعبیر کردن


توضیح


اظهار نظر، توضیح، تفسیر، تعبیر، تفسیر نوشتن، تعبیر کردن، یادداشت کردن، تقریظ نوشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a written or spoken statement of observation or opinion.
مترادف: observation, remark
مشابه: aside, statement, utterance

- The professor gave me some helpful comments on my paper.
[ترجمه شیلا] استاد نظرات مفیدی در مورد مقاله ام به من داد
[ترجمه ترگمان] استاد نظرات مفیدی در مورد من به من داد
[ترجمه گوگل] استاد به من برخی از نظرات مفید در مورد مقاله من داد
- She was surprised that no one made a comment about her new haircut.
[ترجمه ترگمان] تعجب کرده بود که هیچ کس درباره موهای جدیدش چیزی نمی گوید
[ترجمه گوگل] او شگفت زده شد که هیچ کس در مورد مدل موی جدیدش نظر نداشت

(2) تعریف: remarks or observations, often critical, made across a group of people.
مترادف: talk
مشابه: criticism, discussion, gossip, interpretation

- The couple's behavior drew a good deal of comment in the community.
[ترجمه ترگمان] رفتار این زوج مقدار زیادی از اظهار نظر در جامعه را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل] رفتار زن و شوهر مفصل خوبی در جامعه ایجاد کرد

(3) تعریف: a judgment or statement about something, intentionally implied or able to be drawn from something that is witnessed or experienced.
مترادف: statement
مشابه: criticism, judgment

- His novel is a comment on the harsh conditions under which the poor were living at the time.
[ترجمه ترگمان] رمان او در مورد شرایط سختی که فقرا در آن زمان در آن زندگی می کردند، توضیحی است
[ترجمه گوگل] رمان او یک نظر در مورد شرایط سخت است که در آن فقیر در آن زمان زندگی می کردند
- They feel that the vast amount of violence on television is a comment on the direction in which society is moving.
[ترجمه ترگمان] آن ها احساس می کنند که میزان زیاد خشونت در تلویزیون در مورد مسیری است که جامعه در آن حرکت می کند
[ترجمه گوگل] آنها احساس می کنند که میزان گسترده ای از خشونت در تلویزیون، نظری در مورد مسیری که جامعه در حال حرکت است، است

(4) تعریف: an explanatory or critical note added to a written text.
مترادف: annotation, gloss, note
مشابه: clarification, elucidation, exegesis, explanation, footnote, marginalia

- Our Shakespeare text includes comments at the bottom of each page that help us understand unfamiliar words.
[ترجمه ترگمان] متن شکسپیر ما شامل نظراتی در پایین هر صفحه است که به ما کمک می کند کلمات ناآشنا را درک کنیم
[ترجمه گوگل] متن شکسپیر ما شامل نظرات در پایین هر صفحه است که به ما در درک کلمات نا آشنا کمک می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: comments, commenting, commented
(1) تعریف: to make a spoken or written observation.
مترادف: observe, opine, remark
مشابه: interpret, note, state

- Her boss decided not to comment on her lateness that morning.
[ترجمه ترگمان] رئیسش تصمیم گرفته بود که اون روز صبح درباره این تاخیر حرفی نزنه
[ترجمه گوگل] رئیس او تصمیمی گرفت که صبح روز بعد از ظهر نگذراند
- Nearly everyone at the meeting commented on the proposal.
[ترجمه ترگمان] تقریبا همه در این جلسه در مورد این پیشنهاد اظهار نظر کردند
[ترجمه گوگل] تقریبا هر کس در جلسه این پیشنهاد را اظهار نظر کرد

(2) تعریف: to write a note of criticism or explanation about a text.
مشابه: annotate, clarify, elucidate, explain, gloss

- At the end of the chapter, the author comments on the aftermath of the rebellion.
[ترجمه ترگمان] در پایان این فصل، مولف درباره عواقب این شورش اظهار نظر می کند
[ترجمه گوگل] در پایان فصل، نویسنده توضیح می دهد که پس از شورش چه می گذرد
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: express as an observation or opinion; remark.

- The professor commented that several important points were not covered in her essay.
[ترجمه ترگمان] پروفسور اظهار داشت که چندین نکته مهم در مقاله او ذکر نشده است
[ترجمه گوگل] پروفسور اظهار داشت که چندین نظر مهم در مقاله خود نادیده گرفته شده است

(2) تعریف: to make a comment or comments on.

- He asked her to comment his paper.
[ترجمه ترگمان] از او خواست که مقاله خود را تفسیر کند
[ترجمه گوگل] او از او خواسته است که مقاله خود را بیان کند

• remark; explanatory note; explanation; response
make a remark; write an explanatory note; explain
if you comment on something, you give your opinion of it.
a comment is a statement which expresses your opinion of something.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] توضیح
[ریاضیات] توضیح دادن، توضیح

مترادف و متضاد

Synonyms: affirm, animadvert, annotate, assert, bring out, clarify, commentate, conclude, construe, criticize, disclose, elucidate, explain, explicate, expound, express, gloss, illustrate, interject, interpose, interpret, mention, note, notice, observe, opine, pass on, point out, pronounce, reflect, remark, say, state, touch upon


Antonyms: keep quiet, refrain


تفسیر (اسم)
explanation, exposition, gloss, comment, annotation, interpretation, commentary, exegesis, translation, paraphrase, version, rendition, rendering

توضیح (اسم)
treatise, explanation, statement, superscription, gloss, comment, paraphrase, elucidation

تعبیر (اسم)
explanation, comment, interpretation, phrase, hermeneutics

تعبیر کردن (فعل)
put, explain, comment, read, phrase, construe

یادداشت کردن (فعل)
note, comment, set down

تقریظ نوشتن (فعل)
commentate, comment

تفسیر نوشتن (فعل)
annotate, comment, demythologize

statement of opinion; explanation


Synonyms: animadversion, annotation, backtalk, buzz, comeback, commentary, crack, criticism, dictum, discussion, editorial, elucidation, exposition, footnote, gloss, hearsay, illustration, input, judgment, mention, mouthful, note, obiter, observation, opinion, remark, report, review, two cents’ worth, wisecrack


Antonyms: quiet, silence


make statement of opinion, explanation


جملات نمونه

1. a sage comment
توضیح خردمندانه

2. an impersonal comment
گفته ی عاری از غرض شخصی یا ناوابسته به فردی بخصوص

3. government authorities refused to comment
مراجع دولتی از توضیح خودداری کردند.

4. would you like to comment on this book?
آیا میل دارید درباره ی این کتاب اظهار نظر کنید؟

5. I was a bit narked by David's comment.
[ترجمه ترگمان] من یه کم تحت تاثیر نظر دیوید بودم
[ترجمه گوگل]من کمی از نظر داوید ناراحت شدم

6. Britain's ambassador in Moscow has refused to comment.
[ترجمه ترگمان]سفیر بریتانیا در مسکو از اظهار نظر خودداری کرده است
[ترجمه گوگل]سفیر بریتانیا در مسکو از نظر خود رد کرده است

7. What she said was fair comment .
[ترجمه حنانه حاتمی] چیزی که او گفت منصفانه بود.
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون گفت نظر منصفانه آیه
[ترجمه گوگل]آنچه گفتم دیدگاه مناسبی بود

8. It was only a throwaway comment.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک اظهار نظر بی هوده بود
[ترجمه گوگل]این فقط یک نظر پرتاب شد

9. It was just a casual comment, I didn't mean it to be taken so seriously.
[ترجمه ترگمان]فقط یه توضیح معمولی بود، منظورم این نبود که این قدر جدی گرفته بشه
[ترجمه گوگل]این فقط یک نظر گاه به گاه بود، من به این معنی نیست که این طور جدی گرفته شود

10. The minister refused to comment on individual cases.
[ترجمه ترگمان]وزیر از اظهار نظر در مورد موارد فردی خودداری کرد
[ترجمه گوگل]وزیر حاضر به اظهار نظر در مورد موارد فردی نیست

11. I feel unqualified to comment on the subject.
[ترجمه ترگمان]من برای اظهار نظر در مورد این موضوع مناسب نیستم
[ترجمه گوگل]من احساس نمیکنم در مورد این موضوع نظر بدهم

12. Mrs Hardie refrained from making any comment.
[ترجمه ترگمان]خانم Hardie از این حرف خودداری کرد
[ترجمه گوگل]خانم هاردی از ایجاد هر نظری رد شد

13. I'd just like to make a comment.
[ترجمه ترگمان]من فقط دوست دارم که نظر بدم
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم نظر بدهم

14. Have you any comment to make on the recent developments?
[ترجمه ترگمان]آیا درباره پیشرفت های اخیر نظری دارید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما در مورد پیشرفت های اخیر نظر دارید؟

15. He refused to comment after the trial.
[ترجمه ترگمان]او از اظهار نظر پس از محاکمه خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او پس از محاکمه نظرات خود را رد کرد

16. He refused to comment before he had seen all the relevant information.
[ترجمه ترگمان]او قبل از اینکه تمام اطلاعات مربوطه را ببیند، از اظهار نظر خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از دیدن تمام اطلاعات مربوطه، نظر خود را اعلام نکرده است

17. The director was not available for comment.
[ترجمه ترگمان]مدیر برای اظهار نظر در دسترس نبود
[ترجمه گوگل]مدیر برای نظر دادن در دسترس نیست

The value of the book is mostly due to the late Dr. Ghani's comments.

ارزش آن کتاب بیشتر به‌دلیل حواشی مرحوم دکتر غنی است.


The minister refused to give further comments.

وزیر از دادن توضیحات بیشتر خودداری کرد.


I didn't like his comments about my brother.

از اظهارات او درباره‌ی برادرم خوشم نیامد.


He commented on the political events of last week.

او وقایع سیاسی هفته‌ی پیش را تفسیر کرد.


would you like to comment on this book?

آیا میل دارید درباره‌ی این کتاب اظهارنظر کنید؟


پیشنهاد کاربران

هامتیدن
h�matidan

در شبکه هاى اجتماعی می توان پانوشت یا هم زیرنویس استفاده نمود.

پیام ، یادداشت ، دیدگاه

بازنمایی ، بازنمود

به معنی نظر دادن

نقطه نظر

اظهار نظر، دیدگاه اصلاحی

اسم: نظر، توضیح

فکر کردن

پاسخ خیلی کوتاه

شرح، نظر

اظهار نظر ، دیدگاه

نظر ، تبصره
We use the comment
از تبصره استفاده میکنیم

نکته، نظر، توضیح

در زبان فرانسه به معنای
چی گفتی

اظهار نظر

نقطه نظر، شرح دادن

نقد

comment ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: خبر
تعریف: در ساخت اطلاع جمله، بخشی که حاوی اطلاعاتی دربارۀ مبتداست


کلمات دیگر: